کد خبر: 226668
|
۱۳۹۷/۰۵/۲۵ ۱۴:۵۸:۰۰
| |

/اختصاصی اعتمادآنلاین/ نامه محسن ثقفی به باربد گلشیری

ابن‌الوقت بودن با قاموس تو سازگار نیست

حق بده با توجه به عدم شفافیت‌های خودت و موضع‌گیری‌هایی که ذکر کردم، نگرانی و درگیری‌های تو را نه به حساب خیرخواهی و حسن نیتت برای جامعه هنر بگذارم. بیشتر تصورم بر این است که موج اخیر مقابله با آقازاده‌ها و تبعیت از هشتگ هایی مثل «#فرزندت-کجاست» تو را برانگیخته تا بر این موج سوار شوی و از این نمد کلاهی برازنده برای خودت دست و پا کنی.

ابن‌الوقت بودن با قاموس تو سازگار نیست
کد خبر: 226668
|
۱۳۹۷/۰۵/۲۵ ۱۴:۵۸:۰۰

اعتمادآنلاین| باربد گلشیری چند روز قبل با انتشار نامه‌ای خطاب به محسن رسول‌اف از سیاست‌های او و گالری محسن و اتفاقاتی که بین آنها رخ داده بود انتقاد کرد. گلشیری در این نامه به موضوعاتی اشاره کرده بود که تا این زمان کمتر در فضای هنری به وضوح درباره آن صحبت شده بود. بعد از انتشار این نامه محسن ثقفی منتقد هنری در یادداشتی که در اختیار اعتمادآنلاین گذاشته نسبت به انتشار نامه گلشیری و فضای هنری حاکم واکنش نشان داده است

در ادامه، نامه محسن ثقفی خطاب به باربد گلشیری را می‌خوانید:

باربد عزیز، رفیق نازنینم،

سلام

به تازگی نامه‌ای از تو دیدم خطاب به احسان رسول‌اف، مدیر و صاحب امتیاز گالری محسن که در آن از دغدغه‌هایت به زیبایی و با زبان شیوای پارسی سخن گفته‌ای. در اولین مواجهه از خواندن نامه مزبور بسیار خوشحال شدم. از آن جهت که کسی از قبیله هنر بی‌پرده‌پوشی و با صراحت دردها و رنج‌های قبیله‌مان را با صدای بلند فریاد می‌کند. خودت خوب می‌دانی که این سال‌ها بر سر قبیله‌مان چه رفته. مصائب و معاسر قوممان را دیده‌ایم و دم برنیاورده‌ایم. از این رو که هم‌قبیله‌هایمان به قوت لایموت روزانه محتاج بودند و سلطه صاحبان سرمایه و اماکن مورد نیازمان، در ید مُلَوَّن گالری‌دار، مجموعه‌دار و حراج‌گذاران محبوس بوده است. شاد گشتم وقتی دیدم بی‌پرده‌پوشی و ملاحظه، از شبهه‌ناک بودن سرمایه یک «فعال عرصه هنر» سخن می‌گویی.

باربد جان، نامه تو به احسان رسول‌اف بیرون افتادن پچپچه‌های اهالی هنر بود که از پشت پرده بیرون زد. مدت‌ها بود همین شایعات شبهه‌ناک بودن سرمایه گالری محسن بر سر زبان‌ها بود. حتی گاهی از حد شبهه‌ناک بودن هم فراتر می‌رفت و حکم صادر می‌کرد.

اما آنچه من را به کتابت این سطور واداشت، سه دلیل را علت است؛

نخست اینکه اولین دعوت‌کننده‌ات برای شرکت در نشست‌های گالری محسن، خود گردن‌شکسته‌ام بودم. اگر خاطرت مانده باشد. برای نشست نقد و بررسی نمایشگاه انفرادی‌ام که چیدمانی بود مبتنی بر صوت با نام «جمراتم آرزوست» دعوت شدی.

دوم آنکه متعجب شدم از چشم‌پوشی‌ات بر انذارهای همکاران و دوستانت در سالیان گذشته؛

و سوم آنکه برآشفتم از تبعیضی که میان شبهه‌ناکان قائل شده‌ای.

پیش از شروع درد دل‌هایم نکته‌ای را خدمتت عرض می‌کنم. یا شاید بنا بر اقوال رفقای قدیم لازم است با انتقاد از خود آغاز کنم. شاید خود من جزو اولین کسانی بودم که با مجموعه محسن همکاری داشتم و حتی از این همکاری از منظر مالی هم منتفع شدم. آن زمان که هنوز گالری محسن سامان نگرفته بود، با سرمایه احسان رسول‌اف و مدیریت باوند بهپور مجموعه‌ای به راه افتاد به نام "Iran Art Review" که از منتقدان بی‌نام‌ونشانی چون من برای نقد آثار تجسمی دعوت به همکاری کرد و مانند هر مجموعه دیگری بابت نوشته‌هامان مبالغی را پرداخت می‌کرد. پس از چند ماه همکاری به دلیل زاویه پیدا کردن با سیاست‌های مدیر مجموعه در شیوه نقد و نان قرض دادن‌هایش در نقد آثار، از همکاری با آن‌ها منصرف شدم؛ اما در یک پروژه گروهی با نام «جعبه اجرا» مشارکت داشتم. بعد از آن هم نمایشگاه انفرادی‌ام را در مجموعه محسن اجرا کردم که در جریانش بودی. پس از سال 91 اما به دلیل همین شبهه‌ناک بودن‌ها و مخالفت با سیاست‌های شخصی مسئول مجموعه در رابطه با پروژه‌های متعدد از موسیقی و تئاتر گرفته تا سینما و مطبوعات، از هرگونه همکاری امتناع ورزیدم.

اما باربد جان؛ در نامه‌ات مرقوم کرده‌ای یک سالی است که اهل هیچ گالری‌ای در هیچ کجای دنیا نیستی. چه خوب و تبریک به تو که پس از سال‌ها اهلی بودن، استقلال را پیشه خود کرده‌ای و به مستقل بودن از نهادهای هنر روی آورده‌ای؛ اما رفیق عزیزم، چرا حالا؟ حالا که بازار هنر معاصر در بحران مالی جهان کساد شده.

راستی باربد جان، هزینه ارسال و نمایش «جمود برنامه درسی» در نیویورک از طریق کدام فرد یا نهادی پرداخت شد؟

پس از آن که مجموعه محسن، تریبون و فضا در اختیارت گذاشت تا برنامه‌ها و نظراتت را در آن ابراز کنی؟ حال که بقول قدما مرکبت از پل گذشته و به دلیل کساد بودن بازار هنر، به‌ویژه برای آثار اینستالیشن و پرفورمانس تصمیم به استقلال گرفته‌ای این چنین به افشاگری پرداخته‌ای؟ حال که بحث افشاگری‌های اجتماعی از فساد و رانت‌خواری در پهنه سیاست ایران باب شده؟ نکند خدای نکرده می‌خواهی بر موج اجتماعی سوار شوی و پرچم‌داری انا الحق‌گویان مبارزه با فساد در عرصه هنر را برای خود کسب کنی؟

چگونه است که به درستی از شبهه‌ناک بودن مایملک احسان رسول‌اف و مجموعه‌اش ابراز نارضایتی می‌کنی و از ادامه همکاری با آن مجموعه سرباز می‌زنی، اما از منشأ مالی گالری‌ای که سال‌ها با آن کار کرده‌ای و منبع ثروتش برای انتقال از زیرزمین خیابان خردمند به عمارت میلیاردی کوچه لولاگر نامشخص است چیزی نمی‌گویی؟ چگونه است که از نورپردازی گالری محسن و پلاتفرم داربست به شبهه‌ناک بودن منابع مالی واقف می‌شوی، ولی هزینه گزاف طراحی فضا و نور گالری «آران» تو را بر نمی‌آشوبد؟ چرا پرسش‌گری از هزینه‌های نور و بازسازی عمارت کوچه لولاگر و نازیلا نوع بشری در دستور کارت نبوده؟

باربد جان؛ از نداشتن مغز اقتصادی شکوه کرده‌ای چون بابت پنجاه هزار تومان‌های پرداختی گالری محسن رسیدی طلب نکرده‌ای، اجازه بده از سکوتت در قبال منبع هزینه‌های نمایش و فروش آثارت در گالری آران بپرسم.

«سیره الموت» چقدر هزینه داشت؟ منبع این هزینه از کجا بود؟

در بخش دیگری از نوشته‌ات احسان رسول‌اف را به خان تشبیه کرده‌ای که دیگران را به چشم رعیت می‌بیند. با تو مخالفتی ندارم؛ اما در مورد گالری‌داری که چند سالی اهلی‌اش بودی، برخوردهای تند و از موضع بالا به پائینش با هنرمندان، زبانزد خاص و عام است چیزی نمی‌گویی. یا سایر گالری‌دارهای خرد و درشتی که از قضا در زمره دوستان نزدیک و رفقای صمیمی خودت هستند.

باربد عزیزم، از عدم اعتراض به دو اثر از پرستو فروهر در جشن نشاط اقتصادی تیرآرت سخن گفته‌ای و به درستی به آن نقد داشته‌ای؛ اما آیا به سانسور اثر فرزانه حسینی در جریان بینال مجسمه که در موزه هنرهای معاصر و در سال گذشته (1396) برگزار شد هم معترض بودِی؟ آیا خودت در اعتراض به سانسور آن اثر حاضر به عدم ارائه اثر خودت شدی یا نفع لحظه‌ای و موردی باعث شد در برابر آن سانسور کوتاه بیایی و اثر همکارت را دستکاری‌شده بپذیری؟ آیا این نوع برخورد تو همان کلاه شرعی‌ای نیست که در موردش زبان به شکوه باز کرده‌ای و رسول‌اف و رسول‌اف‌ها را مورد شماتت قرار داده‌ای؟

رفیق نازنین، شاید همه ندانند اما برخی اهالی این قبیله می‌دانند که بهرنگ صمدزادگان، زمانی به قول خودت هنرمند اهلی گالری آران بود و امروز اهلی گالری محسن و مجموعه احسان رسول‌اف شده. در نوشته‌ات به درستی ذکر کرده‌ای که نشریات رایگان مجموعه تحت نظر رسول‌اف («زرد» و «واریته») منجر به تعطیلی سایر نشریات می‌شود. احتمالاً از بحران فروش کاغذ در ماه گذشته خبر داری. عده‌ای از رانت‌خواران و مطلعین پشت پرده با اخباری که همیشه از منابع خاصی به دست می‌آوردند، اقدام به خرید زودهنگام تمام موجودی کاغذ بازار کردند و نشریات مستقل دیگر را با نبود کاغذ مواجه کردند. بازار ایران هم که همواره از این بحران‌ها و کمبودها برای خودش فرصت‌سازی می‌کند و موجودی انبارش را با قیمت‌هایی نجومی و گاه چند برابر معمول به فروش می‌گذارد.

اما سؤال این است: چرا نگرانی تو، در طی پنج شماره انتشار و توزیع رایگان مجله «زرد» خودنمایی نکرد و تنها پس از انتشار «واریته» به دبیری تحریریه رفیق و همراه قدیمی تو و گالری آران رخ نمود؟ آیا این نگرانی جنبه‌ای عمومی دارد یا جزو سیاست‌های تخریب خائنین به گالری قبلی است؟

باربد جان، رفیق عزیزم، دوست نازنینم؛

حق بده با توجه به عدم شفافیت‌های خودت و موضع‌گیری‌هایی که ذکر کردم، نگرانی و درگیری‌های تو را نه به حساب خیرخواهی و حسن نیتت برای جامعه هنر بگذارم. بیشتر تصورم بر این است که موج اخیر مقابله با آقازاده‌ها و تبعیت از هشتگ هایی مثل «#فرزندت-کجاست» تو را برانگیخته تا بر این موج سوار شوی و از این نمد کلاهی برازنده برای خودت دست و پا کنی.

معذورم بدار که چنین بی‌پرده و رک و صریح نظرم را بیان کردم. به‌هرحال رفاقت برای من و تو و ما معنایی دارد که نقد علنی و بی‌پرده رفیق در آن، از اوجب واجبات است.

رفیق عزیزم، تو میراث دار سلاله ادبیات معاصر و روشنفکری ایرانی. سال‌ها حشر و نشر با فرهیختگان و آزادی‌خواهان این سرزمین در کارنامه توست. ابن‌الوقت بودن با قاموس تو سازگار نیست.

ارادتمند، رفیق قدیم و همیشه تو؛

محسن ثقفی

مرداد 97

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها