چرا آمریکاییها به کسی رای دادند که اگر به کاخسفید نمیرفت باید راهی زندان میشد؟
جعفر گلابی نوشت: چرا بسیاری از مردم نظر واقعی خود را در نظرسنجیها اعلام نکرده بودند؟ از چه میترسیدهاند و چرا به کسی رای دادند که اگر به کاخ سفید راه نمییافت باید به زندان میرفت!؟ البته خصوصیات جامعه امریکا را در این بحث نباید از نظر دور داشت که خود تحقیق میدانی و تاریخی مفصلی طلب میکند.
جعفر گلابی در یادداشتی با عنوان «ترامپ؛ نماد فاصله روشنفکران با تودههای مردم» در روزنامه اعتماد نوشت: پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری امریکا بحث قدیمی شکاف میان نخبگان دانشگاهی و به تعبیری روشنفکران با تودههای مردم در نقاط مختلف جهان را دوباره زنده کرد. در امریکا بارها دموکراتها که گرایش لیبرالی و آکادمیک بیشتری دارند نبض جامعه را از دست دادهاند و عوامگرایان جمهوریخواه با چند شعار ساده ولی قابل فهم برای عامه مردم ارکان قدرت را در دست گرفته به یکی از پیروزیهای درخشان خود دست یافتند. جالب و آموزنده اینکه اغلب نظرسنجیها رقابت شانه به شانه نامزدهای دو حزب را اعلام میکردند و کمتر ناظری حاضر بود پیروزی یکی از طرفین را پیشاپیش اعلام کند! با این حال زیرپوست شهرها و روستاهای امریکا واقعیت در حال حرکت به سمت دیگری بود و هنگامی که خود را نشان داد، همه را شگفتزده کرد!
چرا بسیاری از مردم نظر واقعی خود را در نظرسنجیها اعلام نکرده بودند؟ از چه میترسیدهاند و چرا به کسی رای دادند که اگر به کاخ سفید راه نمییافت باید به زندان میرفت!؟ البته خصوصیات جامعه امریکا را در این بحث نباید از نظر دور داشت که خود تحقیق میدانی و تاریخی مفصلی طلب میکند. اما اگر از دور بنگریم و انواع تحلیلهای صاحبنظران حاضر در متن جامعه امریکایی را مرورکنیم به این نتیجه میرسیم که در کنار اشتباهات تاکتیکی چون چسبیدن پیرمردی به صندلی قدرت و کنار نرفتن تا آخرین زمان ممکن یکی از آنهاست. ولی فاصله زیاد نامزد جمهوریخواه از نامزد دموکرات نشان میدهد که موضوع در چند اشتباه تاکتیکی یکی و رندی دیگری خلاصه نمیشود. نهتنها در امریکا بلکه در بسیاری از کشورها و حتی در ایران خودمان تنها وقتی نخبگان دانشگاهی و تکنوکراتها و علممحوران پیروز میشوند که بعد از یک دوره روی کار بودن پوپولیستها و روشن شدن پوچی شعارهایشان مردم قانع شوند که گرههای پیچیده جهان با شعار و سادهانگاری برطرف شدنی نیست .
مردم خسته، خوش دارند که کسی از راه برسد و برقآسا از مشکلاتشان بکاهد و پیروزیهای شیرین برایشان به ارمغان بیاورد. ما این معنا را بارها در کشورمان شاهد بودهایم و دیدهایم که برخی در همه زمینهها قول معجزه به مردم دادند ولی هنگامی که رفتند جز انبوهی از بدهکاری و ناترازی و انباشت انواع ناهنجاریها ارثی از خود به جا نگذاشتند. حالا هم نباید تعجب کنیم که در امریکا با همه سوابق دموکراسی که وجود دارد یکی قول حل کردن مشکلات جهانی طی چند روز را بدهد و مورد استقبال هم قرار بگیرد! بیکاری، جرم و جنایت و سختی معیشت ناشی از چند مشکل روشن است که قرار است با معجزه قاطعیت آقای ترامپ حل شوند! بیکاری و تنگنای مالی با تعرفه بستن بر واردات از چین و اروپا حل میشود، رواج جرم و جنایت که کل تاریخ امریکا را میپوشاند، با اخراج مهاجران برطرف میشود و معضل 76 ساله غرب آسیا با چند تلفن یا سفر آقای رییسجمهور به چند کشور خاورمیانه منجر به صلح میشود. جنگ اوکراین هم که اصلا مشکل اروپاست و باید خودشان حلش کنند! میبینید مسائل چقدر سادهاند و دموکراتها که نمادشان الاغ است، نمیفهمند!؟
به نظر میرسد مشکل تاریخی فاصله نخبگان و استادان و دانشمندان و حتی جامعهشناسان با تودههای مردم ناشی از سیر در دو فضای جداگانه است. مردم لحظه به لحظه با آب و برق و ترافیک و گرانی و دعواهای خانگی و خیابانی درگیرند و برای حل مشکلات خود از الگوهای ساده و شخصی و بعضا غیرمنطقی یا با منطقی بدون پشتوانه علمی استفاده میکنند در حالی که اهل علم و دانش - حتی آنان هم که با مشکلات روزمره سر و کار دارند - مسائل خود را روی کاغذ میآورند و برای رسیدن به مقصود تلاش کرده و از انواع فرمولهای علمی استفاده میکنند. روشهای علمی نیاز به فکر و زمان دارند و اغلب خشک و لایتغیرند. ولی مردمی که درد دارند و متحمل انواع فشارها هستند اغلب صبرشان لبریز میشود و گاهی جهان را پربلا میکنند. اگر رفاه نسبی صاحبان فکر و اندیشه را به عوامل بالا اضافه کنیم، کاملا روشن میشود که فاصله تودههای مردم با دارندگان نظر و تئوری تا چه حد زیاد است.
در ایران خودمان همین حالا هم که انبوه مشکلات همه جا را در بر گرفته دغدغههای روشنفکران و برخی از اهل سیاست با دغدغههای تودههای مردم فاصله زیاد دارد و نسخهپیچیهای بسیاری از صاحبنظران مورد اعتنای تودههای مردم قرار نمیگیرد. رشد جامعه آنجا محقق میشود که روشنفکران و عالمان و صاحبنظران به میان مردم بیایند و فرمولهای شفابخش خویش را بر اساس لمس واقعیتهای میدانی ارائه کنند. ما ضربات سختی از پوپولیسم خوردهایم و اگر نخبگان جامعه دیر بجنبند، ممکن است دیر شود و باز هم عوامگرایی این بار از جای دیگری سر برآورد و دیگر هیچ کاری از دست کسی بر نیاید! دیروز کسانی پیدا شدند که حل یکشبه مشکلات را نوید دادند و خود را برای اداره جهان آماده میکردند!
هیچ بعید نیست که فردا وسوسه خناسان کارگر افتد و این توهم را به مردم بقبولاند که با دخالت بیگانه ایران پر از آزادی و رفاه خواهد شد! وقتی برخی از مخالفان اعتنایی به خطرات و تهدیدهای جدی نسبت به کشور ندارند و تازه شجاعتشان گل کرده و انتقادههای 20 سال پیش سیاسیون و اصلاحطلبان هزینه داده را ناشیانه روی میز میگذارند چه بسا پیچیدگیهای مناسبات کنونی جهان و برخی اشتباهات تصمیمگیران و قهرماننمایی مدعیان دانایی دست به دست هم بدهند و کیان کشور به خطر بیفتد. وقتی کارمان به جایی کشیده شده که یک قرآنپژوه، عریان شدن یک خانم را توجیه میکند و دیگری تسلیم شدن در مقابل اسراییل را تجویز و سومی که سری در سران علوم سیاسی دارد همه جهانبینی خود را مبتنی بر کینه نسبت به تصمیمگیران مستولی میکند، چرا نترسیم که عوامگرایی چون هیولایی از جایی که انتظارش را نداریم سر برآورد و به سوی بیدولتی و هرج و مرج پیش برویم؟ ما چارهای جز پیوند میان عالمان و صاحبنظران با مردم برای حل مشکلات و صبر و ازخودگذشتگی همه دلسوزان کشور نداریم. انتخابات امریکا نشان داد که عالم سیاست بیرحم است و هر آینه اگر احساس مسوولیت نکنیم هیچ کس منتظر درک و شناخت واقعیتها از سوی ما نخواهد ماند.
دیدگاه تان را بنویسید