در گفت‌وگوی ویدئویی با «سالنامه اعتماد» مطرح شد:

تازه‌ترین روایت اسحاق جهانگیری درباره انصراف از استعفایش در دولت دوم حسن روحانی

کد خبر: 656465
|
۱۴۰۳/۰۱/۲۰ ۱۲:۰۰:۲۹
| |

اسحاق جهانگیری، معاون اول حسن روحانی در دولت‌های یازدهم و دوازدهم روایت‌هایی از استعفاهای خود در این دولت و دوران مدیریتش مطرح کرده است.

به گزارش اعتمادآنلاین، این بخش از توضیحات او را در ادامه بخوانید و ببینید:

 

*به نظر می‌رسد نوعی ناهماهنگی و کژکارکردی در حوزه مدیریت کشور وجود دارد. اساسا به نظر می‌رسد، مدیران توسعه‌طلب کشور، فضای کافی برای فعالیت پیدا نمی‌کنند. در مراحل مختلف گفتمان انقلاب شاهد این ناهماهنگی‌های مدیریتی بودیم و بعضا استعفاهای متعددی هم در خصوص این تعارضات صورت گرفته است. از ابتدای انقلاب از آقایان کریم سنجابی، مهندس بازرگان، میرحسین موسوی و... گرفته تا سید محمد خاتمی از وزارت ارشاد دولت اول هاشمی‌رفسنجانی، خانه‌نشینی احمدی‌نژاد، ظریف و...شاهد استعفاهایی بوده‌ایم. اما شما هرگز از سمت‌هایی که داشته‌اید، استعفا نداده‌اید، دلیل این امر را به‌رغم فراز و نشیب‌های مدیریتی چه می‌دانید؟

به این قاطعیت که شما گفتید «هرگز» نیست؛ اگر کنکاشی در پرونده مدیریتی من کنید، مواردی از استعفا هم در آن وجود دارد. زمانی استاندار اصفهان بودم، استانی که بسیار پیچیده است و کار کردن در آن سخت است. من 5سال و نیم استاندار اصفهان بودم و در این مدت 2بار استعفا داده‌ام. وقتی من استاندار شدم، علی‌اکبر هاشمی‌رفسنجانی رییس‌جمهور و عبدالله نوری وزیر کشور بودند. مجلس چهارم آغاز به کار کرده بود و اکثریت جناح راست در انتخابات مجلس چهارم رای آورده بودند. اکثریت قاطع نمایندگان اصفهان هم از جریان راست بودند، هر چند اصفهان همواره به چپ بودن (نمایندگانش) معروف بود. در این شرایط رفتن به اصفهان و کار کردن آدمی که منتسب به جناح چپ بود، دشوار بود. (خاطرات حضورم در اصفهان در 10 الی 15 نشست گفته شده و شاید روزی منتشر شود) نهایتا در دور دوم دولت هاشمی، عبدالله نوری از وزارت کشور رفت و بشارتی وزیر کشور شد. مجلس اما همچنان مجلس چهارم بود و اکثریت نمایندگان جناح راست در مجلس حضور داشتند. یک روز وزیر کشور (بشارتی) و معاون سیاسی او که مرحوم تابش بودند، مرا خواستند. وارد جلسه شدم و دیدم این دو نفر با هم تعارف می‌کنند و می‌خواهند چیزی را به من ابلاغ کنند، اما نمی‌توانند. آقای وزیر به معاون می‌گفت: «شما بگویید!» و معاون پاسخ می‌داد: «نه حاج آقا خودتان بگویید!» نهایتا گفتند: «شهردارت را باید ‌برداری و این فرد را شهردار بگذاری! معاون سیاسی‌ات را هم باید ‌برداری و این فرد را انتخاب کنی!» من هم در حال نوشتن مطلب بودم. سرم را بالا آوردم و گفتم: «تمام شد، همین؟» جواب دادند: «بله دیگه همین.» گفتم: «شوخی می‌کنید یا جدی می‌گویید؟» گفتند: «موضوع جدی است.» جواب دادم: «ببینید، مدیریت در اصفهان به اندازه‌ای سخت است که به این شوخی‌ها نمی‌توان آن را اداره کرد. تا من استاندارم درباره مدیران استان، من تصمیم می‌گیرم. شما می‌توانید درباره من تصمیم بگیرید...!» به آقایان بر خورد و عنوان کردند: «تهدید می‌کنید؟» گفتم: «نه، دولت آقای هاشمی را به قدری دوست دارم که تهدید نمی‌کنم، اما اداره کشور اصولی دارد.» بشارتی از پشت میز خود بلند شد و کاغذی آورد و گفت: «استعفا بده.» استعفایم را نوشتم و گفتم: «به خاطر اینکه نمی‌خواهم به دولت هم آسیبی برسد، می‌نویسم به خاطر مشکلات خانوادگی استعفا می‌دهم...»

 *در واقع مجبور به استعفا شدید؟

نه، علم داشتم که به این روش نمی‌توان کار کرد. در برخی موارد فرد به جایی می‌رسد که می‌بیند با این روش نمی‌توان کار کرد و سیستم را اداره کرد. در این مواقع مدیر نباید اصرار به ماندن کند.حتی بلافاصله از دفتر زنگ زدم به خانواده‌ام که آماده شوید از اصفهان حرکت کنیم. اما اتفاق نیفتاد. می‌دانستم آقای هاشمی اگر مطلع شود، مخالفت می‌کند.

در دولت دوم روحانی، وقتی چیدمان کابینه انجام شد و در جریان انتخاب وزرا و اعضای کابینه قرار گرفتم به آقای روحانی اصرار کردم که من دیگر نمی‌خواهم معاون اول باشم و بهتر است فرد دیگری معاون اول شود. ایشان هم استدلال‌هایی داشت که مصلحت نیست (بروم) به خصوص با توجه به نقشی که در انتخابات 96 داشتم هر قدر اصرار کردم، (قبول نکردند) دیدم ایشان رییس‌جمهور است و رای 24میلیونی از مردم گرفته و نمی‌شود اول کار به نظراتش بی‌توجهی کرد. پذیرفتم. 

 

دیدگاه تان را بنویسید