حداد عادل:
تندروی برخی سلیقه من نیست اما به آنها هم احترام میگذارم
غلامعلی حداد عادل گفت: جهت ورود من به فعالیتهای سیاسی، اعتقاد من به لزوم و اهمیت حکومت صالح در کشور بود.
غلامعلی حدادعادل در گفتوگوی تفصیلی با مجله فرهنگ امروز به بیان خلاصهای از زندگی علمی و سیاسی خود پرداخته و نسبت به برخی هجمهها و تهمتهایی که به او وارد میشود نیز واکنش نشان داده است.
به گزارش مجله فرهنگ امروز، مهمترین بخشهی گفتگوی غلامعلی حدادعادل را در ادامه میخوانید:
- همه اینها سنگبنای زندگی آینده من شد. پدر خیلی مرا به درس خواندن تشویق میکرد. در جمع دوستان خود موفقیتهای مدرسهای مرا باعث افتخار خود میدانست. اگر دوستانش از من سؤالی میکردند و من به خوبی پاسخ میدادم، این مسئله باعث خوشحالی پدرم میشد و مرا نیز به ادامه تلاش تشویق میکرد.
- در دوران دبستان شاهد کودتای 28 مرداد بودم و از بچگی علاقهمند بودم اخبار سیاست را دنبال کنم. علت آن هم وجود روزنامه اطلاعات در خانه ما بود. با اینکه در آن زمان هشتساله بودم، خاطرات زیادی از سالهای قبل از کودتای بیست و هشت مرداد دارم.
- در همان زمان میدانستم که نهضتی به نام ملی شدن نفت در جریان است و شخصاً دکتر مصدق و آیتالله کاشانی را دیده بودم و این دیدار در پی یک اتفاق رخ داد. منزل ما در خیابان ری بود -از فاصلۀ امین حضور تا خیابان شوش- که در قدیم یک خیابان اصلی و معروف بود و محل تردد خودروها و شخصیتهایی بود که به سمت جنوب و مرکز کشور میرفتند.
- یادم هست فردای 28 مرداد از روزنامهفروش دورهگردی که با انتشار «فوقالعاده» خبر سقوط مصدق و پیروزی کودتا را میداد روزنامه خریدم و برای کسانی که سواد نداشتند، خواندم. کودتای 28 مرداد در ذهن من بسیار تأثیر گذاشت.
- مذهب در آن زمان در دانشگاه، عموماً آنطور که آگوست کنت گفته بود تفسیر میشد و دین و مذهب جایی در تفکر دانشگاهی نداشت، اما نصر اینطور نبود. او در آن زمان بر خلاف سالهای بعد سیاسی هم نبود. زمانی که من با نصر آشنا شدم رئیس کتابخانۀ دانشکده ادبیات بود و خیلی طبیعی بود که من به چنین کسی نزدیک شوم و از او برای تغییر رشته و ادامۀ تحصیل مشورت بخواهم.
- فردید هم پدیدهای بود؛ آدمی بود شبیه گردباد که دیده میشد اما شناخته نمیشد. بدبیان و تندزبان بود. لکنت زبان داشت و اصلاً سخنران خوبی نبود. فلسفههای اگزیستانس و هگل و مدرن و معاصر درس میداد و من چهار سال تمام شاگرد او بودم. از فردید چیز مهمی که عایدمان شد این بود که میتوان غیر از پوزیتیویسم که در آن زمان به قول قدما «مذهب مختار» جمهور دانشگاهیان بود نوع دیگری هم میشود تفکر فلسفی داشت.
- کسی با این اعتقاد، وقتی میبیند یک مرد شجاع، عالم، پاک و باتقوا مانند امام خمینی ملتی را به حرکت درآورده تا یک حکومت مستقلی از نظر سیاسی و فرهنگی در کشور ایجاد کند، طبیعی است که وارد میدان میشود و حتی به اندازۀ پر کاهی هم شده سعی میکند در آن سهیم باشد.
- در انقلاب اسلامی هزاران هزار نفر مثل من بودند که همینطور فکر میکردند و با اعتقاد به درستی انقلاب وارد این مسیر شدند. جهت ورود من به فعالیتهای سیاسی، اعتقاد من به لزوم و اهمیت حکومت صالح در کشور بود.
- این حملات و بدگوییها هم در عالم سیاست امری طبیعی است، زیرا عالم سیاست عالم قدرت هم هست برای یک سیاستمداری مثل امام یا آقای خامنهای، قدرت هدف اصلی نیست اما لازمه حکمرانی است؛ پس به این معنا ورود به عالم سیاست ورود به عرصه کشاکش قدرت است و به قول معروف، هر که خربزه میخورد پای لرزش هم مینشیند. برای بنده شنیدن بعضی از فحش و تهمتها عادی است و چیز مهمی نیست.
- سلیقهها مختلف است. بعضیها آدمهای بدی نیستند، اما نگاه امثال بنده را قبول ندارند و فکر میکنند باید تندتر رفتار کنیم، بنده هم هر چند سلیقۀ دیگری دارم اما به عقیدۀ آنها احترام میگذارم.
- البته در این میان، بعضیها دنبال قدرت هستند و تصور میکنند که فلانی سد راه آنهاست و باید لجنمالش کرد؛ مثلاً کسی میآید و مرا به زمینخواری متهم میکند. خب، انگیزه این فرد کار سیاسی برای غلبه در میدان قدرت است. اینها ادامه دارد و بنده خیلی از این اتفاقات سرگیجه نمیگیرم و به نظرم طبیعی است.
- از اول انقلاب در شورای مرکزی حزب جمهوری در کنار شهید بهشتی و شخص رهبر انقلاب عضو بودم و میدانم که عالم سیاست از این گرفتاریها خالی نیست. آنقدر اصل این انقلاب برای من مهم است که این اتفاقات اصلاً مرا نگران نمیکند. همیشه به لطف الهی امیدوار بودهام و هیچ ادعایی هم ندارم، اما سعی کردهام که هرگز ناراستی نکنم.
دیدگاه تان را بنویسید