عمادالدین باقی، روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل سیاسی:
تریبون ائمه جمعه به کانون تفرقه و حامیپروری تبدیل شده/ یکی از انبوه دلایل اعتراضات ایرانیان، تحقیر است
استفاده از سیاست مشت آهنین، همیشه جوابگو نیست؛ سرانجام یک بار برای همیشه شکست میخورد
عمادالدین باقی نوشت: ائمه جمعه که تریبونشان میتوانست مانند نماز جمعه طالقانی و منتظری درسال ۵۸ کانون همدلی ملی باشد، به کانون تفرقه و حامیپروری و متکلم وحده شدن و یکسونگری بدل شد و به همین سان تریبونهای دیگر و آنچه دیده نشد شخصیت و حرمت و استقلال رای فرد فرد شهروندان بود
عمادالدین باقی، روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی نوشت: یکی از مشکلات کشور همواره این بوده است که تریبونداران از ائمه جمعه تا کارشناسانی که به صدا و سیما میروند و دیگر مسئولان، مبتلا به انقطاع از جامعه ماورای حامیان و بیتوجه به پیامدهای سخنان خود هستند و چون شلاق نقد متوجه آنان نیست و بیشتر مدح خود را میبینند، سخنانی میگویند که موجب خشم و تحریک میشود سپس تحریکات را به گردن عواملی خارج از اختیار خود و به گردن دشمن میاندازند. ائمه جمعه که تریبونشان میتوانست مانند نماز جمعه طالقانی و منتظری درسال ۵۸ کانون همدلی ملی باشد، به کانون تفرقه و حامیپروری و متکلم وحده شدن و یکسونگری بدل شد و به همین سان تریبونهای دیگر و آنچه دیده نشد شخصیت و حرمت و استقلال رای فرد فرد شهروندان بود«إمّا أخٌ لَکَ فی الدِّینِ أو نَظیرٌ لَکَ فی الخَلقِ».
به گزارش ایلنا در ادامه یادداشت وی نیز آمده است: ماده اول اعلامیه جهانی حقوق بشر درباره حق حرمت حیثیت و حقوق برابر انسانها است و ماده ۳ اعلامیه میگوید: «هرکس حق دارد از زندگی، آزادی و امنیت شخصی برخوردار باشد». شعار زن، زندگی و آزادی دقیقا ترجمان ماده ۳ اعلامیه جهانی بشر است و شعاری است برای احترام به زنان -که همواره بیش از مردان حقوق و احترامشان پایمال شده- و زندگی و آزادی برای همه زنان و مردان. آنها که با این معنا و این ماده اعلامیه حقوق بشر مخالفت کردند با موجودیت خود جنگیدند زیرا وقتی که حرمت انسانها و « زندگی، آزادی و امنیت شخصی» به عناوین مختلف از گشت ارشاد تا بازرسیهای غیرقانونی و احکام ناعالادنه و سخنرانیهای قیممابانه و انتخابات استصوابی و غیره زیر پا گذاشته شد باید منتظر خشم و خروش آنها بود و هر وقت «زندگی، آزادی و امنیت شخصی» پاس داشته شد، امنیت همگانی نیز تضمین میشود.
یکی از انبوه دلایل اعتراضات ایرانیان، تحقیر است. تحقیر فقط آن نیست که آن آتش افروز ۸۸ به مردم بگوید «خس و خاشاک» و جنبشی را سبب شود و یا امروز کارشناس مدعو صدا و سیما مردم معترض را «تفاله و کف روی آب» بخواند و نبویان نماینده مجلس، مردم معترض را «نجاسات» بخواند و خشم جامعه را شعلهور کنند. جامعه هم با هر روشی بتواند تحقیرکننده را تحقیر خواهد کرد.
تحقیر فقط در کاربرد آن کلمات نیست و اشکال وسیعتری دارد. تحمیل فقر و گرانی کمرشکن به خاطر راهبردهای غلط بینالمللی و داخلی که سبب شرمندگی مردمی نزد خانواده میشود هم تحقیر است. اخبار نجومی و فراوان اختلاسهای فوق نجومی هم این شرمندگی را تبدیل به عصیان میکند، شرمندگیای که در ماههای اخیر به خودکشیها یا خودسوزیهای مردان و بازنشستگانی انجامیده که قادر به تامین معاش خانواده نبودند که برای مثال در یک ماه ۸ کارگر خودکشی کردند (سهشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱) و هشدارهای سازمان پزشکی قانونی درباره افزایش خودکشیها هم شنیده نشد.
در شرایطی که خود دستگاههای حکومتی دستورالعمل قیمتهای جدید را صادر کرده و زندگی مردم ناگهان با چندبرابر شدن قیمت همه کالاها چند پله سقوط میکند ولی رئیس دولت در تلویزیون میگوید «تورم نسبت به سال پیش ۲۰ درصد کاهش یافته است» یا میگویند با دولت جدید، «امید در دلها شکوفا شده»، آتش بر جان مردم میاندازند و آمار تکاندهنده خودکشی ناشی از فقر تبدیل میشود به آمار دیگرکشی.
به جای درک این روندها و انعطاف نشان دادن و آزاد کردن همه زندانیانی که بخاطر انتقادات و اعتراضات زبانی یا کنش مدنی، ماهها یا سالها در حبس بودند، روش دیگری اتخاذ شده است.
در حالی که شیوههای فراوان و مفید فایدهای وجود دارد اما به نظر میرسد شیوه انتخابی برخی، اعتراضات را وارد مرحله خطرناکی میکند. ممکن است اعتراضات گستردهتر شود و یا این بار هم آن را خاموش کنند ولی شاید بار دیگر هیچ فرصتی نباشد. اعتراضات اخیر که جوانان و زنان جلودارش بودند و اکثرا آشکارا نسبت به «موجسواران» سنتی در خارج هم مرزبندی داشتند را نمیتوان با بزرگ کردن نقش برخی گروهها و نسبت دادن به توطئه نادیده گرفت. مدیریت و عقلانیت ایجاب میکند:
۱- بپذیرند استفاده از سیاست مشت آهنین، همیشه جوابگو نیست و سرانجام یکبار برای همیشه شکست میخورد به گونهای که نه از تاک نشان ماند نه از تاک نشان.
۲- دست از تحقیر در اشکال گوناگون بردارند، با مردم فروتن باشند و بخشی از مسئولان بازنشسته شوند و بروند خانههایشان بنشینند، حامیپروری و خودی برکشیدنها را کنار بگذارند و به خیل جوانان و متخصصان نسل نو فرصت اشتغال و خدمت به میهن بدهند.
۳- در شرایطی که جامعه نگران است حکومت با عبور از این بحران دوباره به ادامه روشهای گذشته بازگردد و از بیم تکرار آن شرایط، مایل به پایان دادن به اعتراض نیست، مسئولان باید ثابت کنند که روشهای گذشته ادامه نمییابد. به جای وعده گفتوگو به آن عمل کنند و به سرعت تحولی در رویکرد رسانه ملی ایجاد و زندانیان سیاسی را آزاد کنند و نشانههایی از پذیرش تغییر را بروز دهند.
۴- کسانی که در رسانهها و تریبونها، یا در میان مسئولان (که مسئول ستاد امر به معروف و معاون وزارت کشور و برخی ائمه جمعه تازهترین نمونههایش بودند) سخنانی میگویند که اقشار خاکستری را هم نگران کرده و به میدان درگیری میکشاند، چرا سریعا توبیخ و طرد و حتی مجازات نمی شوند.
۵- حکومت اجازه تجمعات به احزاب قانونی را بدهد چرا که در شکل اول ابتکار عمل در دست نیروهای ملی و در چارچوب قوانین است و در صورت دوم ابتکارعمل دست نیروهای رادیکال و خارج از چارچوب قانون، منجر به خشونت گسترده و بی مهار خواهد بود.
درود بر انسان شریف جناب آقای باقی
حقیقتاً سالهاست کمتر پیش می آید یک نوشته از یک روزنامه نگار را مطالعه کنم و در آخر نویسنده را فردی عاقل باتجربه و باسواد بدانم نه یک ژورنالیست با شعارهای تو خالی و ظاهرفریب یا بدون راهکارهای عملی و یا موجد ذهنیتی تخیلی و غیر واقعی و با خواندن نوشته شما باز مثل همیشه شما را روزنامه نگاری صادق ، عاقل و متعهد به مردم و جامعه یافتم . درود به شرفت