هادی خانیکی هشدار داد:
صدای اعتراضات شنیده نشود جامعه به سمت حذف گفتوگو میرود
استاد علوم ارتباطات گفت: جامعهای که در برابر ناشنیده ماندنش، نادیده گرفتنش، در برابر تبعیض و نابرابری، به عصیان کشیده شده و حس میکند زندگیاش به تسخیر درآمده و محدود شده. اگر اینها را نتواند بشناسد و همان سازوکارهای مدنی و گفتوگویی شکل نگیرد، طبیعتا جامعه به سمت حذف صدای سوم، نیروی واسط و نوعی پولاریزه شدن میرود.
ویژهنامه نوروزی شرق گفتوگویی انجام داده با هادی خانیکی استاد ارتباطات دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، در باره ریشه اعتراضات در سالی که گذشت،علت انسداد سیاسی و دیگر مسایلی که میتواند به انحصارات دامن بزند.
مهمترین بخش های این گفت و گو را در ادامه می خوانید:
- اگرچه نمی توان انسداد سیاسی را نادیده گرفت اما به نظر نوع سیاست ورزی در جامعه شبکه ای شده ایران متفاوت شده است.» تاثیر رخدادها برای زیر رو شدن حوزه سیاست و کف خیابان را بسیار حساس میداند آنجا که میگوید:«جامعه ایرانی قابل پیش بینی نیست اما در وضعیتی که بحرانی و پیچیده است هر اتفاق ساده یا رویداد سریعی میتواند به پردامنگی اعتراضات، گسستها و شکافها کمک کند.» به باور او اگر صدای اعتراضات شنیده نشود جامعه به سمت حذف نیروی واسط خواهد رفت و شاهد جامعه ای پولاریزه شده خواهیم بود. دیدگاههای او حاکی از آن است که بهنوعی او اصلاح طلبی میانهرو را نمایندگی میکند. خلاصه مهمترین مواضع او به شرح زیر است:
- نه تنها امروز بلکه در هر شرایط دیگری از زمانهای که در آن به سر میبریم و در هر نقطه دیگری متغیرهایی که در امر سیاستورزی تأثیر میگذارند متنوع شدهاند. مثلا درحوزه ارتباطات ورود فضای مجازی به جامعه سیاستورزی مجازی را بر کنشگری سیاسی متعارف و کلاسیک افزوده که طبیعتا با توجه به این که میدان سیاست جامعه است یا قدرت و دولت، هرکدام از این نوع سیاستورزیها متفاوت و حتی مبهم و کشدار میشود. این نیست که سیاستورزی تحلیل رفته یا منتفی شده. میتوانم بگویم سیاستورزی تغییر کرده و صورت بندی متفاوتی پیدا کرده است. هانا آرنت مرز بین امر سیاسی و دولت را به امر سیاسی و جامعه انتقال میدهد ومثل اشمیت حوزه سیاستورزی و کار سیاسی را حوزه بین سیاست و دولت به مفهوم حکومت نمیگیردو جایگاه امر سیاسی را در قلمرو عمومی یا در جامعه میبیند.
- هرچه فاصله و شکاف ایجاد شود، گسستی که بین حاکمیت و دولت رخ میدهد به همان نسبت سیاستورزی از اشکال شناخته شدهاش مثل انتخابات، تلاش برای به دست گرفتن موقعیتهای سیاستی و مدیریتی به سمت جامعه و سیاستورزی مدنی یا سیاستورزی اعتراضی سیال نقل مکان میکند. البته شاید هنوز سیاستورزی اعتراضی سیال جا و مکان نهاد یا شبکه مستقر نداشته باشد.
- در مورد واژههای انسداد، زوال و فروپاشی باید برابرنهادههایشان را هم در نظر گرفت. و اینکه هر نوع زوالی در یک صورتبندی حتی صورتبندی سیاسی سرآغاز شکلگیری یک نوع همبستگی دیگر میتواند باشد. اگر زوالی در رابطه بین شهروندان و نهادهای رسمی رخ میدهد، شهروندان به سمت ساختن یک نوع همبستگی جدید میروند که همبستگی اجتماعی است. روندهای گسیختهساز در صورتبندی عمودیاش به روندهای همبستگیساز در صورتهای افقیاش میل پیدا میکند. به همین دلیل انسداد در یک روش اگرچه واکنشها، اعتراضها و حتی رادیکالیسم را شکل میدهد اما دنبال پیدا کردن راهی است. راه پیدا کردن عمدتا تغییر رویکردهاست.
- فکر امر سیاستورزی مبتنی بر قدرت دچار محدودیتهایی میشود یا نهادهای رسمی و حاکمیتی انعطاف لازم را نشان نمیدهند و از تغییرات به موقع استقبال نمیکنند؛دراین شرایط انعطافناپذیری حکومتی به سمت انعطافناپذیری در جامعه پیش خواهد رفت. این انعطافناپذیری در درون خودش دو وزن متصور است. یکی اینکه ظرفیت نهادهای مدنی قویتر شود، اعم از نهادهای مدنی، تشکلها، صنفها و انجمنهای داوطلبانه یا نهادهای سیاسی مثل احزاب و جریانهای سیاسی که جامعه به سمت نوعی تشکلیابی مدنیتر برود. اگر اینها هم ضعیف باشد به سمت نوعی اعتراضها حتی سرخوردگیهایی میرود که خودش را با سازوکارهای غیرمدنی پیش میبرد.
- مطالعه تغییرات اجتماعی نشان میدهد هر وقت در ایران در انتخابات محدودیت به وجود آمده پس از محدودیت شاهد ریزش مشارکت هستیم و ریزش مشارکت به تدریج باور به آن شیوه سیاستورزی یعنی سیاستورزی انتخاباتمحور را تضعیف کرده است.
- شاید تعبیر درست از فرقهگرایی شکلگیری باندها و گروههای بسته باشد. دو امر در نسبت بین تحولات اجتماعی و حتی فرهنگی و اقتصادی با تحولات سیاسی وجود دارد. هروقت قدرت سیاسی تمرکز کرده و انحصار پیدا میکند و در برابرش جامعه مدنی ضعیف میشود، نهادهای مدنی بیقدرت میشوند، که البته این دو اتفاق با دو زمینه بالفعل دیگر هم تشدید میشود، یکی فرهنگ سیاسی نخبگان است که اساسا آیا میل به مشارکت و رقابت وجود دارد، اعم از نخبگان، کنشگران سیاسی و سیاستورزان رسمی و یکی هم سازوکارهای حل اختلاف است که یکی از این سازوکارها قانون است. یعنی چقدر قانون به عنوان زبان حل اختلاف مبناست. اگر این دو هم ضعیف شود، در شرایطی که جامعه مدنی ضعیف است و قدرت سیاسی متمرکز است طبعا کنش سیاسی از یک امر مقبول، هنجاری و مناسب جای خودش را به یک امر غیراخلاقی و نامقبول میدهد؛آن وقت سیاست به جای اینکه کانون توسعه، خیرات و نیکوکاری و امثالهم باشدبه کانون رانتها، امتیازگیریها و منفعتها تبدیل خواهد شد.اینجاست که از عرصه صراحت، شفافیت و صداقت به جایی که پنهانکاری و بند و بسط حذف است می رسد و باند به جای حزب سیاسی مینشیند.
- یعنی تمرکز و انحصار قدرت حتما میتواند از باندهای ناشناخته وحتی باندهای مافیایی سر دربیاورد. وقتی منابع ثروت، قدرت و منزلت به انحصار دربیاید موجب ویژهخواری و رانت خواهدشد .در واقع در چنین شرایطی یک پای حوزه سیاست در باندها ویک پای هم در فهمیدنهای انحصارگرایانه و مطلقاندیشانه ای خواهد بود که با قرائت از تفکرات مبتنی بر حقوق انسان و فهم عادلانه از هستی و خداوند و اسلام متفاوت خواهد بود.
- بپذیریم جامعه ۱۴۰۱ با جامعه ۱۳۷۵ یا ۷۶ متفاوت شده. در شرایط متفاوتی سیاستورزی مصلحانه که گفتم محل تحریر است و باید نقد شود، یکی این است که اصلاحطلبی و اصلاحطلبان دو مقوله هستند. اصلاحطلبی یعنی راهحلهای مقابله با انحرافات و کاستیها، راهحلهای توانمندکردن که در شرایط مختلف میتواند متفاوت باشد. در آن شرایط موقعیتی بوده که احساس کردند در انتخابات میتوانند شرکت داشته باشند. مشهورترینش انتخابات سال ۷۶ است. در سال ۷۶ اولین سوالی که در دانشگاه صنعتی شریف از آقای خاتمی که کاندیدا شده میپرسند این است که شما که معلوم است انتخاب نمیشوید چرا کاندید شدهاید و ایشان میگوید از کجا معلوم که انتخاب نمیشوم. همانطور که گفتم مسیر کشف نمیشود، خلق میشود.
- از کجا چنین تعریفی درمیآید که اصلاحات در برابر اعتراضات است یا اعتراضات در برابر اصلاحات. مگر نمیتواند در امتداد هم معنی شود. چون روش اصلاحطلبانه میگوید باید کمهزینهتر و پربازدهتر، جامعه را بتوان توانمند کرد. اصلاحطلبان نیروی سیاسی هستند که در آن دوره یاد گرفتند وارد قدرت شوند و از آن طریق تغییرایجادکنند. ولی آیا روشهای اصلاحطلبی محدود به همین میشود یا روشهای دیگری هم وجود دارد. حداقل دو رویکرد در همین سالهای اخیر مشهور شده؛ اصلاحات جامعهمحور و اصلاحات قدرتمحور.
- اصلاحاتی که تنها در معادله قدرت وارد میشود و اصلاحاتی که تنها یا بیشتر در جامعه وارد میشود یا اصلاحاتی که هر دو را در برابر هم نمیگذارد منتها پای قدرت را در جامعه میگذارد و برای ورودش به قدرت میگوید بایدجامعه مدنی قویای داشته باشیم .
- من اهل پیشبینی هستم، ... برای اصلاحطلبان و هر نیروی دیگری یا حکومت و هر کنشگر سیاسی دیگری، مسئله اول این است که بفهمد در جامعهاش چه میگذرد و با چه کسانی روبهرو است. اینها را با انگ میشناسد یا واقعی. اینها را جوانان خشمگین میبیند یا جامعه معترض. جامعهای که در برابر ناشنیده ماندنش، نادیده گرفتنش، در برابر تبعیض و نابرابری، به عصیان کشیده شده و حس میکند زندگیاش به تسخیر درآمده و محدود شده. اگر اینها را نتواند بشناسد و همان سازوکارهای مدنی و گفتوگویی شکل نگیرد، طبیعتا جامعه به سمت حذف صدای سوم، نیروی واسط و نوعی پولاریزه شدن میرود. و در این انقطاع و پولاریزه شدن ابهامی که گفتم بیشتر میشود. چون دو صدا بلند است که هیچکدام از این دو صدا واقعیت جامعه ما نیست.
دیدگاه تان را بنویسید