گزارش اعتماد از ۱۷ ماه ریاستجمهوری بنیصدر:
چگونه شعار «بنیصدر؛ صددرصد» به «مرگ بر بنیصدر» ختم شد
بنیصدر نخستین رییسجمهوری تاریخ ایران بود؛ در عین حال تنها رییسجمهوری هم بود که از کار برکنار شد؛ البته تا امروز.
محمدحسن نجمی - با «بنیصدر؛ صددرصد» آغاز شد و به «مرگ بر بنیصدر» ختم شد؛ دوران ریاستجمهوری ابوالحسن بنیصدر چنان تلاطمی داشت که نهایتا باعث شد که در پایان ماه هفدهم تصدی پست، مجلس او را برکنار کند. بنیصدر نخستین رییسجمهوری تاریخ ایران بود؛ در عین حال تنها رییسجمهوری هم بود که از کار برکنار شد؛ البته تا امروز.
ابوالحسن بنیصدر توانسته بود در انتخابات بهمن 1358 با اکثریت آرا به میزان 76 درصد، بر مسند ریاستجمهوری بنشیند. جلسه تنفیذ او که طبق قانون اساسی باید از سوی ولیفقیه صورت میگرفت، در اقدامی نادر، بیمارستان قلب تهران میزبان مراسم شد، چراکه در آن زمان بنیانگذار انقلاب اسلامی، بابت بیماری قلبی در بیمارستان بستری بود و از طرفی هم بنا بود زودتر رییسجمهوری بر سر کار برود. حتی به دلیل تشکیل نشدن مجلس اول تا آن زمان، امام اجازه داد تا بدون مراسم تحلیف، رییسجمهوری آغاز به کار کند. بنیصدر در داخل حاکمیت و شورای انقلاب مخالفانی داشت که قدر قدرت بودند؛ اکثر مخالفانش هم اعضای حزب جمهوری اسلامی را تشکیل میداد. از سوی دیگر سازمان مجاهدین خلق و نهضت آزادی و جبهه ملی و مهمتر از آنها، جامعه روحانیت مبارز از هواداران بنیصدر در انتخابات ریاستجمهوری به شمار میرفتند؛ مورد دیگر نیز این بود که در جامعه شایعه شده بود که نظر امام درباره بنیصدر مثبت است و از حمایت بنیانگذار انقلاب بهره میبرد. احتمالا این شایعات بابت مطرح شدن نام بنیصدر پس از استعفای دولت موقت بود.
عدم موافقت امام با نامزد شدن روحانیون
از سوی دیگر امام با حضور روحانیون در عرصه اجرایی مخالف بود. چنانکه محمدرضا مهدوی کنی در خاطراتش نوشته «وقتی موقع اولین انتخابات رسید، ما خدمت امام رفتیم... خیلی اصرار کردم که اجازه بدهید آقای بهشتی کاندیدا بشوند اما امام فرمودند: نه، من آقای هاشمی، آقای باهنر را یکی پس از دیگری بر شمردم و پیشنهاد دادم تا شاید امام یکی را قبول کنند که ایشان قبول نکردند. علت آن را از حضرت امام سوال کردیم که چرا اجازه نمیدهید ما که نمیگوییم بنیصدر نباشد ایشان هم یکی از کاندیداها باشد امام فرمودند: من که نمیگویم روحانیت سر کار نباشد و روحانیت منزوی شود. من به دو جهت مصلحت نمیبینم؛ اول مردم فکر میکنند ما دنبال حکومت و سلطه هستیم، دوم حکومت معمولا مشکلاتی دارد مخصوصا حکومت نوپا و ما به واسطه کنار بودن میتوانیم به دولت تذکر و راهنمایی کنیم.» حدود یک ماه بعد از انتخابات ریاستجمهوری، بنا بود انتخابات برای پارلمان ایران با نام جدید مجلس شورای اسلامی برگزار شود؛ امری که به عمیقتر شدن اختلافات بنیصدر و حزب جمهوری اسلامی منجر شد. از سوی دیگر دو هفته بعد از تنفیذ بنیصدر، امام، او را به عنوان فرمانده کل قوا منصوب کرد؛ علت این امر در حکم امام، «احتیاج به تمرکز قوا» بود.
اختلافات حزب و بنیصدر
اختلافات حزب جمهوری اسلامی با بنیصدر منحصر به بعد از انتخابات ریاستجمهوری نبود؛ پیش از ریاستجمهوری بنیصدر، مجلس خبرگان قانون اساسی جلوهای از اختلافات او و حزب بود. در آنجا مشخصا با شهید بهشتی بحث و مجادله داشت؛ بحثهایی پیرامون قید شدن «ولایت فقیه» در قانون اساسی. اما بعد از روی کار آمدن مجلس اول و بعدها اختلافات دیدگاه در اداره جنگ، تنش میان بنیصدر و نیروهای حزباللهی و حزب جمهوری اسلامی را تشدید کرد. پس از آنکه در مجلس اول حزب جمهوری اسلامی تقریبا اکثریت را به دست آورد، بنیصدر که دیگر رییسجمهوری بود درباره سلامت انتخابات ابراز تردید کرد و گفت که «متاسفانه انتخابات چهرهای سالم نداشت، به گونهای که تقلب آن در ظاهر هم پیدا بود.» با پایان دور دوم انتخابات، نهایتا اوایل خرداد ماه مجلس شورای ملی تشکیل شد؛ آن زمان مجلس هنوز با نام قدیمش خوانده میشد و هنوز نام جدید برای آن انتخاب نشده بود. سرانجام مرداد ماه 1359 مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی تغییر نام یافت.
میثاق یک روزه
پیش از آنکه چالش بنیصدر با مجلس آغاز شود، با حزب جمهوری اسلامی آغاز شد. 27 خرداد 1359 بنا به توصیه و تاکید اما، جلسهای میان بنیصدر و سران حزب جمهوری اسلامی برگزار شده بود و رییسجمهوری در این نشست، موضوع نوار آیت را با بزرگان حزب در میان گذاشت. عزتالله سحابی درباره این جلسه گفته بود «بنیصدر در این جلسه تاکید داشته که قرار است نوار را منتشر کنیم اما اعضا مخالفت کردند.» ماجرای نوار آیت، به افشای سخنان حسن آیت از اعضای حزب جمهوری اسلامی برمیگردد که در آن بهشدت به بنیصدر میتازد. به هر شکل، آنها درباره یک میثاق به توافق رسیدند. به گفته هاشمیرفسنجانی که یکی از تاثیرگذارترین چهرههای حزب بود، بر اساس آن میثاق، «قرار شد که از آن به بعد هر مسوولی در محدوده قانون اساسی و اختیارات و تکالیفی که در آنجا مشخص شده، عمل کند.» هاشمیرفسنجانی سخنان آیت را بهانهای برای تنشزایی بنیصدر ارزیابی کرده است: «هنوز جوهر آن میثاق خشک نشده بود که با هیاهوی به اصطلاح افشاگری یک کودتای خیالی، به وسیله شهید آیت، تنش دوبارهای را در جامعه ایجاد کردند.» آنها تفاهم کردند و بنا شد فردای آن روز به ملاقات امام بروند. مرحوم سحابی درباره این جلسه گفته بود که «امام به بنیصدر گفت آقای بنیصدر! پس انشاءالله دیگر تمام است. بنیصدر هم گفت بله. وقتی بیرون آمدیم با خبر شدیم نوار آیت همان موقع در روزنامه انقلاب اسلامی چاپ شده است. این واقعا توفان بهپا کرد. از آن پس هر وقت شورای انقلاب تشکیل میشد در آن دعوا بود.» این میثاق یک روز بیشتر دوام نیاورد و بنیصدر تهدیدش را عملی کرد؛ 28 خرداد ماه 1359 روزنامه «انقلاب اسلامی» اعلام کرد که به یک نوار صوتی دست پیدا کرده که در آن «حسن آیت» از اعضای سابق حزب زحمتکشان و عضو فعلی حزب جمهوری اسلامی، در یک جمع خصوصی در حال ایراد سخنانی علیه بنیصدر است. بنا به نوشته روزنامه «انقلاب اسلامی» حسن آیت که آن زمان نماینده مجلس نیز بود، در این نوار گفته بود که «برنامهای برای بنیصدر داریم که بابای بنیصدر هم نمیتواند مقاومت کند.» این روزنامه مدعی شده بود که سخنان آیت «سندی بر توطئه» حزب جمهوری اسلامی علیه بنیصدر است. «انقلاب اسلامی» نوشته بود که دراین نوار، آیت به بنیصدر نسبتهایی چون «مهره امریکایی»، «مرتبط با بختیار» و... داده بود. در ادامه این مطلب آمده بود که حسن آیت «نقشهای را که با اجرای آن، بنیصدر به «سقوط» کشانیده میشود، با اطرافیان خود در میان میگذارد. هرچند نسبت به صحت خبر مطمئن شدیم ولی برای آنکه مدرک در دست داشته باشیم درصدد یافتن اصل نوار برآمدیم. اینک آن نوار به دست ما رسیده است.» این روزنامه همچنین با اشاره به محتوای نوار، مدعی شده بود که «کارشکنی در امور، مانع شدن از موفقیت بنیصدر در انجام کارها، ایجاد بدبینی نسبت به بنیصدر، بستن دروغهای بزرگ به بنیصدر و در قسمت پایانی نوار گفتههای آیت بهطور کاملا آشکار حکایت از طرح کودتایی برای سقوط رییسجمهور مردم میکند.»
ماجرای «نوار آیت»
فردای افشا شدن نوار آیت، او در گفتوگو با روزنامه کیهان گفت که، انتشاردهندگان نوار، قصد «راه انداختن جنگ اعصاب در کشور» را دارند. او وعده داده بود که «مفصلا در این زمینه» صحبت خواهد کرد. آیت این موضوع را «شانتاژ» روزنامه «انقلاب اسلامی» دانست و قصد را هم تضعیف و مرعوب کردن مجلس با «هوچیگری» بیان کرد. آیت در پایان متن پیاده شده نوار را «تحریف و سانسور» شده اررزیابی کرد و گفت: «من حاضرم با مسوولان روزنامه انقلاب اسلامی یک مناظره تلویزیونی درباره مسائل مربوط به این نوار داشته باشم تا ملت ایران بتواند خودش قضاوت کند. ثانیا من علیه روزنامه انقلاب اسلامی اعلام جرم خواهم کرد.» هرچند حسن آیت این متن را دستکاری شده دانسته بود، اما بنیصدر این موضوع را رد کرد. اما ماجرای نوار آیت، موجب واکنش اعضای حزب جمهوری اسلامی شد. شهید بهشتی که آن زمان رییس دیوان عالی کشور و دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بود، مسوولیت سخنان آیت را با خودش دانست: «بیش از هر کس باید خود دکتر آیت پاسخگو باشد.» او تاکید داشت که «آنچه آقای آیت گفته است در رابطه با من، دوستانم یا حزب جمهوری اسلامی نبوده و آن طور که خود مطلب نشان میدهد مسالهای است که مستقیما به خود آقای آیت و احیانا برخی از همفکرانشان ارتباط داشته است. البته حزب وظیفه دارد در این مورد به مساله رسیدگی کند و نظرش را اعلام کند....امیدوار هستیم آقای بنیصدر و دوستان ما و مجلس بتوانند از عهده اینبار مسوولیت سنگینی که برعهده دارند، با همکاری و همفکری هرچه بیشتر برآید.» آیتالله خامنهای که آن زمان عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود هم تاکید کرد که «حزب در این مورد حتما تحقیق خواهد کرد.»
دلخوری بنیصدر از نیامدن میهمانها
با این وجود یکم تیر ماه، امام در سخنانی بر «دوری مسوولان از اختلافات» تاکید کرد. پس از این سخنان، حزب جمهوری اسلامی پیشنهاد کرد که جلسه دیگری با همان ترکیب جلسه 27 خرداد تشکیل شود. محل جلسه بنا شد که منزل محمدجواد باهنر از اعضای شورای مرکزی حزب باشد. بنیصدر، آیتالله خامنهای، هاشمیرفسنجانی، بهشتی، مهدویکنی، بازرگان، سحابی، موسوی اردبیلی و تعداد دیگری از اعضای شورای مرکزی به منزل باهنر رفتند. این جلسه هم با خوبی و خوشی به پایان رسید و بنیصدر را متقاعد کردند که سخنان آیت، هیچ ارتباطی به آنها و حزب ندارد و دیدگاههای شخصیاش است. در پایان نیز تفاهمنامه دیگری نگاشته شد. پس از مدتی که ساختار سیاسی یعنی مجلس و ریاستجمهوری تشکیل شد، اعضای شورای انقلاب این نهاد را منحل کردند؛ اما قرار شد که هر چند وقت یک بار در خانه یکی از اعضا جلسهای بگذارند. چند جلسه در منزل اعضای دیگر برگزار شد تا نوبت به میزبانی بنیصدر رسید. مهدویکنی در خاطراتش آورده است که «آن شب برخلاف شبهای قبل، چند نفر از آقایان تشریف نیاوردند ازجمله دکتر بهشتی، آقای هاشمیرفسنجانی، آقای باهنر و آیتالله خامنهای. از معممین این چهار نفر تشریف نیاوردند ولی بنده و آقای موسوی اردبیلی و چند نفر از آقایان غیرمعمم شورای انقلاب شرکت داشتند. بنیصدر معمولا سورهای خوب و مفصل میداد...بنیصدر در انتظار بود؛ گاهی جلوی در میآمد، گاهی تلفن میکرد، ناراحت بود و میگفت دیر شده، ولی آقایان نیامدهاند. بالاخره بعد از چند بار که تلفن زد و بیرون رفت و آمد، ناراحت شد و با عصبانیت گفت: «نیامدند که نیامدند! از معممین این دو نفر هستند. همین دو نفر ما را بس.» تا این حرف را زد، خدابیامرز مهندس بازرگان گفت: «آقای بنیصدر! دلت را به اینها هم خوش نکن، اینها هم با آنها هستند. این آخوندها را من تجربه کردهام، تو که یک آخوندزاده هستی این آخوندها را نشناختهای، این آخوندها در مواقع حساس همهشان با هم میشوند.» من گفتم آقای بنیصدر! مساله واقعا همینطور است. مهندس بازرگان بهتر ما را میشناسد. آمدن ما در اینجا مفهومش آن نیست که با آنها مخالفیم، ما اصلا اطلاع نداشتیم که آنها نمیآیند، به ما نگفته بودند وگرنه در مواقع خاص همانطور که مهندس بازرگان گفت ما با هم هستیم.» خلاصه اینکه تنشهای بنیصدر و حزب جمهوری اسلامی، همچنان ادامه داشت. اما یکی از مهمترین چالشهای بنیصدر با مجلس اول، ماجرای انتخاب نخستوزیر بود. آن زمان طبق قانون اساسی رییسجمهوری میبایست ابتدا نخستوزیر خود را به مجلس معرفی کرده و از نمایندگان رای اعتماد بگیرد و بعد نوبت به وزرای کابینه برسد. همین موضوع در مجلسی که اکثریت آن را مخالفان و منتقدان بنیصدر تشکیل میدادند، موجب شد تنشهای سیاسی در کشور بیشتر شود. فشار مجلس برای معرفی نخستوزیر مدنظر خود و مخالفت رییسجمهوری و همینطور فشار رییسجمهوری برای پذیرفته شدن انتخابش برای نخستوزیری دلیل ایجاد یک بنبست سیاسی شده بود. اولین چالش مجلس و رییسجمهوری، ماجرای تحلیف بنیصدر بود که او از رعایت نشدن شأن ریاستجمهوری گلایه داشت؛ البته بعدها هاشمیرفسنجانی در خاطراتش گفته که میتوانست دعوت رسمی و طبق تشریفات باشد اما شرایط نبود.
معرفی «سید احمد خمینی» برای نخستوزیری
چالش انتخاب نخستوزیر گریبانگیر کشور شده بود. بنیصدر در ابتدا سیاستی اتخاذ کرد تا بتواند مخالفان خود را اگر موافق و حامی خود هم نکند، لااقل بتواند آنها را منفعل کند. از همین رو، 6 ماه بعد از روی کار آمدنش، در نامهای خطاب به امام، خواستار موافقت با نخستوزیری سید احمد خمینی شد: «حضور مبارک حضرت آیتالله العظمی امام خمینی به عرض میرساند، در اوضاع و احوال فعلی و با توجه به اینکه جامعه ما جامعه جوانی است و هیجان مثبت کار برای قرار دادن کشور در خط تولید و فعالیت، جنبه معنوی و هیجان آفرین را جنبه اصلی میگرداند، حاج احمد آقا یکی از مناسبترین اشخاص برای تصدی نخستوزیری است. در صورتی که موافقت فرمایید عین صواب است.»
هرچند رییسجمهوری، نخستوزیر شدن سید احمد خمینی را «عین صواب» میدانست، اما بنیانگذار انقلاب با این تصمیم مخالفت کرد و در نامهای خطاب به بنیصدر نوشت: «بنا ندارم اشخاص منسوب به من متصدی این امور شود. احمد، خدمتگزار ملت است و در این مرحله با آزادی بهتر میتواند خدمت کند.» بعد از این ماجرا، حزب جمهوری اسلامی برای پیشنهاد نخستوزیر آستین بالا زد. این حزب بنا داشت که یکی از اعضایش یعنی «جلالالدین فارسی» را به بنیصدر معرفی کند؛ فارسی خودش مدعی است که «من نپذیرفتم»؛ اما طبق آنچه روزنامه «انقلاب اسلامی» در شماره یکم مرداد 1359 منتشر کرد، حزب این پیشنهاد را به بنیصدر ارایه داد اما رییسجمهوری آن را رد کرد؛ البته که این پاسخ چندان هم دور از ذهن نبود.
چالش نخستوزیر
بنیصدر در ادامه تلاشهایش برای پر کردن خلأ نخستوزیر، به فاصله چند روز، سراغ یک عضو حزب جمهوریاسلامی رفت که این روزها اظهارنظرهایش خیلی سر و صدا میکند؛ مصطفی میرسلیم که آن زمان سرپرست کل شهربانی کشور بود. پس از رد شدن میرسلیم، مجلس و رییسجمهوری در یک بنبست سیاسی گیر کردند؛ از همین رو بنا شد تا هیاتی پنج نفره تشکیل شود و اسامی به هیات ارایه شود تا آنها پس از بررسی، نامهای صاحب صلاحیت را به رییسجمهوری بدهند و در صورت توافق روی گزینه نهایی، بنیصدر او را به مجلس معرفی کند.
این هیات روی «محمدعلی رجایی» به توافق رسید و به اطلاع رییسجمهوری رساند. بنیصدر هم نهایتا هرطوری که بود، رجایی را که به هیچوجه با همدیگر سازگار نبودند، به عنوان نخستوزیر به مجلس معرفی کرد و با رای بالایی به دفتر نخستوزیری رفت. البته که میان رای اعتماد به رجایی و امضای حکم او توسط بنیصدر 10 روز فاصله بود؛ به عبارت دیگر، بنیصدر در این مدت از امضای حکم او امتناع میکرد. با وجود اینکه رییسجمهوری و مجلس از بنبست انتخاب نخستوزیر خارج شدند، اما پس از آن، بنیصدر و رجایی بر سر انتخاب وزرا به بنبست رسیدند.
هاشمیرفسنجانی و تعدادی از اعضای روحانیت مبارز، چندین جلسه به تناوب برای آرام کردن فضای بین بنیصدر و رجایی، برگزار کردند اما افاقه نمیکرد. رجایی معتقد بود چون نخستوزیر کار اجرایی را برعهده دارد و رییسجمهوری دخالتی در این امور ندارد، وزرا باید طبق میل نخستوزیر باشد. اما بنیصدر در مقابل معتقد بود که کل کابینه اعم از نخستوزیر و وزرا، باید با رییسجمهوری هماهنگ باشند. سرانجام رییسجمهوری و نخستوزیر به این توافق رسیدند که انتخاب وزیران کابینه غیر از وزرای دفاع و کشور، برعهده رجایی باشد و آن دو وزیر دراختیار بنیصدر. بدینترتیب مهدوی کنی و تیمسار فلاحی وزرای کشور و دفاع شدند. در گرماگرم جلسات مجلس برای بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی و در دومین سالگرد 17 شهریور، بنیصدر در سخنرانی خود به همین مناسبت، به گروههایی که آنها را «اقلیت» خواند، تاخت و گفت که «آنها قصد تسخیر همه امکانات سیاسی و نظامی کشور را دارند و اولین هدف آنها رویارویی با رییسجمهور و از میان بردن قدرت اوست.» بنیصدر در ادامه حمله به مخالفینش افزود که «این اقلیت برای استقرار حاکمیت خویش کوشیده است و میکوشد رهبری نهادهای انقلابی را به دست بگیرد.» هاشمیرفسنجانی درباره سخنرانی 17 شهریور بنیصدر در خاطراتش نوشته که «ما در منزل شهید بهشتی جمع بودیم و از رادیو شنیدیم و همانجا به پیشنهاد جمع، من تلفنی از حاج احمد آقا خواستم که از امام درباره جواب گفتن ما به آن اظهارات نظر بدهند و جواب رسید که امام فرمودهاند با توجه به تخلف بنیصدر از دستور حفظ حرمت دیگران، در جواب گفتن آزادیم.» این تنشها ادامه داشت تا اینکه 31 شهریور ماه عراق به ایران حملهای همهجانبه کرد. این حمله باعث شد تا مدتی اختلافات و تنشهای سیاسی حاکم بر فضای کشور، فروکش کرد تا جنگ موضوع اصلی مسوولان و مردم باشد.
در جنگ خیانت کرد یا نکرد؟
کشور در اسفند ماه آبستن حوادث زیادی بود. 6 ماه از حمله ارتش عراق به ایران گذشته بود و سرزمینهای زیادی ازدست رفته بودند. بسیاری به نحوه مدیریت بنیصدر به عنوان فرمانده کل قوا انتقاد داشتند؛ از هاشمیرفسنجانی و نمایندگان گرفته تا فرماندهان جوان سپاه. از سوی دیگر سازمان مجاهدین خلق که تا آن زمان هنوز رسما اعلام مبارزه مسلحانه نکرده بودند، روز به روز به بنیصدر نزدیک میشدند. این امر خشم نیروهای حزباللهی و به خصوص حزب جمهوری اسلامی را برانگیخته بود. بسیاری بنیصدر را به واسطه نوع مدیریتش بر جنگ به خیانت مطرح میکنند. مخالفان بنیصدر از همان زمان بر این عقیدهاند که تاکتیک او در جنگ، زمین دادن و زمان گرفتن از دشمن بود و در نهایت حمله از پشت. اما در واقع این سیستم دفاعی بنیصدر خوب کار نکرد و باعث شد در زمان مدیریت او بر جنگ عملیاتی که موفقیت چشمگیر داشته باشد، انجام نشود. در همان زمان ریاستجمهوری بنیصدر او بر سر تاکتیکهای مورد استفاده در جنگ با نیروهای مسلح اختلافات عمیقی داشت که عمده مخالفانش در سپاه پاسداران بودند. با این وجود سالها بعد محمد درودیان پژوهشگر جنگ، در یادداشتی پیرامون خائن بودن یا نبودن بنیصدر نوشته است: «بنیصدر با هدف خیانت و شکست، جنگ را فرماندهی نمیکرد، زیرا از نظر سیاسی، به سود وی بود که در جنگ پیروز شود. در واقع بنیصدر مایل بود با پیروزی در جنگ، موقعیت سیاسی خود را در کشور تحکیم کند. با این توضیح، اتهام خیانت به بنیصدر در موضوع جنگ، صحیح به نظر نمیرسد و تاکنون نیز باتوجه به سقوط صدام، هیچ سندی که دلالت بر همکاری وی با عراق یا تلاش هدفمند برای شکست در جنگ بوده باشد، منتشر نشده است.»
ماجرای 14 اسفند
کشمکش میان بنیصدر به عنوان رییسجمهوری و محمدعلی رجایی به عنوان نخستوزیر از یکسو و تنش میان مجلس و بنیصدر از سوی دیگر و مهمتر از بقیه، تنش بین بنیصدر و حزب جمهوری اسلامی نه مانند قبل اما همچنان ادامه داشت تا اینکه 14 اسفند ماه 1359 رسید. 14 اسفند سالروز درگذشت محمد مصدق نخستوزیر سرنگون شده در کودتای 28 مرداد 1332، بنیصدر اعلام کرد که برای بزرگداشت این روز، به دانشگاه تهران میرود و آنجا به سخنرانی خواهد پرداخت. همین سخنرانی یکی از نقاط عطفی شد که ادامه همان 14 اسفند به 31 خرداد و به تبع آن یکم تیر 1360 انجامید؛ یعنی برکناری بنیصدر از ریاستجمهوری. در این مراسم هم هواداران بنیصدر حضور داشتند و هم جمعی از مخالفان او که به نیروهای حزباللهی معروف بودند. در میانه سخنرانی این دو گروه علیه یکدیگر اقدام به شعار دادن کردند؛ هواداران رییسجمهوری که غالبا از سمپاتها و اعضای مجاهدین خلق بودند، در محکومیت دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و کلیت این حزب شعار میدادند؛ در مقابل نیروهای حزباللهی نیز علیه بنیصدر و مجاهدین خلق و ملیگراها. اما دو طرف صرفا به شعار دادن بسنده نکردند و آنها با یکدیگر به زد و خوردی خونین پرداختند. برخی طرفداران بنیصدر چند کارت شناسایی به دست بنیصدر رساندند که منتسب به سپاه پاسداران و کمیتههای انقلاب اسلامی بودند. این امر شعله آتش اختلافات را بیشتر کرد و این درگیریها حدود سه روز طول کشید تا اینکه سرانجام دو طرف ترک میدان کردند.
پیام 25 اسفند امام
چند روز بعد از این وقایع، یعنی 25 اسفند 1359 امام دو طرف را فراخواند. آیتالله خامنهای، بهشتی، موسوی اردبیلی، هاشمیرفسنجانی، بازرگان، بنیصدر، رجایی و سید احمد خمینی به منزل امام رفتند و در حضور بنیانگذار انقلاب، جلسهای تشکیل دادند. نتیجه یک بیانیه 10 مادهای از سوی امام شد و تشکیل کمیتهای سه نفره متشکل از مهدویکنی از طرف امام، محمد یزدی از طرف هاشمی و بهشتی و رجایی و شهابالدین اشراقی از طرف بنیصدر؛ وظیفه این کمیته حل اختلافات بود. با این حال، جلسه 25 اسفند، جلسهای بسیار تند بود؛ سید احمد خمینی درباره این جلسه گفته که «بنیصدر متوجه نمیشد که امام چه میفرمایند. امام تلویحا گفتند اگر خودت را بیش از این آلت دست این و آن قرار دهی، نمیشود. تمام وجود امام میلرزید. به قدری به بنیصدر تندی کردند که حد نداشت.» در پیام 25 اسفند امام، دخالت قوا و نهادها در کار یکدیگر تخلف معرفی شد. بند دیگر تمام مقامات از جمله ریاستجمهوری، دولت، ریاست دیوانعالی، دادستانی کل کشور، مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان، از مصاحبه، نطق و سخنانی که به مقامات توهین شود یا آنان را تضعیف کند، ممنوع و این اقدام هم تخلف دانسته شد. امام همچنین بر تبعیت از بنیصدر به عنوان فرماندهی کل قوا تاکید کرد.
سخنرانی ششم خرداد امام
با این اقدام فضای تند موجود در کشور تا حدی آرام شد. اما اردیبهشت ماه راهپیماییهای مکرر مجاهدین خلق و طیف مقابلشان یعنی حزباللهیها باز هم فضای کشور را تند کرد. همزمان در مجلس طرح احضار، بررسی و عدم کفایت رییسجمهوری در حال تدوین بود. حسن روحانی که آن زمان نماینده مجلس اول بود، فضای حاکمیت در قبال بنیصدر را اینگونه توصیف کرده: «دیگر کار به استخوان رسیده بود.» ششم خرداد 1360، امام در دیدار با نمایندگان مجلس، به تندی علیه طیف هوادار بنیصدر موضعگیری کرد: «دستبردارید از فضولیها! برای خدا کار بکنید. برای خدا آرامش بگیرید. برای خدا دعوت به آرامش بکنید... آقای رییسجمهور حدودش در قانون اساسی چه هست، یک قدم آن ور بگذارد من با او مخالفت میکنم. اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت میکنم. آقای نخست وزیر حدودش چه قدر است، از آن حدود نباید خارج بشود. یک قدم کنار برود با او هم مخالفت میکنم. مجلس حدودش چه قدر است، روی حدود خودش عمل کند. شورای نگهبان حدودش چه قدر است؛ قوه قضاییه حدودش چی است؛ قوه اجراییه. قانون معین شده است. نمیشود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط میکنی قانون را قبول نداری! » هاشمیرفسنجانی این سخنرانی را اینطور تفسیر کرد که «امام سخنرانی تاریخی مهمی کردند...لیبرالها و مخصوصا بنیصدر و نهضت آزادی را خوار و خفیف کردند. به آنها «فضول» و «غلطکردی» گفتند و تصمیمات مجلس را غیر قابل خدشه معرفی کردند.»
آغازی بر پایان بنیصدر
16 خرداد ماه بنیصدر به ملاقات امام رفت؛ ملاقاتی که در آن امام به تندی بنیصدر را به باد انتقاد گرفت و آن دیدار، تبدیل به آخرین دیدار شد. هاشمیرفسنجانی درباره این جلسه گفته بود که «امام به بنیصدر گفتند اگر بخواهی اینطوری باشی، دستور میدهم توی همین خانه حبست کنند و تا یک سال نمیگذارم بیرون بروی. خیال نکنی میگذارم بروی اروپا مقاله بنویسی. همینجا نگهات میدارم تا کشور آرام شود.» فردای آن روز روزنامههای «انقلاب اسلامی» توقیف شد؛ بنیصدر بیانیهای داد و صدا و سیما هم از پخش آن خودداری کرد. روزهای پایانی خرداد، بنیصدر بهطور کامل گوشه رینگ گیر افتاده بود. 20 خرداد ماه امام نخستین گام را برداشت و بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کرد. این برکناری در دو جمله بود که خطاب به «ستاد مشترک نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران»، آمده بود «آقای ابوالحسن بنی صدر از فرماندهی نیروهای مسلح برکنار شدهاند.»
گریه هاشمی برای عزل بنیصدر از فرماندهی
عبدالله جاسبی روایتی دارد از جلسهای که با حضور آیتالله خامنهای، هاشمیرفسنجانی و بهشتی در منزل امام برگزار شد؛ این جلسه پیش از برکناری بنیصدر از فرماندهی کل قوا بود: «همین که امام وارد جلسه شدند من بودم و شهید بهشتی و آقای هاشمی. امام بیمقدمه شروع کردند به اعتراض کردن به ما که شما از خدا نمیترسید؟ چرا آن قدر اختلاف ایجاد میکنید و به همدیگر میترسید؟ چرا به فکر مردم نیستید؟ یک آن آقای هاشمی ناراحت شدند و شروع کردن به تند صحبت کردن به امام که ما خجالت بکشیم؟ آنقدر این بنیصدر علیه ما حرف میزند و آبروی ما را میبرد شما حرفی نمیزنید؟! و بعد آقای هاشمی ساکت شدند و زدند زیر گریه! امام جلسه را ترک کردند و ما هم همینطور سکوت کرده بودیم. فردای آن روز حاج احمد آقا به ما زنگ زدند و گفتن دیشب امام خوابشان نبرده است و حکم عزل بنیصدر را از فرماندهی کل قوا صادر کردهاند.»
تصویب عدم کفایت سیاسی رییسجمهوری
به فاصله کوتاهی از این برکناری، هاشمیرفسنجانی در حال مهیا کردن زمینههای برکناری بنیصدر بود. 23 خرداد ماه هاشمیرفسنجانی برای رایزنی درباره طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر به منزل امام رفت. او در خاطرات سال 1360، نوشته: «نظرشان این بود که ترجیح دارند آقای بنیصدر رییسجمهوری بماند اما به ظن قوی او تسلیم قانون نخواهد شد؛ لذا باید اتمام حجت کنیم و او را به مذاکره دعوت کنیم. اگر تسلیم نشد چارهای نیست و باید به قانون عمل کرد. ایشان از عواقب کار هم نگران نبودند.» نهایتا مجلس شورای اسلامی، دو روز را به بررسی عدم کفایت سیاسی بنیصدر اختصاص داد؛ هاشمیرفسنجانی نقل میکند که در روز اول فضای بیرون مجلس بسیار متشنج بود و او هم نگران تبعات این تصمیم. عزتالله سحابی نماینده مجلس اول، در نطق موافقت با بنیصدر، گفته بود که «اگر تقصیری هست، تقصیر دو طرف است. یکطرف نیست. این طرح، ای کاش اینجور اصلاح میشد که آقای بنیصدر عدم کفایت سیاسی، طرف مقابل هم مقصر در ایجاد این زمینههای عدم کفایت سیاسی، ولی ما زمینهها را اینجور نمیبینیم... مخالفت من با این طرح، به خاطر آن سوابق است. به خاطر آن مجموعه حوادث و روندهایی است که صورت گرفته، تا این طرح زاییده شده است... بنیصدر از سر راه برداشته میشود، آیا همه مسائل اینجا حل خواهد شد؟» با این وجود، او در پایان گفت «من در اینکه آقای بنیصدر نمیتواند رییسجمهور باشد حرفی ندارم و موافقم ولیکن به دلیل سابقه تکوینی این طرح من با این طرح مخالفم و اصلا در رای آن شرکت نمیکنم.» نهایتا 30 خرداد جلسه بدون رایگیری به پایان رسید و فردای آن، ادامه بررسی آغاز شد. هاشمیرفسنجانی که آن زمان رییس مجلس بود، در خاطرات روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ درباره این جلسه نوشته: « امروز موافقان طرح خیلی خوب صحبت کردند، مخصوصا آقایان موسوی خوئینیها و سیدعلی خامنهای و مخالفها بعضی منصرف شدند و بعضی غیبت داشتند و بعضی در موافقت صحبت کردند و رییسجمهور هم که مخفی است، برای دفاع نیامد.» در روز دوم تنها یک نماینده در موافقت با بنیصدر سخنرانی کرد. نهایتا رایگیری انجام شد و هاشمیرفسنجانی اینگونه نتیجه را قرائت کرد: «جمع افرادی که در مجلس حاضر بودند ۱۹۰ نفر. آرایی که موافق عدم کفایت سیاسی آقای بنیصدر به صندوق ریخته شده ۱۷۷ نفر. رای مخالف یک نفر.» برخی حضار در شعارهایشان اعدام بنیصدر را درخواست داشتند که هاشمیرفسنجانی گفت: «آقایان دیگر از این به بعد آقای بنیصدر به عنوان رییسجمهور از قاموس جمهوری اسلامی حذف شده، شعارها برگردد به طرف امریکا. حضار شعار دادند: مرگ بر امریکا...»
حکم امام مبنی بر برکناری
نهایتا یکم تیر ماه، امام در پاسخ به نامه رییس مجلس درباره نتیجه عدم کفایت سیاسی رییسجمهوری نوشت: «پس از رای اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنی صدر برای ریاستجمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد، ایشان را از ریاستجمهوری اسلامی ایران عزل نمودم.» اینگونه بود که عمر سیاسی نخستین رییسجمهوری تاریخ جمهوری اسلامی به پایان رسید؛ هفتم مرداد هم بنیصدر با همراهی مسعود رجوی از کشور خارج شد تا آغازی باشد بر فعالیتهای بنیصدر در قالب اپوزیسیون جمهوری اسلامی. رییسجمهوری که با شعارهای «بنیصدر؛ صد درصد» به پاستور رفت و با «مرگ بر بنیصدر» بدرقه شد.
دیدگاه تان را بنویسید