کد خبر: 645288
|
۱۴۰۲/۱۰/۰۳ ۰۴:۰۰:۰۰
| |

ماجرای حضور همسر و دو دختر سردار حسین همدانی در سوریه چه بود؟ «رزمندگان سوریه می‌گفتند که اگر شهید همدانی و دیگر مدافعان حرم نبودند سقوط بشار قطعی بود»

بر اساس خبری که در تاریخ ۱۹ فروردین سال ۹۵ در خبرگزاری دفاع مقدس منتشر شده، پروانه نوروزی، همسر حسین همدانی ماجرای حضورش در سوریه را روایت کرده است.

ماجرای حضور همسر و دو دختر سردار حسین همدانی در سوریه چه بود؟ «رزمندگان سوریه می‌گفتند که اگر شهید همدانی و دیگر مدافعان حرم نبودند سقوط بشار قطعی بود»
کد خبر: 645288
|
۱۴۰۲/۱۰/۰۳ ۰۴:۰۰:۰۰

وزیر ارشاد در یادواره سردار حسین همدانی از حضور همسر و فرزندان همدانی او در سوریه زمانی که در این کشور جنگ بود خبر داده و آن را اینگونه روایت کرده است: «شهید همدانی حضوری سازنده در سوریه داشت و در روزهایی که ناامنی در سوریه غوغا می کرد با خانواده روانه سوریه شدند در شرایطی که حتی امکان تشرف به زینبیه را هم نداشتند و امروز ما نیاز داریم تا شهدای شاخص همانند شهید همدانی را به جامعه معرفی و بشناسانیم.»

اما ماجرای حضور همسر و فرزندان سردار حسین همدانی در سوریه چیست؟

بر اساس خبری که در تاریخ ۱۹ فروردین سال ۹۵ در خبرگزاری دفاع مقدس منتشر شده، پروانه نوروزی، همسر حسین همدانی ماجرای حضورش در سوریه را روایت کرده است.

نوروزی در این مراسم گفته است:

  • هنگامی که به سوریه رفتند مدتی از او بی خبر بودم. از آنجا تماس گرفت و گفت که من نمیتوانم به ایران برگردم ولی اگر تمایل داشته باشید به همراه دو دخترمان به سوریه بیایید. ما از این پیشنهاد استقبال کردیم و راهی شدیم. در فرودگاه، حاج حسین به استقبالمان آمد. زمانی که به منزل رسیدیم منطقه به شدت زیر بمباران بود. همسرم به شوخی میگفت که با بمب و خمپاره خیرمقدم میگویند.
  • بعد از چند روز استقرار در یک آپارتمانی درگیری شدیدی در خیابان رخ داد. یک ساعت بعد حاج حسین تماس گرفت و خواست تا از پنجرهها فاصله بگیریم و بر روی زمین بنشینیم. گفتم دخترانمان هم مانند شما شجاع هستند و در کنار پنجره در حال تماشای صحنه مبارزه هستند. درگیری لحظه به لحظه بیشتر میشد. مجروحین را به داخل آپارتمان ما میآوردند. مجددا همسرم تماس گرفت و گفت که چند بار خواستم به منزل بیایم تا شما را از آنجا خارج کنم ولی درگیری اجازه نزدیکی را نداد. در منزل بمانید تا من بیایم.
  • من دوره رزم را گذرانده بودم. اسلحه برداشتم که در صورت نیاز از خودم و دخترانم حفاظت کنم. تا شب درگیری ادامه داشت. قرار بود که حاج آقا بعد از نماز صبح برای خارج کردن ما از صحنه درگیری به منزل بیاید. نزدیکهای صبح که درگیری کمتر شد حاج آقا به منزل برگشت. در خیابان سربازها را اسلحه به دست که از شدت خستگی خوابیده بودند مشاهده کردم. ابتدا درخواست کردند به ایران برگردیم اما با اصرار من و دخترانم قرار شد به لبنان برویم. از مرز که عبور کردیم شاهد آوارگی مردم سوریه در مرز بودیم.
  • ماه رمضان بود و گرما امانمان را بریده بود. در لبنان منزلی به ما دادند. برق قطع بود و نبود تهویه هوا و کولر کلافهمان کرده بود. چند روز بعد دوست حاج آقا برایمان کولری تهیه کرد. پنج روز بعد از طرف حاج آقا مطلع شدیم که درگیری در سوریه همچنان ادامه دارد. در ادامه درگیری فروکش کرد و ما با خوشحالی به سوریه برگشتیم. سه ماه دیگر در آنجا ماندیم و سپس به ایران برگشتیم.
  • هفته گذشته به سوریه رفتم رزمندگان آنجا میگفتند که اگر شهید همدانی و دیگر مدافعان حرم نبودند سقوط بشار قطعی بود و ما این آرامش نسبی که در سوریه داریم که به راحتی به زیارت حرم اهل بیت میرویم را مدیون شهداییم.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها