اندیشههای مترقی آیتالله هاشمی؛ از سیاست تعدیل اقتصادی تا مساله زنان و حجاب
روزنامه اعتماد نوشت: یادمان هست، وقتی حادثهای اتفاق میافتاد، مردم منتظر آدینه میماندند که هاشمیرفسنجانی در نمازجمعه چه خواهد گفت. گویی فقط ایرانیان نبودند، دنیا هم چشم میدوخت به تریبون ساده زمین چمن دانشگاه تهران که تحلیل خطبه دوم او چه خواهد بود.
«اندیشههای مترقی یک عالم دینی» عنوان مطلب قادر باستانی تبریزی درباره آیتالله هاشمی است که در روزنامه اعتماد چاپ شده است. در این مطلب آمده است:
سوم شهریور، نودمین زادروز آیتالله اکبر هاشمیرفسنجانی است. از هشت سال پیش که در آن غروب سرد زمستانی، پیکر بیجان او را از آب بیرون کشیدند، ایران عزیز حوادث بسیاری به چشم خود دید. وقایع تلخ 1396، 1398 و مخصوصا پاییز غمبار 1401 حادث شد و اگر هاشمی زنده بود، آن زخمهای ناسور بر مام میهن زده نمیشد. او وقتی برجام به امضا رسید، نفس راحتی کشید؛ گرچه احتمال میداد بدخواهان آن را برنتابند و در پی تخریبش باشند. او از زمان جنگ، پیگیر اصلاح روابط و رفع دشمنی و عداوت امریکا بود؛ همان معضل بزرگی که مارکسیستها در دامن نظام اسلامی گذاشتند. آیتالله اواخر پیشبینی میکردکه مساله زنان و جوانان و سبک زندگی آنها و مساله حجاب، مشکلساز خواهد شد و نظام باید زودتر برای آن تدبیری بیندیشد. برای همین دنبال راه چاره بود. او در این اندیشه بود که فردی از اعاظم حوزه قدم پیش بگذارد و برای حل آن خطشکن باشد. یک روز تصمیم گرفت به دیدار آیتالله جوادی آملی برود. درسهای حوزه تعطیل و او برای استراحت به دماوند رفته بود. آیتالله به دماوند رفت و ساعتی با آن مرجع نیکاندیش ملاقات کرد. از او به جد خواست، برای این کار مهم و حیاتی پیشقدم شود و نگذارد نظام مواجه با خیزش زنان و جوانان شود. خواسته بزرگی بود. اجل مهلت نداد تا مرد بحرانها، نظام را از این بحران بزرگ عبور دهد.
مظهر عقلانیت در حاکمیت
یادمان هست، وقتی حادثهای اتفاق میافتاد، مردم منتظر آدینه میماندند که هاشمیرفسنجانی در نمازجمعه چه خواهد گفت. گویی فقط ایرانیان نبودند، دنیا هم چشم میدوخت به تریبون ساده زمین چمن دانشگاه تهران که تحلیل خطبه دوم او چه خواهد بود. آیتالله با مهارتی مثالزدنی، همه جوش و خروش و اضطراب و نگرانی مردم را با سِحر کلام و منطق اقناعی خود رفع میکرد. مثل آبی که روی آتش ریخته باشند. مثل امام، ساده و صمیمی حرف میزد؛ قابل فهم برای عامه مردم و اقناعکننده و جذاب برای خواص. او مظهر حاکمیت عقلانیت در سیاستگذاری بود.
بعد از 11 سپتامبر و حمله امریکا به افغانستان و سقوط طالبان، امریکا مثل گرگ زخمخورده حریف میطلبید که به آن حمله کند. درایت و دوراندیشی هاشمی، خطر بزرگی را از ایران دور کرد. در همان زمان یک کشتی پر از اسلحه از طرف اسراییل کشف شد که مدعی بودند از ایران برای تحویل به مبارزان فلسطینی بارگیری شده است. معلوم نشد کار چه کسی بود؛ اما جرج بوش، رییسجمهور امریکا، یک هفته بعد از آن، در سخنرانی تهدیدآمیزش ایران را محور شرارت خواند. احتمال حمله نظامی امریکا خیلی جدی مطرح میشد. خطبه هاشمی که با هوشمندی و کیاست، یکی به نعل و یکی به میخ میزد، ضمن اینکه خطر را از سر ایران دور کرد، برای مردم هم تحلیلهای واقعگرایانه داشت و بالطبع آرامشبخش جامعه ملتهب شد. در همه دوران حیات پربار آیتالله، تحلیلها و سخنان او دهان به دهان در میان مردم و سیاستمداران میچرخید. هاشمیرفسنجانی با مردم روراست بود و سعی میکرد با صداقت سخن بگوید. هیچ چیز به اندازه صداقت، نجاتدهنده و اعتبارساز نیست؛ کاری که امروز دکتر پزشکیان میکند و مورد استقبال مردم قرارگرفته است.
احکام عرفی با اجتهاد پویا
آیتالله میدانست که اظهار مخالفت با عقاید مضر مسلط، با مقاومت نیروهای متحجر مواجه میشود. بنابراین معتقد بود، برای تغییر باورهای نادرست، با تغییر محیط و دگرگونی ساختار اقتصادی و شهری و ایجاد تحول در سبک زندگی، افکار نیز به تبع آن مجبور به تغییر هستند. هاشمی در یکی از نطقهای خود تاکید داشت که قوانین 1400 سال پیش که به یک جامعه دیگر و شرایطی کاملا متفاوت تعلق داشته است، امروز دیگر قابل اجرا نیست. هاشمی میگفت، روشنفکران با حکومت دینی مخالفت کرده و دین را یک رابطه شخصی تعریف نمودهاند، درحالی که حکومت اسلامی میتواند مطابق شرایط روز، قوانین اسلامی را دوباره تنظیم کند و «قانون عرفی تحویل مردم بدهد.» این باور از مهمترین ارکان اندیشه سیاسی هاشمی بود و بر همین اساس آیتالله این کارکرد یا به عبارت بهتر «کارویژه» حکومت دینی را «خیلی عظیمتر از یک انقلاب معمولی» معرفی میکرد. هاشمی در یک سخنرانی در بهمن 1368 گفت: «اینها خیالشان راحت شده بود و به تعبیر خودشان میگفتند، ما دین را از متن جامعه حذف کردیم و دین را برده بودند به صورت یک رابطه شخصی بین انسان و خدا، علاقه قلبی بین انسان و خدا که هرکسی به یک نوع با خدای خودش رابطه دارد، دیگر در زندگی اجتماعی و در اقتصاد و فرهنگش و در تحصیل روابط سیاسیاش موثر نیست... اینها یک چنین چیزی از دین ساخته بودند. حالا یک دفعه دیدند اوضاع عوض شده است... آنها میگفتند اسلام دیگر با احکامی که 1400 سال پیش جعل شده است، نمیتواند اقتصاد عصر اتم را اداره کند... خب این هم خیلی آسان در ذهن یک جوان جا میافتد. بلی، آن روز در جزیرهالعرب، آنجایی که یک مکتبخانه یا یک کارخانه و مزرعه پیشرفتهای هم نبود، قوانین یک جور بوده و امروز در دنیایی که مجموعه چهار، پنج میلیارد انسان دنیا به صورت یک خانه درآمده، مثل آن وقت نمیشود قانون گذراند... ذهن همه را باطل کرده بودند. اگر یک نظامی براساس اسلام به وجود بیاید و بتواند احکام اسلام را منطبق با شرایط امروز تنظیم بکند و به صورت قانون عرفی تحویل مردم بدهد، این یک پدیده خیلی عظیمتر از یک انقلاب معمولی در یک کشوری هست که این کار در ایران اتفاق افتاد... روز اول که انقلاب شد، روشنفکران ما حتی مسلمانان ما میگفتند، شما نمیتوانید احکام اسلامی را در مجلس تنظیم کنید. وقتی که ما میگفتیم، اسم مجلس را شورای اسلامی بگذاریم، صریح میگفتند اسم اسلام را نگذارید. آنجا ما نمیتوانیم همه قوانین را اسلامی بکنیم... ولی زمان نشان داد که اجتهادی که در اسلام به خصوص در مذهب شیعه با وسعت و دامنه وسیع آن تعبیه شده، خیلی کارساز است و فقه اسلامی کشش اداره جامعه را در شرایطی مثل امروز ما کاملا دارد و ما امروز با آن راهنماییهایی که امام فرمودند، احکام اولیه و ثانویه و اجتهاد پویا و چیزهایی که در این مدت مطرح و روشن شد، برای ما شکی نیست که اسلام برای اداره جامعه و کل دنیا میتواند مطرح باشد.»
دوگانه تعهد و تخصص
آیتالله هاشمی در دوگانه میان «تعهد» و «تخصص» معتقد بود: «در مورد تخصص و تعهد، چیز مطلقی نمیشود درنظر گرفت. بعضی از مشاغل هست که تعهد در آن مهمتر است و بسیاری از مشاغل هست که تخصص برای آن مهمتر میباشد.» او «مدیریت» را بهطور کلی یک تخصص میدانست و به این اعتبار اولویت تخصص را بر تعهد در مقوله مدیریت تایید میکرد: «مدیریت خودش یک فن است. اگر کسی متعهد باشد، اما توان اداره یک دانشگاه را نداشته باشد، دانشگاه خراب میشود.»
نظام آموزشی توسعهگرا
یکی از اهداف آیتالله هاشمی آن بود که نظام آموزشی را از مقطع راهنمایی و متوسطه تا مقطع دانشگاهی، متناسب با اهداف توسعه تغییر دهد. در این میان تاکید او بر «بخش فنی و حرفهای» بود تا نیروهای جوان هر چه سریعتر وارد حوزه تولید و کار شوند. او معتقد بود، ساختار آموزشی باید نیروی متخصص کار تولید کند نه دانشجو و فارغالتحصیل دانشگاهی: «در تغییر نظام آموزشی... توجه بیشتر به بخش فنی و حرفهای است، بهطوری که با اجرای آن، بخش عمدهای از نیروهایی که استعداد فنی و حرفهای دارند را در دوران دبیرستان وارد میدان کار کنیم و در عین حال نمیخواهیم اینگونه تلقی شود، کسی که وارد این رشته شده از استعداد بیبهره است، زیرا او میتواند در میدان عمل رشد کرده و به بالاترین درجه علمی هم برسد.» دو سال پس از انقلاب فرهنگی ایران، در روز ۳۱ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ او در خطبه نمازجمعه تهران، برای اولینبار از طرحی به نام دانشگاه آزاد اسلامی سخن گفت. این دانشگاه با ابتکار هاشمی و با سرمایه اولیه یک میلیون تومانی امام خمینی، فعالیت خود را آغاز کرد و به بزرگترین دانشگاه تبدیل شد. به دلیل پیوندی که میان فناوری و صنعت بود، آیتالله هاشمی اهمیت آن را بسیار بالا میدانست؛ به خصوص که صنعت نظامی، جایگاه مهمی در ذهن او داشت که جنگ تحمیلی را فرماندهی کرده بود. از این جهت معتقد بود، باید بخش عمده تحقیقات درکشور مصروف مسائل تکنولوژیکی شود: «در مسائل تکنولوژیکی، باید همپای تکنولوژی بینالمللی حرکت کنیم و با واردکردن دانش فنی و تکنولوژی از کشورهای خارجی، نمیتوان به این هدف رسید؛ مگر اینکه مسائل تحقیقاتی را در همه ابعاد گسترش دهیم... یقینا با اسلحه خریداری شده از دشمنان، نمیتوان در مقابل آنان ایستاد و باید از طریق تحقیقات و ابتکارات، سلاحهای پیشرفتهتر و برتری در دست داشت.» بهرغم تاکید و تمرکزی که هاشمی به علوم فنی و مهندسی داشت، اما از جمله توجهات وی به علوم انسانی که اتفاقا جنبه کاربردی و راهبردی داشت، تاسیس مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری درسال 1369 بود. او معتقد بود: «این مرکز در امر تحقیق، بایستی کاملا با آزاداندیشی و بدون هیچ گونه قیدی در جهت اهداف خود حرکت کند؛ بهطوری که با جامعیت کامل از نیروهای موجود در کشور جهت تحقیقات استفاده شود.»
مساله سرمایه و سرمایهدار
آیتالله هاشمی یکی از مهمترین مشکلات نظام اسلامی را این میدانست که پس از انقلاب در کشور سرمایهدار وجود ندارد؛ لذا میبایست برای جمعآوری سرمایههای خُرد کاری میکرد تا آنها را وارد چرخه تولید کند: «ما سرمایهداری به آن معنای خاصی که در دنیا هست و قبل از انقلاب بود نداریم، یا خیلی کم داریم. کسانی که به هر نحوی امکانی دارند چه امکان مالی، چه امکان فکری، چه امکان مدیریتی، میتوانند وارد میدان شوند و فعالتر باشند.» براساس حس نگرانیای که درباره تشکیل سرمایهداری جدید و افزایش شکاف طبقاتی در جامعه وجود داشت، او جهت نشان دادن توجه خود به این نگرانی تصریح داشت که باید سیاستی را پی گرفت که «خطر تراکم ثروت و وسیعترشدن شکاف بین اقشار مختلف را در پی ندارد.» هاشمی این سیاست را «فعال کردن سرمایه» به جای «حاکمیت سرمایه» مینامید. او غرب را مبتلا به حاکمیت سرمایه میدانست و معتقد بود، توسعه موردنظر او به جای آنکه به حاکمیت سرمایه بینجامد، هدفش تنها فعالکردن سرمایه است. اصل به کارگرفتن «سرمایه» یک ضرورت بود که از آن گریزی نبود. مطابق این سیاست باید «سرمایههای سرگردان» در جامعه جذب میشد و به چرخه کار و تولید وارد میشد. به اعتقاد او «نقدینگی» در جامعه بالا بود، اما به دلیل عدم اطمینان مردم به فضای سیاسی و اقتصادی کشور بیشتر یا مخفی بود یا در «بازار سیاه واسطهگری» به کار میرفت. هاشمی نام این سیاست را «حاکمیت بر سرمایه» نیز مینامید که معتقد بود از پیامهای مهم انقلاب است. آیتالله هاشمی یکی از دلایل شکل نگرفتن سرمایهداری معطوف به توسعه را شکاف میان سرمایهداری و دانش میدانست. او یکی از نواقص مهم سرمایهداری در ایران را آن میدانست که تا پیش از این سرمایهداران ایرانی از دانش برخوردار نبودهاند. او معتقد بود در دوران سازندگی سرمایهداران، مسلح به دانش و فناوری پدید میآیند و این نقیصه توسعه در ایران را مرتفع میکنند: «شاید یک نکته مشکل دوران گذشته ما این باشد که کسانی که از سرمایهداری برخوردار بودند، علم و تکنیک لازم را نداشتند. این مساله اجازه نداده است که مردم از سرمایههای موجود، درست استفاده کنند و سرمایهها به صورت غیرعلمی مورد بهرهبرداری قرار میگرفت. ما از این به بعد مجبور نیستیم اینطور باشیم. برای اینکه درکشورمان قشر تحصیلکرده مثل دانشجوها کم نیستند... به همین جهت میتوان این نقص را در آینده با مدیران لایق... برطرفکرد... (اینکه) بعد از انقلاب دخالتهای دولت کارساز نبوده... در مواردی است که در دخالتهای دولت کمی زیادهروی شده است. البته تعداد زیادی از آن را جنگ به وجود آورد. محدودیتهای زمان جنگ، دولت را مجبور کرد که خودش مسائل را به عهده بگیرد تا قصد مالاندوزی که در خیلیها وجود دارد، به صورت نامحدود جامعه را تحت فشار قرار ندهد. در غیر این صورت، اگر دخالتهای دولت نبود، بسیاری از مسائل اثر منفی خودش را میگذاشت و شما دیدید به محض اینکه جنگ تمام و موانع برطرف شد، حضرت امام، شورای سیاستگذاری را تاسیس و هدایت کردند. این سیاستها تدوین شد و تاثیر خودش را بهطور مشخص روی برنامه اول گذاشت.» هاشمی براین باور بود که تا جای ممکن باید سرمایههای مردمی را برای امور مختلف به کار گرفت و نباید در اموری چون ساختن بنای مصلا، مرقد امام خمینی، کمک به فلسطین، بازسازی مناطق جنگی و مسائلی از این قبیل، دولت بودجههای خود را هزینه کند. باور به این مساله در امور خیریه و خدماتی حتی بیشتر نیز میشد، لذا وقتی او بیان میکرد: «عمدهترین اهرم دولت برای ساماندادن به امور، همکاری مردم است»، بیش از هر چیز منظورش حوزههایی بود که سرمایهگذاری دولتی در آنجا سودآوری نداشت. او همچنین معتقد بود که هزینههای مدیریت شهری باید از سوی خود مردم پرداخت شود و به تعبیر او: «مسوولیتهای داخل شهرها باید از دوش دولت برداشته شود و به مردم واگذار گردد.» به عبارت دیگر، آیتالله در پی جلب مشارکت مردمی در حوزه اقتصاد بود تا از بار وظایف دولت و هزینههای آن بکاهد.
اندیشه جامع فقرزدایی
هاشمی معتقد بود که دولت نقش محوری در مبارزه با فقر دارد و برای فقرزدایی باید از دو راهبرد استفاده کند؛ یکی بهبود محیط کسبوکار و فراهمساختن زمینههای سرمایهگذاری خصوصی و رشد اقتصادی و دیگری توانمندسازی فقرا، ایجاد فرصتهای مناسب و امنیت لازم برای آنها. او در این باره میگفت: «پس از پایان جنگ، یکی از اهداف بزرگ انقلاب، تامین شغل برای مردم در قالب برنامه جامع پنجساله اول توسعه بود که در دولت سازندگی گامهای موثری برداشته شد بهگونهای که نرخ بیکاری از ۱۵درصد به ۹درصد کاهش یافت که اگر همان روند ادامه داشت، امروز مشکلی به عنوان بیکاری در کشور نداشتیم. شرط تاثیرگذاری توسعه این است که پایدار باشد و یکی از مهمترین پایههای توسعه پایدار فقرزدایی است و چنانچه بخواهیم دنیای پیشرفتهای داشتهباشیم باید فقرزدایی کنیم. متاسفانه هماکنون دنیا گرفتار این بلا شده است و فقر مزمن دنیا را رنج میدهد و آثار فقر در جوامع فقط به فقرا برنمیگردد و بقیه افراد جامعه نیز آسیب میبینند و درنتیجه توسعه نیز گرفتار این آسیب میشود؛ بنابراین باید کاری برای فقرزدایی با روشهای علمی درست انجام دهیم و این امر نیز مقدور است. در دوران مسوولیت اجرایی خود، لایحه فقرزدایی که محور آن ارائه خدمات بهداشتی و درمانی، فراهم آوردن شرایط تحصیل، ایجاد اشتغال و بیمه بیکاری بود به مجلس فرستادیم. در این لایحه منابع هدردهنده کشور محاسبه و برنامهریزی برای اشتغالزایی انجام دادیم. اگر این لایحه که با سالهای پایانی دولت مقارن شد، اجرا میشد قطعا انقلابی در زندگی مردم بهلحاظ برخورداری از امکانات و ضرورتهای اولیه زندگی به وجود میآمد.» او بهگفته حضرت علی (ع) استناد میکرد که «وقتی فقر در شهری راه پیدا کند کفر هم راه پیدا میکند و اخلاق از بین میرود و انسانها از درون متلاشی میشوند.» بر این اساس، ایشان عقیده داشت که چنانچه همه دنیا درجهت فقرزدایی اقدامکنند و جلوی مهاجرتهای خطرناک را بگیرند، این اقدام خودبهخود ظرف چندروز تمام دنیا را فرامیگیرد و در این صورت است که مشکل فقرزدایی نیز برطرف خواهد شد. هاشمیرفسنجانی برای توسعه پایدار، همزمان برای تحقق عدالت اجتماعی، فقرزدایی و برقراری تامین اجتماعی میکوشید و به این موضوعات توجه ویژه داشت: «شرط تاثیرگذاری توسعه این است که پایدار باشد و یکی از مهمترین پایههای توسعه پایدار، فقرزدایی است و چنانچه بخواهیم دنیای پیشرفتهای داشتهباشیم باید فقرزدایی کنیم.»
جذب سرمایه خارجی
هاشمی برای انجام سیاست توسعه به منابع مالی بسیار بیشتری احساس نیاز میکرد، به همین دلیل از همان آغاز برای انجام برخی پروژهها در پی تامین سرمایه خارجی برآمد؛ «ما الان 500 میلیارد تومان طرح نیمهکاره داریم. میدانید500 میلیارد تومان، هشت برابر بودجه امسال ماست که اینها همه در این برنامه باید تکمیل شوند. ماندن اینها خیانت است؛ همانطور که ماندن آنها باعث خسارت شده است. سال به سال گرانتر میشود. تورم مال اینهاست... .» او با اشاره به خاصیت ضدتورمی استقراض معتقد بود که نیمهتمام ماندن بسیاری از پروژهها که موجب عدم بازگشت سرمایه شده، عامل تورم است و استقراض این مساله را حل خواهدکرد. هاشمی در جای دیگر اصل موضوع «جذب سرمایههای خارجی» را چنین توضیح میدهد: «ما وقتی که شروع به کار کردیم، 12 میلیارد دلار بدهی داشتیم؛ یعنی جنس از خارج به صورت یوزانس خریده بودیم و بدهکار بودیم. یوزانس هم از آن معاملات بد است و در آن شرایط به ناچار جنس را نسیه میخریدیم... ما هنوز هم یک مورد سرمایهگذاری خارجی نداریم... کسی از سرمایهگذاران خارجی به دلیل عدم اطمینان اقدام به سرمایهگذاری نکرده است... فلسفه مناطق آزاد برای جذب سرمایههای خارجی است. اگر روزی برسد که بهطور سالم، سرمایه دیگران به سمت کشورمان سرازیر شود و در اینجا سرمایههای خارجی را تحت کنترل درآوریم، این یکی از بهترین وسایل حفاظت کشور است.»
سیاست تعدیل اقتصادی
در اندیشه هاشمی، سیاست کوچکسازی دولت در حوزه یارانهها مخصوصا یارانه انرژی، بسیار جدی تلقی میشد. در واقع اجرای این سیاستها میتوانست دولت را از محل فروش شرکتها به سرمایهای برساند و هم هزینههای دولت را کاهش دهد و دولت را از زیر بار تعهد پرداخت یارانهها برهاند. او در تفسیر جدیدی از عدالت، نحوه سابق پرداخت یارانه را برخلاف عدالت میدانست، زیرا ضمن آنکه موجب قاچاق سوخت و انرژی از کشور میشد، همچنین موجب میشد سرمایهداران که مصرف بیشتری دارند، از مواهب یارانه بیشتر برخوردار باشند. در این سیاست، اصل بر واقعیکردن قیمتها و حذف یارانهها آنهم به صورت تدریجی بود: «ما بخش خصوصی را آزاد گذاشتیم، هر کسی میخواهد اجناس خود را گران کند، باید به شورای اقتصاد بیاورد و این شورا پس از بررسی اگر مصلحت باشد، این کار را انجام میدهد و در غیر این صورت جلوگیری میکند... این چه عدالتی است؟ ما حق کسی را که در تمام عمرش از سوخت استفاده نمیکند به کسی بدهیم که برای تمام زندگانیاش از سوخت استفاده میکند. این عدالت نیست. درگذشته این اتفاقات رخ داده است... وزارت نفت اگر میخواهد پالایشگاه احداث کند، باید از محل درآمد خود انجام دهد... من اینها را خیانت تلقی میکنم. این اداره کشور نیست که ثروت ملت اینگونه صرف شود... اصلاح وضعیت اقتصادی کشور در دوره آینده نوساناتی اینگونه دارد... تعادل اقتصادی یعنی وضعیت به گونهای باشد که نفت نقش و جایگاه واقعی خودش را در جامعه داشته باشد.» برنامه آیتالله این بود که دولت با برداشتن یارانهها، توانمندی اقتصادی بیشتری مییابد و در نتیجه از مدیریت قویتری برخوردار خواهد شد. وقتی هم که برداشتن یارانهها موجب تضعیف گروههایی از جامعه شود، دولت میتواند با سیاستهای جبرانی در قالب بیمه و... آن را جبران کند: «اینها را ما باید اصلاح کنیم تا به عدالت اجتماعی برسیم: «من معتقدم مقررات اجتماعی را باید اصلاح کنیم. این وضعی که در جنگ به ناچار به وجود آمد، از قبیل سهمیهبندیها، اینها کارهای درستی نیست. این راهها همیشه با فساد همراه است. اگر بنا باشد سهمیهبندی زندگی مردم را بگذراند در این مسیر فساد، سوءاخلاق، گناه، تنبلی و بیکاری است. اینطور نمیشود... رویه درست این است که قیمت طبیعی را پیدا کند. بعد اگر طبقه محروم یک جایی باشند، به اینها پول بدهند. بیمههای اجتماعی باشد.»
حفاظت محیطزیست
در اندیشه آیتالله هاشمیرفسنجانی، تلاش برای حفظ «محیطزیست» و مبارزه با نابودی آن، از اولویتهای مهم بود. او حتی از مهمترین مسائل اختلافی میان کشورهای جنوب با کشورهای غربی و شمال را این میدانست که کشورهای شمال به دلیل سیاستهای نادرست خویش، موجب تخریب محیط زیست شدهاند. هاشمی معتقد بود، سیاستهای توسعهگرای داخلی ایران، موجب تخریب محیطزیست نمیشود، اما سیاستهای توسعهگرای غرب، موجب «بحرانهای محیطزیستی» شده است. از این رو با معنویسازی موضوع «محیطزیست»، به دنبال ایجاد جبههای علیه غرب در این میدان بود تا در یک سو کشورهای جنوب مدافع محیطزیست قرار بگیرند و در سوی دیگر کشورهای غربی نابودگر محیطزیست: «حفاظت از محیطزیست به معنای محدودکردن و بازداشتن از فعالیتهای اقتصادی نیست؛ بلکه تکمیلکننده آن در جهت تداوم و استمرار توسعه و فعالیتهای اقتصادی است... جامعه برای بقا و پایداری و تامین نیازهای مادی و معنوی خود به منابع محیطزیست احتیاج دارد. آب، خاک، هوا و حیات گیاهی و جانوری فقط دارای ارزشهای مادی نیستند، بلکه دارای ارزشهای معنوی نیز میباشند... علت بسیاری از بحرانهای زیستمحیطی در سطح جهان، سیاستهای توسعه طلبانه کشورهای قدرتمند صنعتی به ویژه کشورهای غربی میباشد.» نکته مهم در اندیشه مبارزاتی آیتالله هاشمی آن بودکه این اندیشه در خدمت توسعه به کارگرفته شد و مبارزه با رژیم سیاسی پهلوی در دهه 50 جای خود را به مبارزه یا مبارزه با لیبرالیستها و چپها در دهه 60 و در دهه 70 به موضوعاتی مانند تخریبگران محیطزیست داد. به این موارد همچنین میتوان توجه به بهداشت به ویژه در مناطق دورافتاده کشور را افزود که هاشمی آن را از جمله برنامههای مهم خود در برنامههای توسعه میدانست. به همین منظور وی از هدفگذاری تاسیس خانههای بهداشت در مناطق مختلف کشور و از حضور تقریبی 100 هزار دانشجوی مشغول تحصیل در رشتههای پزشکی سخن میگفت. او بهطور نمادین نخستین قطره فلج اطفال را در دهان یک کودک ریخت که در واقع آغاز سیاستی بود که باکمک بسیج در سالهای بعد صورت گرفت تا در منازل این قطرههای خوراکی را به صورت یک طرح ضربتی و فوری در دهان اطفال بریزند. در فرآیند توسعه، هاشمی همسطح با مشکلات بهداشتی، از بیماری پنهان بیسوادی در جامعه سخن میگفت که میبایست مبارزه با آن را به عنوان یکی از اهداف خود قرار میداد.
مشکلات ازدواج جوانان
آیتالله هاشمی، پیرو مباحثی که در انتقاد از ریاضت و زُهد، در نمازجمعه تهران خطبهای را به ضرورت مقابله با ریاضت جنسی قرار داد. او معتقد بود، وجود فرهنگ ریاضت جنسی در ایران که ارتباطی هم به اسلام ندارد، زمینههای برخی بحرانهای اجتماعی را به وجود آورده است. هاشمی با برشمردن آثار منفی اجتماعی این فرهنگ که به دلیل مشکلات اقتصادی پیش روی ازدواج آثار منفی آن بیشتر هم شده بود، چارهاندیشی برای حل آن را ضروری میشمرد. بر این اساس او معتقد بود که راهحل این معضل در خود دین طرح شده که همان ازدواج موقت است: «آنهایی که دعوت به ریاضت میکنند، اشتباه میکنند... اصل اینکه حس زیباییخواهی و زینتطلبی، یک حس جدی در انسان است و اگر نبود، انسانها به تکامل کشیده نمیشدند، این یک واقعیت است. حالا ما بیاییم با مناظر زیبا و زینتها مخالفت کنیم، این مبارزه با طبیعت و فطرت است و چیزی است که خدا هم نخواسته است... یکی از چیزهایی که در جامعه ما انحراف بود و هنوز هم هست... در این مملکت هر جا نقطه خوش آب و هوا و منظره خوبی وجود داشت، طاغوتها و رفاهطلبها و آنهایی که کاری به اسلام نداشتند، مال آنها بود و غیرمناسب همیشه مال مسلمانها بود... ما تلاش کردیم که این چیزها را به هم بزنیم، ولی هنوز نشده است... من این خطر را برای جامعه اسلامی میبینم... که اصلا مقدس بودن و حزباللهی بودن و متدین و متعهد بودن، برابر است با اینکه آدم قیافهاش قابل رویت نباشد. این گناه است. اسلام با این مبارزه کرده است... مثلا همین غریزه جنسی که خداوند به انسانها داده است، ما خیال میکنیم که هر قدر آدم صبر و تحمل کند و به خودش فشار بیاورد و از لحاظ جنسی محرومیت بکشد، خیلی خوب است. این درست نیست و غلط است و ضد اسلامی است... این اشکال به خود ما (حکومت) هم وارد است... جوانان ما اگر بخواهند تقوا را ملاحظه کنند و حیثیات ظاهری را در جامعه ملاحظه کنند باید تا آن موقعی که بتوانند خانه و زندگی و کاری درست بکنند، محروم از اشباع غرایز جنسیشان باشند. ما میدانیم بچه که یک نیاز جنسی در وجود او پیدا میشود و خداوند هم به ما نگفته است که این نیاز ارضاء نشود. آثار جسمی و روانی بدی هم این ریاضت روی انسان میگذارد... دین ما این مساله را راحت بیان کرده که جزو آسانترین کارها است. در زمان پیغمبر اینطوری بوده... ما نه در زندگیمان میتوانیم مثل غربیها بی بند و بار باشیم و نه نیاز داریم آن جوری باشیم؛ چون اسلام ما راه درستی را به شما نشان داده است. »
مساله زنان و حجاب اسلامی
از مهمترین مسائل اجتماعی که بسیاری از دولتهای معاصر ایران بعد از مشروطه درباره آن نظر داشته و مهم میدانستند، مساله زنان و مباحث مرتبط با آن از جمله ازدواج و خانواده بوده است. این موضوع از مباحث مورد توجه در اندیشه مترقی هاشمی نیز بود. آیتالله هاشمی، اعتقادی به دخالت حکومت در مساله حجاب نداشت و مواضع بعدی او درباره برخورد با بیحجابی و گرفتن خسارت مالی از بدحجابان، بیشتر تابعی از گفتمان دهه60 و برای شهرت نیافتن به مخالفت با نگاه امامخمینی بود. هاشمی در پی آن بود که از زنان به عنوان نیروی انسانی توسعه بهره ببرد. او مانند بسیاری از دولتمردان که از وضعیت اجتماعی زنان در جوامع سنتی گله داشتند و به فعال نبودن نیمی از جمعیت جامعه در عرصه کار و تولید انتقاد میکردند، معتقد بود باید زمینههای حضور زنان در جامعه فراهم شود تا جامعه شاهد بازگشت نیمه دیگر خود به عرصه کار و تولید باشد: «زنان نیمی از جامعه ما را تشکیل میدهند و شکی نیست که امروز از استعداد و نیروی زنان به اندازه مردها در جامعه استفاده نمیشود... برای فعال شدن جامعه و سرعت یافتن چرخ اقتصاد کشور ما به نیروی کار زنان نیاز داریم... خانمها میتوانند فیلسوف، خطیب، عالم و امام جماعت نیز باشند.» آیتالله هاشمی با اعتقاد به انجام سیاستهای دگرگونسازانه در تغییر وضعیت زنان کشور، استدلالش این بود که «نمیتوان پنداشت که با حل نکردن مساله خانمها که نیمی از جمعیت جامعه را تشکیل میدهند، میتوانیم کشور را اداره کنیم.» او بزرگترین مساله زنان جامعه که آنها را رنج میداد «حضور در صحنههای اجتماعی» معرفی میکرد. او معتقد بود، باید حضور زنان در جامعه حل شود تا بشود کشور را اداره کرد: «جامعه به جایی رسیده است که مقاومت در برابر این خواستهها که ریشه در تعصبات و سنتهای غلط دارد، امکانپذیر نیست. تنها مظاهر منحط غربی برای زنان جامعه خطرناک نیستند، بلکه آنچه امروز زنان جامعه را رنج میدهد، عدم امکان کامل برای حضور زنان در صحنههای اجتماعی است... نباید خیال کرد اینگونه افراطکردن در حفظ سنت به نفع جامعه است. نادیده گرفتن ضروریات و خواستهای طبیعی و فطری زنان امکانپذیر نیست.» آیتالله هاشمی برای انجام این مقصود، معتقد بود که علاوه بر فراهم ساختن زمینههای اجتماعی، باید ذهنیت جامعه و به ویژه نیروهای مذهبی را درباره زن تغییر داد. او به دنبال شکستن تسلط گفتمان متحجرانه در موضوع زنان و حجاب بود. هاشمی تلاش کرد، با تفسیر متون اسلامی، نگرشها را نسبت به موقعیت حضور زن در جامعه تغییر دهد. او به جای اتخاذ روشهایی که اثربخش نمیدانست، استناد به استدلالهای دینی را طریق مناسب معرفی میکرد. براین اساس، در تحلیل اندیشه هاشمی در موضوع زنان، دو اصل را میتوان یافت که از اصول مهم او در تمام حوزهها به شمار میرود؛ اصل اول این بود که به جای وارد شدن به مسائل نظری و اتلاف وقت و سرمایه، باید به عمل روی آورد. دیگر آنکه برای رسیدن به حقوق زنان، نباید سراغ رهیافتهای غیربومی رفت. برای نتیجه گرفتن، محور مباحث باید «فقه» باشد. به عبارت دیگر این استنباط را میشود از مباحث هاشمی به دست آورد که مهمترین نقد بر فمینیستهای وطنی این بود که به جای بهرهگیری از فقه به مبارزه با آن پرداختهاند. بر این اساس نتیجه عملکرد آنها را موفق نمیدانست: «در حال حاضر بحثهای تئوریک و نظری دیگر ضرورتی ندارد و نباید انتظار داشت، نظرات و سلیقههای مختلف که قرنها بین علمای اسلام وجود داشته یکسان شود و تمام اختلافات حل شود... محور چنین بحثی (بررسی حقوق و نقش اجتماعی زنان) باید فقه باشد، زیرا در این صورت جامعه پذیرای نتایج مذکور نخواهد بود و در صورت اتکا بر فقه، محکمترین پشتوانه و توان را برای حرکت خواهیم داشت.» او معتقد بود که برای جا انداختن بحث و نفوذ بیشتر کلام میشود از دیدگاههای امام خمینی و آیتالله مطهری بهره برد. استناد به این بیانات، کمک زیادی به پذیرش خواستهها و مطالبات میکند.» در اندیشه هاشمیرفسنجانی، منظور اسلام از حجاب، پوشیدن چادر نبوده است. به بیان او: «مفهوم حجاب اسلامی موجود است، ولی مصداقهای این حجاب به علت وجود ابهامات و دوگانگی داشتن موضوعات، در این زمینه روشن نیست.» هاشمی زمانی پوشش کت و دامن را به زنان پیشنهاد داده بود. هاشمی شخص واقعبینی بود که نگاه تخیلی به تحولات نداشت. بر این اساس، او در پی آن بود که مشروعیت مذهبی حضور زنان در جامعه را فراهم سازد که این حضور خود به خود تغییرات اجتماعی بعدی را فراهم میآورد. آیتالله هاشمی، با تسلطی که بر فقه اسلامی داشت، برای نظریات خویش از استنادات شرعی استفاده میکرد: «طبق مطالعاتی که در مورد سیر حضور زنان در جامعه داشتم، به این نتیجه رسیدم که فقط اسلام مترقیترین، عادلانهترین و واقع بینانهترین دیدگاه را به زنان جامعه دارا میباشد.» او ضمن نقد افراط و تفریط در جوامع اسلامی از امیدواری درباره معرفی مناسب نگاه اسلام به زن در آینده سخن میگفت: «اگر ما روزی بتوانیم آنگونه که اسلام خواسته جایگاه زن را مشخص کنیم... میتوانیم به افکار مردم دنیا راه یابیم... تلاشهای بسیاری در احقاق حقوق زنان به عمل آمده اما دچار افراط و تفریط شدهاند. در جوامع غربی اگرچه تا حدودی حقوق زنان اعاده شده اما شکل صوری داشته و به اغراض شهوانی دچار گردیده است... وجود آنها به گونهای در جامعه مطرح شده که اکثرا به عنوان کالا مطرح شدند و وسیلهای برای زیادهطلبی و عیاشیهای مردان... متاسفانه در جامعه خودمان نیز عدهای هستند که همان برداشتها و الگوهای غربی را دارند... افکاری نیز وجود دارد که مانع حضور جدی زنان در جامعه میشوند و این افکار تفریطی است... باید حضور زنان در صحنههای اجتماعی جدی تلقی شود... هرگونه افراط و تفریط در مسائل مربوط به امور زنان، حرکتی ناصحیح است... آرزوی من و همفکرانم این است که بتوانیم در دوران انقلاب اسلامی، جایگاه واقعی زن را که در طول تاریخ از او غصب شده به او برگردانیم... در این میان تنها مکتب اسلام است که برای اجرای عدالت و رفع تبعیض و دادن جایگاه واقعی به بانوان بهطور شایسته عمل کرده است...»
دفاع از نظریه ولایت فقیه
آیتالله هاشمی، پیروی از ولایت فقیه و پاسداری از آن را حافظ نظم موجود و تضمین تعادل و سلامت جامعه میدانست و معتقد بود: «ولایت فقیه نهاد مفید و ارزندهای است که با حفظ حرمت، اعتبار و عظمت آن، میتوان مصالح جامعه و انقلاب را حفظ کرد.» مهمترین استدلال هاشمی درباره ولایت فقیه، دلیلی عملگرایانه بود که نشان میدهد، ولایت فقیه ضامن مصالح و منافعی مانند تضمین نظم سیاسی موجود و حافظ تعادل جامعه از طریق حفظ ارزشها و هنجارهاست. هاشمی پاسخ به سه پرسش درباره ولایت فقیه را ضروری میدانست: «آیا اصل ولایت فقیه در جامعه ما و جوامع اسلامی دیگر ضرورت دارد؟ عملکرد ولایت فقیه در دوران پس از انقلاب چگونه بوده است؟ آیا شخصی را که امروز مسوولیت این مسند الهی را دارد، قبول دارند یا نه؟» او در پاسخ به پرسش اول، ضمن اشاره به مباحث سال نخست انقلاب، معتقد بود« اولین بحثی که در شورای انقلاب مطرح شد، این بودکه حکومت اسلامی یا حکومت دموکراتیک؟... امام مساله را حل کردند. به رفراندوم گذاشتیم و مردم هم گفتند حکومت اسلامی... و آن مرحله را پشت سر گذاشتیم... مردم حرف آخر را زدند... قانون اساسی (هم) که قرار شد در مجلس خبرگان تصویب بشود... (اول) اصل ولایت فقیه در آن نبود، امام هم امضا کرده بودند، علمای دیگر هم امضا کرده بودند. (وقتی) در مجلس خبرگان مطرح شد، آنجا همان علمایی که بودند آنها مساله را مطرح کردند که اگر حکومت اسلامی است، بدون این اصل نمیتواند حکومت اسلامی باشد... در مجلس خبرگان بنده نبودم، رهبر معظم انقلاب هم آنجا نبودند.» آیتالله در پاسخ به پرسش دوم، یعنی عملکرد رهبری، وجود نهاد ولایت فقیه را در تمام سالهای پس از انقلاب، مفید ارزیابی میکند. به اعتقاد او وجود این نهاد در دوران امام خمینی، ثبات سیاسی را به همراه آورد و موجب شد که کشور از ناامنی با مبارزات داخلی و جنگ با کشور متجاوز بیگانه عبور کند و دوران تثبیت را با موفقیت پشت سر بگذارد. آیتالله هاشمی در پاسخ به پرسش سوم که همان پذیرش یا عدم پذیرش مصداق ولایت فقیه است، به چند نکته اشاره میکند. او به لحاظ مصداقی، شخص آیتالله خامنهای را بهترین مصداق معرفی میکند و از دوران ایشان به عنوان دوران مشعشع زعامت ولیفقیه نام میبرد و برخی انتقادهای مخالفان مذهبی را نقدهای ناروا و احساسی افرادی میداند که با مصداق مشکل دارند. به اعتقاد او آیتالله خامنهای «از قشر روشن و انقلابی و آگاه روحانیت در دوران انقلاب بودهاند.» هاشمی تاکید داشت که «ما مثل ایشان در بین روحانیون مبارز نداشتیم. واقعا در زمان ما و در بین ما با مجموعه صفات خود منحصربه فرد بودند... و متعلق به سالمترین و عمیقترین جریان فکری انقلاب هستند.» از نکات برجسته هاشمی برای مصداق وقت ولایت فقیه این بودکه «آیتالله خامنهای، هم مسائل جوانان را میفهمند و هم مسائل پیرها و قشر آزاده و آزاداندیش را. همینطور مسائل متحجرها و مقدسها را هم میدانند و میفهمند.»
سخن پایانی
سخن به درازا کشید و خلاصه آنکه آیتالله هاشمیرفسنجانی، ازجمله چهرههای اصلی انقلاب اسلامی است که نه تنها در پیش از وقوع انقلاب اسلامی به مبارزه و مجاهدت در راه اسلام و ایران پرداخت که پس از آن نیز با حضور موثر و دغدغهمند خود در عرصههای مختلف سیاسی و تصمیمگیری کشور، نقش اساسی در اعتلای وضعیت اقتصادی و سیاسی در داخل و در عرصه بینالمللی داشت. کانون اصلی اندیشه مترقی آیتالله، برتوسعه و اصلاحات زیربنایی منتج به رفاه و آبادانی منطبق بر فقه مترقی اسلام واقعی و پاسخگوی نیاز روز بشر، اعتدال و میانهروی، واقعگرایی آرمانی و مصلحتاندیشی، استوار شده است.
دیدگاه تان را بنویسید