کد خبر: 517262
|
۱۴۰۰/۰۷/۱۹ ۱۴:۰۸:۰۰
| |

چند خط درددل با ته‌رنگی از امید به بهانه پیروزی‌های کشتی‌گیران و تیم ملی ایران:

قهرمانان... دلاوران... مدال‌آوران... شما بذر امید هستید!

امید داشتن یعنی دیدن پیروزی و پیشرفت هموطنت، دیدن مسابقه‌های کشتی و همراه با کشتی‌گیران و بُردهای‌شان، سوت و جیغ کشیدن و همراه مادران‌شان اشک شوق ریختن.

قهرمانان... دلاوران... مدال‌آوران... شما بذر امید هستید!
کد خبر: 517262
|
۱۴۰۰/۰۷/۱۹ ۱۴:۰۸:۰۰

اعتمادآنلاین| هاله تفضلی‌فرد، فعال فرهنگی- امید داشتن یعنی چه؟ چرا هرچقدر فکرمی‌کنم باز هم نمی‌توانم بگویم امید چیست؟! آشفته و دگرگون شده‌ام. به عنوان کسی در عنفوان جوانی، برایم کلمه «امید» کاملا نامفهوم، همانند معادله‌های توابعی دومجهولی است، اما نه. این واژه چهارحرفی ظاهرا ساده، حتی از اتحاد چاق و لاغر ریاضی هم برایم سخت‌تر شده است. امید داشتن یعنی دیدن پیروزی و پیشرفت هموطنت، دیدن مسابقه‌های کشتی و همراه با کشتی‌گیران و بُردهای‌شان، سوت و جیغ کشیدن و همراه مادران‌شان اشک شوق ریختن.

به دنیا آمدن فرزندی در خانواده و ازدواج دو نفر در فامیل؛ همان امیدداشتن‌های کوچک که نه، اما دلخوشی‌های هرچند کوچک برای خودش، بذرهای بارور امید به آینده است. و لعنت به هرچه همین بهانه‌های ظاهراکوچک، اما عمیق را فسرده کند!

لطفا به من نگویید: "ای بابا! تو که هنوز بچه‌ای، اصلا بزرگ نشدی که بخوای اینقدر لفظ‌ ‌‌قلم حرف بزنی؛ وقتی چیزی رو درک نکردی هنوز."

گفتن این حرف‌ها به‌ من و همسن و سالانم، اصلا باعث نمی‌شود ناامید شویم؛ دقیقا برعکس. ما فرزندان و آینده‌سازان همین سرزمینیم و در حد توان خودمان، دلایلی برای امیدوارماندن و ناامیدنشدن داریم.

یا اینکه شاید هم کسی به سن و سال من، به قدری خارج از توانش سختی کشیده و تحمل کرده است که صدای سوت زودپزِ مغزش روشن شده است و نزدیک به انفجاری ویرانگر.

ما حق داریم که گاهی ناراحت شویم و امیدمان به ناامیدی بدل شود. اصلا پیش خودتان گمان کنید که دلمان می‌خواهد این حرف‌ها را بگوییم تا شاید یک‌نفر بیاید ،چندی در کنارمان بنشیند و کمی با عطوفت و مهربانی با ما صحبت کند و باعث شکفتن بهاری کوتاه روی صورتمان شود و از همه مهم‌تر به یادمان بیاورد که امید داشتن، واژه غریبی نیست، بلکه قریب است و پررنگ‌ترین بهانه برای ساختن آینده!

من و هم‌نسلانم، بیگانه با این واژه نیستیم. شما بزرگترها فقط لطفا گهگاهی به‌ ما یادآوری کنید و همانطور که به غذای روی گاز درحال پختن سر می‌زنید و شعله‌اش را کم می‌کنید، به ماهم سربزنید و شعله‌های زبانه‌کشیده زودپزِ مغزمان را کم کنید تا ته نگیرد و نسوزد؛ چون هنوز امیدواریم و به آینده ایران‌مان خوشبین؛ چون هنوز با بُرد ملی‌پوشان‌مان و طنین سرود ملی‌مان، اشک شوق می‌ریزیم!

اکنون که درددل‌هایم را گفتم، انگار سبک شده‌ام، دیگر می‌دانم امید چیست، ناآرام و پرتلاطم نیستم. همانند دریا فقط کمی جزرومد کرده و اکنون آرام و سرشار از حس امیدوار بودن، با انرژی افزون، ادامه می‌دهم و برای امیدواری‌های طلایی‌تر، چشم‌انتظارم!

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها