کد خبر: 632746
|
۱۴۰۲/۰۶/۲۹ ۲۳:۴۰:۴۵
| |

ماجرای لغو مناظره دکتر شریعتی و علامه طباطبایی چه بود؟ مصباح‌یزدی چگونه واسطه‌گری کرد؟

روزنامه کیهان در مطلبی خاطره‌ای از مصباح‌یزدی درباره ماجرای مناظره دکتر شریعتی و علامه طباطبایی مطرح کرده است.

ماجرای لغو مناظره دکتر شریعتی و علامه طباطبایی چه بود؟ مصباح‌یزدی چگونه واسطه‌گری کرد؟
کد خبر: 632746
|
۱۴۰۲/۰۶/۲۹ ۲۳:۴۰:۴۵

روزنامه کیهان در مطلبی خاطره‌ای از مصباح‌یزدی درباره ماجرای مناظره دکتر شریعتی و علامه طباطبایی مطرح کرده است.

به گزارش کیهان، در این مطلب آمده است: 

آیت‌الله مصباح یزدی در ادامه توضیحات خود درخصوص اثرات منفی افکار دکتر شریعتی و در تبیین ضرورت نقد آن می‌گوید: «مـرحوم آقـای شیخ غلامرضا دانش آشتیانی که در حزب جمهوری شهید شد، از ابتدائی که به قم آمد، از دوستان بنده بود و با ایشان رفاقت و رفت ‌و آمد خانوادگی داشتیم. یادم هست یک شب، بعد از نماز که از مدرسه فیضیه آمدیم بیرون، ایشان بـحث همین آقا را مطرح کرد که: «نظر تو چیست؟» گفتم: «اجمالاً ایشان دارد حرف‌هائی را می‌زند که خطرناک است». گفت: «چه پیش‌بینی‌ای می‌کنی؟» گفتم: «پیش‌بینی می‌کنم که حرف‌هایش خیلی رواج پیدا خواهد کرد». گفت: «چطور؟» گفتم: «برای این‌که زبـان دانـشجو و نسل جوان را می‌داند، ژستش جوان‌پسند است و جوان‌ها هم که اطلاعات‌ دینی عمیق‌ و کافی ندارند و نمی‌توانند تشخیص بدهند که کجای این حرف‌ها درست و کجا غلط است، به خصوص که بعضی از متدینین و حتی روحـانیین هم از ایشان حمایت می‌کنند».

آن‌ روزها بعضی‌ها، حـتی از عـلما، از قـم‌ بلند می‌شدند و می‌رفتند تهران پای سخنرانی ایشان! طلبه‌ها هم که فراوان می‌رفتند. به آقای دانش گفتم: «به نظر من کارش می‌گیرد». پرسید: «حالا چه بـاید کرد؟» گـفتم: «مـن‌ کاری‌ بلد نیستم. خیلی هنر بکنم‌، شبهات را مـطرح مـی‌کنم و جوابش را می‌دهم». گفت: «شما موافق نیستید بروید و با ایشان یک بحثی بکنید؟» شاید هم اول این‌جور نگفت و گفت: «اگر ایشان حاضر شود بـا یـک کـسی بحث کند، به نظر شما چطور است؟» گفتم: «فکر نمی‌کنم ایشان حـاضر شود با کسی بحث کند». گفت: «حالا اگر حاضر شد، به نظر شما خوب است با چه کسی بحث کند؟» گـفتم: «اگـر شـخصیتی متوسط و معمولی باشد که ایشان حاضر نیست با او بحث کند، چون خودش را در جـایگاهی مـی‌بیند که برای آنها ارزش قائل نیست، مگر این‌که با شخصیت بزرگ‌ و سرشناسی بحث کند که اگر حرفی را پذیرفت، کسر شـأن خودش نـداند». ایشان باز اصرار کرد که: «مثلاً کی؟» گفتم: «مثلاً آقای طباطبائی. واقعاً اگر ایشان طـالب حـقیقت باشد، آقای طباطبائی اهل منطق و ملایم ‌است‌، ولی من باور نمی‌کنم که حاضر شود».

گفت: «حـقیقت این اسـت که من با ایشان صحبت کرده‌ و گفته‌ام که شما اشتباهاتی دارید و حیف است که این‌طور بـاشد، چون منشأ اختلاف خواهد شد و ایشان هم گفته است من حاضرم در هر جا و با هـر کـسی که لازم بـاشد بیایم‌ و صحبت کنم». گفتم: « آقای‌ دانش‌! این آدمی که من می‌شناسم، اهل آمدن به قـم و صحبت کردن با یک عالم نیست». گفت: «آقا! به من قول داده». من چه مـی‌توانستم بگویم؟ از یـک سو مـرحوم آقای دانش اصرار داشت که ایشان قول داده‌، و از سوی دیگر از نظر من این احتمال، یک درصدش هم مـنجز بود، چون واقعاً اگر ایشان می‌آمد و تحت تاثیر گفت‌وگویی علمی قرار می‌گرفت، جلوی مـفاسد زیـادی گـرفته می‌شد. گفت: «شما بیا برو پیش‌ آقای‌ طباطبائی و ایشان را راضی کن که تا او را بپذیرد و او بـیاید قم و بـا هم بحث کنند». گفتم: «چشم، ولی باور نمی‌کنم که او حاضر شود». خدا رحمتش کـند. آقـای دانش آدم‌ بسیارخوش‌نیتی‌ بود و دنبال کار را می‌گرفت. به هرحال ایشان خیلی اصرار کرد و ما بلند شدیم و رفتیم خـدمت آقـای طباطبائی رحمه‌الله و عرض کردیم: «آقا! قضیه از این قراراست». ایشان آقای دانش را می‌شناختند. گـفتم‌: «آقـای دانش چنین پیشنهادی کرده‌اند و شما اجازه بـفرمایید که دکـتر شریعتی بیاید خدمت شما».

 مـرحوم آقای طباطبائی گفتند: «ایشان دسـت از حرف‌هایش برنخواهد داشت». گفتم: «آقا! اگر طوری باشد که اقلاً مفاسدش کمتر شود، باز هم یک قـدم مثبتی است». ایشان خیلی‌ قـاطعانه گفتند: «ایشان اگر بـیاید و بـا مـن صحبت کند و بعد دست از حرف‌هایش بردارد، دیـگر شـریعتی نیست و اگر نخواهد دست بردارد، چه فایده‌ای دارد؟» بالأخره ما اصرارکردیم‌ که آقا اسـتخاره کـنید. بنده خودم قرآن را به دستشان‌ دادم که اگر خوب آمـد، ایشان را بپذیرند. ایشان هم با بـزرگواری قـرآن را گرفتند و آیه‌ای نزدیک به مضمون نفرین قوم ثمود آمد!ما دیگر جوابی نداشتیم.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها