حسین نورانینژاد، معاون سیاسی حزب اتحاد ملت:
جامعه امیدش را به کل از سیاست بریده / با بحران نمایندگی سیاسی در جامعه مواجهیم
معاون سیاسی حزب اتحاد ملت گفت: ما امروز در وضعیتی هستیم که جامعه امید خودش را نه فقط از اصلاحطلبان یا اصولگرایان که به کل از سیاست بریده است و پروسههای سیاسی را ناکارآمد میداند.
حسین نورانینژاد، معاون سیاسی حزب اتحاد ملت در پاسخ به این سوال که ارزیابی شما از دیدارهای برخی از اصلاحطلبان با آقای رئیسی رئیسجمهور، آقای اژهای رئیس قوه قضائیه و شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی با توجه به وضعیت امروز چیست، گفت: قطعا گفتوگو در هر سطحی بهتر از بیارتباطی مطلق است؛ اما به هر حال در شرایط پرتلاطم فعلی که تحولات با شتاب زیادی رقم میخورد، رفتن به سمت خروجیهای فوری و کوتاهمدت به نحوی که جامعه احساس کند مطالباتش شنیده میشود، میتواند به این گفتوگوها وجاهت و اعتبار بیشتری دهد.
به گزارش ایلنا، بخش هایی از گفت و گوی نورانی نژاد را در ادامه می خوانید:
*ما امروز در وضعیتی هستیم که جامعه امید خودش را نه فقط از اصلاحطلبان یا اصولگرایان که به کل از سیاست بریده است و پروسههای سیاسی را ناکارآمد میداند. صدای خودش را در عرصه رسمی سیاست گم شده میبیند. احساس نادیده گرفتن و شنیده نشدن توسط جریانهای سیاسی و در عرصههای رسمی سیاست را دارد؛ لذا آنچه میتواند به بهبود اوضاع کمک کند، تغییر در این باور عمومی و پاسخگویی ملموس به مطالبات جامعه است.
*جامعۀ معترض، نه اقلیت کوچکی است و نه یکباره به گزینه اعتراض رسیده است بلکه در گذشته تمامی راههای سیاسی از جمله شرکت در انتخابات، عدم شرکت معنادار در انتخابات، فعالیتهای رسانهای، فعالیت در نهادها و شبکههای اجتماعی و فعالیتهای مدنی دیگر را طی کرده ولی کمتر جواب گرفته است. اگر این گفتوگوها و هر فعالیت سیاسی دیگری کمکی به تحقق مطالبات بکند، شاید بتواند در این فضای پرالتهاب آغاز یک سری تأثیرگذاری مثبت باشد. در غیر این صورت، خیر.
*اینکه شخصیتها و فعالان سیاسی که در احزاب حضور دارند، نباید در ابتدا رابطه خود را با مردم ترمیم میکردند و بعد به فکر ترمیم رابطه با حاکمیت میافتادند، این طور نبوده است که یکی را جلو انداخته باشند و دیگری را عقب. در این مدت اکثر افراد و احزاب اصلاحطلب از ابتدای ماجرای جان باختن مهسا امینی حمایت خود را از مطالبات به حق مردم بیان کردند و کمتر سابقه داشته که اینچنین بدون لکنت حرف بزنند.
*ولی واقعیت این است که مردم به دلیل ناکارآمدی تلاشهای سیاسی در سالهای گذشته، چندان توجهی به این مواضع ندارند و کار خودشان را میکنند.
*در واقع ما الآن با بحران نمایندگی سیاسی در جامعه مواجهیم. این بحران دو بعد دارد؛ یک بعد این است که جریانهای سیاسی بسیاری از افراد و اقشار معترض را اساسا نمایندگی نمیکنند و حرف آنها را نمیزنند. بعد دوم هم این است که آن بخش کوچکی هم که از این مطالبات حمایت میکنند توانی ندارند و راهی برای پیش بردن این مطالبات در سطوح حاکمیتی نمیشناسند. به همین دلیل ما با بحران عاملیت سیاست و بحران نمایندگی سیاسی از اکثریت جامعه مواجه هستیم.
*اولین گام این است که این بحران به رسمیت شناخته و باور شود که متأسفانه شواهدی از این باور را تاکنون نداشتهایم. کماکان راهحلها امنیتی است و در کنار آن سعی میکنند نیروهای سیاسی را تخریب کنند. از هر دو سطح افراطی هم این اتفاق میافتد.
*هم بخش افراطی در جریان حاکم و هم بخش افراطی در بین براندازها سعی میکنند نیروهای میانه و نیروهای سیاسی و هر فرد و جریان دارای اعتبار و سرمایههای نمادین را تخریب و بیاثر کنند؛ بنابراین در وهله اول این بحران باید به رسمیت شناخته شود و گامهایی برای نشان دادن یک عزم جدی برای احیای سیاست و سیاستورزی در ایران برداشته شود. اگر این گام برداشته شود، شاید تخریبها هم کمتر یا کماثر شود.
*در یک دنیای موازی که این آرزوها برآورده شده باشد، قطعا جریانهای مختلف سیاسی راه حلهای جزئیتر و ملموستری دارند که ارائه کنند.
*نکته دیگر آنکه به نظر نمیرسد که مردم معترض در پی نوع خاصی از حکومت باشند یا بخواهند ذیل نام خاصی از حکومت مطالبات خود را به دست آورند. نه اینکه بیاهمیت باشد، اما اولویت در حل مسائل زندگیشان است. جامعه، به شدت جامعۀ عملگرایی است که در پی کسب مؤلفههای زندگی و کرامت فردی و شهروندی خودش است.
*به همین دلیل اولا هر جریانی که بتواند این موضوعات را برای او محقق کند، از آن حمایت خواهد کرد و ثانیا این را به تجربه دریافته که هیچ راهحلی بدون حل مساله دموکراسی به جواب مطلوب نمیرسد. این ویژگی جامعه ایرانی است که ممکن است در همه جوامع اینچنین نباشد.
*من این حرکتی را که شکل گرفته، در امتداد کلیه تلاشهای مردم از سال ۷۶ به این سو میبینم. در واقع از سال ۷۶ به این سمت، مردم چه با شرکت در انتخابات، چه با عدم شرکت در انتخابات، چه هر نوع کنش مدنی، سیاسی، رسانهای، فردی و جمعی دیگری تلاش کردند که این دو مطالبه خودشان را کسب کنند؛ اول، زندگی و دوم، کرامت انسانی. برای این دو هدف همه گونه تلاشی کردهاند و حالا به مرحله فریاد رسیده است. ما قبلا شاهد تجمعهای میلیونی اما در سکوت بودیم. متأسفانه صدای آن سکوتها شنیده نشد تا به این نقطه رسید.
*وجه مشترک جنبش اخیر با جنبشهای اعتراضی و مدنی پیشین در این دو نکتهای است که عرض کردم. زبان و شکل رفتار تغییر کرده، تندتر و صریحتر شده است؛ اما هدف غایی همین دو نکتهای است که گفتم و اگر راهحلی در سیاست بیابند دوباره به سیاست رجوع میکنند؛ اما اگر مانند گذشته احساس انسداد سیاسی کنند، طبعا به روشهای دیگر رجوع میکنند.
*اینکه باور و بیاعتمادی مردم چه طور قابل بازیابی است، اینکه چیزی را به عینه ببینند. یعنی احساس کنند، حاصل این دیدارها یا هر کنش سیاسی دیگری، تغییری ملموس به نفع خواست ملت است؛ یعنی دیگر با گفتار درمانی و خبر درمانی چیزی به دست نمیآید. اساسا کسی این اخبار را به طور جدی دنبال نمیکند.
دیدگاه تان را بنویسید