کد خبر: 581001
|
۱۴۰۱/۰۸/۱۴ ۱۹:۲۰:۳۰
| |

احمد مازنی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب:

نمی‌شود انسان بود و کشتن بسیجی و روحانی را محکوم نکرد

احمد مازنی نوشت: اینها که پلیس، بسیجی و روحانی می‌کشند از همان قماشند. و نمی‌شود انسان بود و این جنایات را محکوم نکرد. در عین حال به نظر می‌رسد ضمن ضرورت هوشیاری مردم به ویژه جوانان و نوجوانان، مدیریت این فضا در اختیار مقامات رسمی است.

نمی‌شود انسان بود و کشتن بسیجی و روحانی را محکوم نکرد
کد خبر: 581001
|
۱۴۰۱/۰۸/۱۴ ۱۹:۲۰:۳۰

«بازتولید تروریسم صدر انقلاب» عنوان یادداشت «احمد مازنی» در روزنامه اعتماد است که در آن آمده: کسانی که سال‌های اول انقلاب اسلامی را درک کرده‌اند به خاطر دارند که گروه‌های چریکی باسابقه قبل از انقلاب به ویژه سازمان مجاهدین خلق چگونه در فضای سیاسی، فرهنگی آن روزها وارد شده‌اند.

آن روزها که ملت یکپارچه و متحد تازه از استبداد پهلوی‌ها رها شده و در اندیشه تاسیس نظام جدید بود، این گروه‌ها مشغول چه کارهایی بوده‌اند. برنامه و اقدامات عملی این گروه‌ها عبارت بود از: 

1- تولید اخبار دروغ و اشاعه نفرت- فعالیت تبلیغی علیه رهبران تاثیرگذار انقلاب که هدف اصلی آن تخریب روحانیون مبارز و در راس آن آیت‌الله دکتر بهشتی بود. دانشمندی که به زبان‌های فارسی، عربی، انگلیسی و آلمانی سخنرانی می‌کرد، مدام علیه او و همرزمانش شایعه‌پراکنی کردند. رحلت آیت‌الله طالقانی را به ایشان نسبت دادند و شعار می‌دانند: «بهشتی، طالقانی را تو کشتی!» در تجمعات‌شان شعار مرگ بر بهشتی گفتند و هنوز نظام جدید شکل نگرفته بود که اعتماد مردم به رهبران انقلاب را نشانه رفته و آنها را عامل امپریالیسم و خود را ضد امپریالیسم معرفی کردند!

2- جذب نیروهای جوان-  برنامه دیگر این گروه‌ها جذب دختران و پسران جوان بود. آنها پسران و دختران جوان را تحت نام «میلیشیا» یا نام‌های دیگر سازماندهی کردند و در شهرها و روستاها دوره‌های آموزشی سیاسی، عقیدتی برگزار و متناسب با ابزار ارتباطی و اطلاع‌رسانی آن زمان تولید محتوا کردند و با استفاده از این نیرو‌های جوان اشاعه دادند. این فعالیت‌ها از دوره‌های آموزشی تبیین جهان مسعود رجوی تا پلاکارد ضد روحانیون مبارز در دست یک دختر جوان و نیز باز و بسته کردن اسلحه را شامل می‌شد.

3- حضور فعال در دانشگاه‌ها- گروه‌های مذکور در دانشگاه‌های بزرگ دفتر نمایندگی با نام رسمی یا مستعار ایجاد کردند و با استفاده از فرصت سقوط ارتش، سلاح‌های سرقت‌شده را در خانه‌های تیمی و برخی دفاتر نمایندگی دانشگاهی‌شان پنهان کردند. به نحوی که از دفاتر این گروه‌ها در دانشگاه‌ها به اتاق جنگ تعبیر شد. 

آنها فضای دانشگاه را از درس و تحقیق و پژوهش و فعالیت سالم فرهنگی، سیاسی دور کرده و دانشگاه را به محل تنازعات و سهم‌خواهی خود از انقلاب تبدیل کردند.

آنها که آن روزها را به یاد دارند، می‌دانند که آن دروغ‌ها و شایعات چقدر موثر بود تا آنجا که وقتی در فاجعه هفتم تیر آیت‌الله بهشتی و یارانش به شهادت رسیدند امام خمینی(ره) فرمودند: «آنچه من راجع به ایشان متاثر هستم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود.» چه خون دل‌ها خورده شد و چه خون‌ها ریخته شد تا چهره نفاق آشکار شد و رهبران سازمان مجاهدین از رهبری مبارزات ضد امپریالیستی به جاسوسی برای ایالات متحده و رژیم صهیونیستی رسیدند و پیش از آن در جنگ تحمیلی به ارتش صدام پیوستند!

این روزها که فضای کشورمان در التهاب اعتراض و اغتشاش قرار دارد لازم است در کنار نقد سوءتدبیرهای داخلی به سوءنیت‌های بدخواهان ایران و اسلام توجه کنیم. چرا که بسیاری از آنچه اکنون در کشور ما جاری است بی‌شباهت به آن روزها نیست. جامعه‌ای که تاریخ نخواند و نداند مدام تاریخ را تکرار می‌کند!

هرچند امروز 43 سال از آن روزها می‌گذرد و می‌توان نقدهای جدی‌تری بر عملکرد نظام، روحانیت حاکم و مسوولان کشور وارد کرد و مسوولیت بسیاری از اشکالات را متوجه افراد و صنوف موثرتر در انقلاب کرد اما شاید برای نسل جدید باورپذیر نباشد که چنان ذهنیت نسل جوان آن روز را نسبت به روحانیون و حزب‌اللهی‌ها تخریب کرده بودند که طلبه را به دلیل طلبه بودن و کاسب را به دلیل نصب عکس امام بر دیوار مغازه ترور می‌کردند، به نحوی که در تقویم ایران روزی نیست الا اینکه در آن روز یک یا چند شهید ترور داریم و نیز شهری نیست الا اینکه شهید ترور دارد و ایران قربانی تروریسم کور این گروه‌های قدرت‌طلب شد ضمن اینکه بسیاری از جوانان که می‌توانستند در خدمت اهداف انقلاب و آبادانی کشور قرار بگیرند نیز با پیوستن به این گروه‌ها سرنوشت تراژیکی برای خود و خانواده‌شان رقم زدند.

این روزها شاید بتوان اخبار هتک حرمت نسبت به روحانیت را ناشی از عصبانیت دانست اما قتل فجیع یک روحانی در زاهدان و جنایت جاده کرج- قزوین و موارد مشابه آن را نمی‌توان ناشی از عصبانیت دانست. این قاتلان بدون تردید عوامل یکی از گروه‌های تروریستی یا تحت‌تاثیر تبلیغات تروریست‌ها هستند.

آن روزها وقتی عکس دوست و برادرم روحانی شهید محمد سالم هوسی را در روزنامه دیدم که چگونه به دست منافقین به شهادت رسید و روزی دیگر که خبر ترور استادم شهید هاشمی‌نژاد را شنیدم و بعد سید رضا کامیاب را و امامان جمعه‌ای چون مدنی، دستغیب، صدوقی و اشرفی اصفهانی را شنیدم باورش سخت بود که این شهیدان توسط عناصر فریب‌خورده هموطن ما به شهادت رسیدند نه دشمن خارجی!

امروز چگونه باور کنم که همان دست‌های پلید از آستین افرادی از نسل 43 سال بعد بیرون آمده و در حال تکرار همان جنایت است؟ چگونه باور کنم رسانه‌ای که فرماندهی فراخوان‌های اعتراضی را به عهده دارد همان رسانه‌ای است که کنگره منافقین را به صورت زنده پوشش می‌دهد؟ و پول تاسیس و ادامه کارش از جیب قاتلان مهمانان خدا و حجاج بی‌دفاع پرداخت می‌شود. با این تفاوت که این سازمان آن روزها ضدامپریالیست‌ترین سازمان جلوه می‌کرد و امروز با مزدوری مرتجع‌ترین حکومت‌ها و امپریالیست‌ترین حکومت‌ها ارتزاق می‌کند!

آری اینها که پلیس، بسیجی و روحانی می‌کشند از همان قماشند. و نمی‌شود انسان بود و این جنایات را محکوم نکرد. در عین حال به نظر می‌رسد ضمن ضرورت هوشیاری مردم به ویژه جوانان و نوجوانان، مدیریت این فضا در اختیار مقامات رسمی است.

شاید اگر از همان ابتدا که خبر تلخ بیهوشی و بعد درگذشت مهسا امینی منتشر شده بود گام‌های عملی در جهت کنترل خشم عمومی برداشته می‌شد، آمران و عاملان گشت ارشاد عزل و به دادگاه سپرده می‌شدند، بررسی ماجرا به هیات حقیقت‌یاب مستقل سپرده می‌شد، با جوانان منتقد و معترض هم‌نوایی می‌شد، به درخواست قانونی احزاب برای برگزاری اجتماعات پاسخ مثبت داده می‌شد، صدا و سیما بدون سوء‌گیری به انعکاس اخبار می‌پرداخت، خطیبان جمعه و جماعت کنار مردم قرار می‌گرفتند و مقامات کشور به خیرخواهی مصلحان گوش فرا می‌دادند، شاید کار به اینجا نمی‌رسید.

اما هنوز هم دیر نشده و می‌توان با عبرت از گذشته و تدبیر برای حال و آینده مراقبت کنیم که از چاله به چاه نیفتیم.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها