کد خبر: 657900
|
۱۴۰۳/۰۲/۰۳ ۰۸:۲۰:۰۰
| |

اطلاع‌رسانی ایران به کشورهای منطقه سه روز پیش از حمله موشکی به اسرائیل چه پیامی داشت؟

روزنامه اعتماد نوشت: بیان صریح وزیر امور خارجه، امیرعبداللهیان مبنی بر اینکه تهران سه روز پیش از حمله به اسرائیل، این موضوع را به کشور‌های منطقه خبر داده بود حاوی پیام‌های روشنی است.

اطلاع‌رسانی ایران به کشورهای منطقه سه روز پیش از حمله موشکی به اسرائیل چه پیامی داشت؟
کد خبر: 657900
|
۱۴۰۳/۰۲/۰۳ ۰۸:۲۰:۰۰

«مدیریت تنش‌های اخیر و چند پرسش» عنوان یادداشت احسان هوشمند برای روزنامه اعتماد است که در آن آمده: بیان صرح وزیر امور خارجه، امیرعبداللهیان مبنی بر اینکه تهران سه روز پیش از حمله به اسراییل، این موضوع را به کشور‌های منطقه خبر داده بود حاوی پیام‌های روشنی است.از سویی سخنان وزیر امور خارجه ناظر به این واقعیت است که هر نوع پیامی توسط دولت ایران به کشورهای منطقه درباره حمله به اسراییل، به معنای پذیرش این منطق است که این کشورها نیز ممکن است این پیام را در نهایت به امریکا و اسراییل منتقل کنند. معنای دیگر این گزاره این است که ایران از پیش در نظر داشته طرف‌های درگیر در تنش اخیر در جریان قصد ایران مبنی بر حمله به اسراییل قرار گیرند.به سخن دیگر ایران بر آن بوده تا به گونه‌ای حمله کند که عنصر غافلگیری در آن نقشی نداشته باشد.یعنی ایران در پی انجام عملیات نظامی با هدف کشتن یا تخریب زیاد نبوده است.

این سخنان وزیر امور خارجه یادآور رویکرد ایران در ماجرای عین الاسد در سال 1398 یعنی 5 سال پیش است.با این تفاوت که در جریان آن حمله وزیر امورخارجه و رییس دولت وقت در جریان چگونگی اقدام نبوده‌اند، اما در واقعه اخیر به دلیل یکدستی سیستم سیاسی وزیر امورخارجه به احتمال زیاد در جریان قرار داشته است.همچنین این اقدام حاوی نکته دومی نیز هست.چه دولت اعتدالگرای روحانی سرکار باشد و چه دولت اصولگرای رییسی، چندان تفاوتی نمی‌کند، برای بحران‌های بزرگی مانند ماجرای حمله به عین‌الاسد یا حمله به اسراییل، منطق دستگاه‌های مسوول در واکنش و پاسخ دادن یکی است.

تلاش برای جلوگیری از تشدید بحران یا خارج شدن دامنه بحران از کنترل.یعنی تندروها بدون درک درست از منطق تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در کشور به روحانی حمله می‌کردند که از قاطعیت لازم برخوردار نیست، گویا حمله به روحانی بیشتر از آنکه صادقانه و ناشی از نارضایتی از روش روحانی یا دولت وی از نوع مواجهه و پاسخ به تنش‌های پیش روی با امریکا باشد بیشتر دلیل جناحی داشت.با مقایسه واکنش ایران در عین‌الاسد در سال 98 با تنش اخیر با اسراییل و اطلاع دادن به کشورهای منطقه درباره تصمیم ایران، منطق پاسخ ایران به تنش‌های صورت گرفته در ماجرای سردار سلیمانی یا حمله به کنسولگری دمشق یکی است چه روحانی سرکار باشد و چه رییسی، منطق یکی است. 

به این معنا که قرار نیست ایران به سادگی در دام تنش‌های بزرگ با پیامدهای پیش‌بینی‌ناشده قرار گیرد.یعنی قرار نیست بحران بزرگ و فراگیری روی دهد یا فضا به سوی جنگ میل کند .

البته یک تفاوت مهم هم قابل مشاهده است.در ماجرای عین‌الاسد طرف مقابل ایران، دولت امریکا بود و در ماجرای اخیر طرف مقابل که اقدام به بمباران کنسولگری کرده بود، دولت اسراییل قرار دارد.یعنی در تنش اخیر مقابله با اقدامات اسراییل نیز بنای ایران بر کنترل تنش بود تا توسعه تنش.البته این به آن معناست که تندروها اگر چه سر و صدای زیادی دارند، اما هر جا منافع دولت جمهوری اسلامی در میان باشد، سیاست خارجی یا سیاست‌های واکنشی مانند واکنش به بمباران کنسولگری ایران در سوریه، تابعی از درخواست و اراده تندروها نیست.یعنی درخواست تندروها برای حملات نظامی گسترده به اسراییل یا امریکا توسط تصمیم‌سازان اقدامی واقع‌بینانه، مثبت و مبتنی بر مصالح نظام تلقی نمی‌شود.

مفروضات اصلی این یادداشت چنین است که ایران در هر حال، چه در دولت روحانی و چه در دولت رییسی به دنبال افزایش تنش با طرف‌های خارجی از جمله امریکا و اسراییل نیست و سیاست خارجی تابعی از ماجراجویی تندروها نیست.

اگر مفروضات فوق صحیح باشد یک پرسش ساده اینجا هویدا می‌شود: چرا میان ایران و امریکا چنین سطحی از تنش باشد که در مواقع حساس نیازمند کنترل باشد؟ یعنی در این میزان تنش میان ایران و امریکا چه منافعی نهفته است که برای رفع کل تنش اقدام نمی‌شود و تنش در حالت کنترل شده آن همچنان پایدار می‌ماند؟یعنی از سویی طرفین قصد ندارند تنش را افزایش دهند تا به وضعیتی غیرقابل کنترل یا جنگی تمام عیار مبدل شود و از دیگر سو اراده‌ای هم وجود ندارد تا این مقدار تنش هم مضر تشخیص داده شود و فضا به سمت تعادل و مدیریت مناسبات میل کند؟آیا این دوگانگی و پارادوکس نیست؟یا دلایل دیگری وجود دارد که بر اهل فن پوشیده است.

رویکرد دولت ایران در اعلام قصد ایران برای حمله به اسراییل در زمان حال حاوی یک پیام دیگر هم می‌تواند باشد.ایران ظرفیت آن را دارد که برای موضوعات مهم و حساس با همسایگان خود تشریک مساعی کند تا راه‌حلی برای بحران‌های پیش رو یافته شود.اگر این مفروض هم درست باشد چرا این تشریک مساعی متوجه دولت امریکا نباشد که اصل تنش مرتبط با مناسبات با امریکاست و اگر چنین سیاستی مورد توجه قرار گیرد بخش بزرگی از مسائل بعدی نیز حل و فصل می‌شود.یعنی ریشه بخش بزرگی از مسال منطقه‌ای که ایران درگیر آن است و هزینه‌های بزرگی نیز در پی داشته مرتبط با نوع مناسبات با امریکاست و مدیریت تنش با امریکا می‌تواند کارکردهای متفاوتی داشته باشد.

 به نظر می‌رسد پس از تنش اخیر با اسراییل و مخالفت امریکا با افزایش تنش، بیش از چند سال اخیر زمان برای آغاز گفت‌وگوهای مستقیم میان ایران و امریکا مساعد شده است.هر دو کشور از تشدید تنش‌ها در خاورمیانه راضی نیستند.همین کافی است تا پایه‌ای برای آغاز دور تازه‌ای از تعامل باشد. آیا می‌توان امیدوار بود که در پس تنش‌های اخیر شاهد نوعی تجدیدنظر در روش‌ها بود و در نتیجه گفت‌وگوی غیرمستقیم و سپس مستقیم ایران و امریکا وارد سرفصل تازه‌ای شود؟ گفته شد بنا بر برداشتی که از رویدادهای اخیر می‌توان داشت، تنش بیشتر مضراست.کاهش تنش هم نیاز منطقه، در این شرایط برای پیشبرد اهداف بزرگ‌تر به چیزی نیاز است؟ پاسخ مشخص است تقویت دیپلماسی برای آغاز گفت‌وگوی ایران با امریکا.آیا همه‌ چیز برای آغاز این گفت‌وگوها مهیاست؟

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها