ابراهیم حقیقی از همکاری با انتشارات امیرکبیر میگوید
روایت ابراهیم حقیقی، طراح و گرافیست مطرح را از همکاری با انتشارات امیرکبیر به بهانه اکران مستند «درجستجوی صبح» بخوانید.
اعتمادآنلاین| ابراهیم حقیقی، شاخههای مختلف هنری را تجربه کردهاست. او معماری خوانده اما سالها به عنوان طراح گرافیک و تصویرساز فعالیت کرده و البته با برگزاری نمایشگاههای عکس و خط نگاره، آثار خود را در این زمینه نیز نشان داده است. هرچند کارهای او محدود به هنرهای تجسمی نمانده و با ساخت چندین مستند، وارد این حیطه هم شده است.
او این روزها در یکی از مستندهایی که مهرداد شیخان کارگردانی کرده و در قالب مجموعه مستندهای چهرههای ایرانی در سینماهای هنروتجربه به روی پرده رفته است، حضور دارد.
براساس گزارش سایت هنروتجربه، این مستند «در جستجوی صبح» نام دارد و به مرور کارنامه انتشارات امرکبیر و زندگی و فعالیتهای عبدالرحیم جعفری موسس این انتشارات میپردازد. حقیقی از یکسو آتلیه گرافیک انتشارات امیرکبیر را راهاندازی کرده و از این طریق جعفریهای پدر و پسر را میشناسد و از سوی دیگر به واسطه تدریس در دانشگاه با کارگردان مستند هم آشناست. با او در مورد همکاری با انتشارات امیرکبیر، ارزیابیاش از مستند «در جستجوی صبح» و وضعیت مستندسازی صحبت کردیم.
چطور شد در این مستند حضور پیدا کردید؟
آقای شیخان یکی از دانشجویانم بود و از انیمشنسازهای بسیار خوش ذوق که میتوانم بگویم همه کارهایش در سطح جهانی است. او توانست زود خودش را بشناساند و بعدا هم خوشبختانه جز انجمن آسیفا و انجمن انیمیشن ایران شد.
انیمیشنهای مهرداد شیخان چه ویژگیهایی دارد که از نظر شما در سطح جهانی است؟
از نظر ایده و تکنیک. چند کاری که من از او دیدهام و در چند مسابقه هم برنده شد، واقعا حرفهای بود و میدانستم مستندهایی هم ساخته است. او سالها در مورد آقای عبدالرحیم جعفری و انتشارات امیرکبیر با من صحبت میکرد، حتی در جریان بودم که مطالعاتش را خیلی زودتر از آنچه دست به کار شود، شروع کرده بود.
گویا از سه سال پیش از تولید فیلم، مشغول تحقیق بود.
بله و خوشبختانه از روز اول در جریان این کار بودم. به دلیل دوستی که با او دارم، اغلب در جریان خیلی از کارهایی را که در ذهنش است یا میخواهد انجام دهد، قرار میگیرم. در مورد مستند «در جستجوی صبح» هم یک روز به من گفت که میخواهم شما هم در آن باشی. من مدتهای زیادی با انتشارات امیرکبیر کار میکردم.
در خود مستند هم به نوع همکاریتان با آقای جعفری از مجله «الفبا» و بعد طراحیهای روی جلد انتشارات امیرکبیر اشاره کردهاید اما شروع آشنایی شما با جعفری پدر و پسر چگونه شکل گرفت؟
راستش با آقای عبدالرحیم جعفری دیرتر آشنا شدم. همکاری من از طریق مجله الفبا بود که آقای غلامحسین ساعدی برای امیرکبیر منتشر میکرد و برای آن طرح روی جلد میکشیدم یا تصویرسازی میکردم. دوستیام هم با آقای ساعدی از آنجا آغاز شد. آقای رضا جعفری (پسر عبدالرحیم جعفری) آن موقع مدیر و گرداننده انتشارات امیرکبیر بود. آقای عبدالرحیم جعفری هم به کارهای توسعه انتشارات میپرداخت. بعد از آن، همکاری نزدیکتر من با این انتشارات، با تصویرسازی کتاب «باران» احمد شاملو ادامه پیدا کرد و بعد «قصه دروازه بخت». بعد از آنکه در سال 56 سربازیام تمام شد و تصمیم گرفتم به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برنگردم، آقای رضا جعفری گفت که در فکر توسعه نشر هستند چون نه تنها کتابهای امیرکبیر از نظر تعداد زیاد شده بود، بلکه کتابهای جیبی هم بیشتر شده بودند، بنابراین تصمیم داشتند تولید کتاب را بسیار زیاد کنند. روزی که با من صحبت کرد گفت قصد دارند روزی یک جلد کتاب دربیاروند برای همین میخواستند آتلیه گرافیک داشته باشند. با تجربهای که در کانون پرورش فکری داشتم، آتلیه گرافیک را برای ایشان راه اندازی کردم. او بسیار سخاوتمندانه و با روی گشاده رفتار میکرد و مِهر رضا جعفری بیشتر برایم دلچسب بود تا طراحیهای گرافیک حرفهای که انجام میدادم. برای راه اندازی آتلیه هم تجهیزات و هر چیزی را که میخواستم، عملی میکرد،از همین رو توانستیم یک آتلیه بسیار نو و به روزی درست کنیم.
آیا در آن زمان ناشران دیگر هم آتلیه داشتند و اگر اینطور بود، آتلیه آنها در مقایسه با آتلیه انتشارات امیرکبیر چگونه بود؟
غیر از آتلیه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به سرپرستی فرشید مثقالی و آتلیه انتشارات سروش به سرپرستی قباد شیوا، یادم نمیآید آتلیه دیگری موجود بوده باشد. غیر از آتلیههای پرکار تبلیغاتی یا آتلیه انتشارات فرانکلین که بسیاری از بزرگان تصویرسازی مثل پرویز کلانتری، زمان زمانی و محمد احصایی در آن کار میکردند، آتلیه دیگری موجود نبود. انتشارات خصوصی دیگر هم از امیرکبیر کوچکتر بودند.
این آتلیه چه تاثیری روی طراحی جلد و دیزاین کتابها گذاشت؟
ما موفق شدیم روزی یک جلد کتاب طراحی کنیم. میتوانم به جرات بگویم روزی پنج، شش جلد کتاب طراحی میکردیم. بسیاری از تصاویری که در فیلم آقای شیخان میبینید، تولید همان آتلیه است. یونیفرمهایی برای کتابهای تاریخی، جامعهشناسی، جغرافیا و.. طراحی کردیم و یونیفرمسازی برای بسیاری از آثار دیگر انجام شد مثل یونیفرم کتابهای غلامحسین ساعدی، فروغ فرخراد، رهی معیری، نادر نادرپور و بسیاری از شاعران معاصر که آثارشان را به امیرکبیر میسپردند و ما مدام برای آنها یونیفرم میساختیم. اینها به جز تک جلدها بودند. در سال 56 فضای گشودهای هم ایجاد شده بود مثلا کتابهای بزرگ علوی که در بسیاری از سالها در محاق توقیف و سانسور بودند، اجازه نشر پیدا کرد. شاید در فرصت خیلی کوتاهی موفق شدم، برای تمام کتابهای بزرگ علوی روی جلد بسازم. از کتابهای دیگری نیز که در خاطرم هست، «همسایهها»ی احمد محمود بود که آقای جعفری تشخیص داد موفق است و بسیار هم درست پیش بینی کردهبود. او به عنوان ناشر آنقدر حرفهای عمل میکرد که همه مترجمان، شاعران و نویسندگان معتبر تمایل داشتند با انتشارات امیرکبیر کار کنند چون کتابهایشان نفیس، بدون غلط و شکیل ارائه میشد.
همکاری با انتشارات امیرکبیر و تعاملی که با آقای جعفری برقرار شد چطور بود؟ به هرحال برای تهیه یونیفرم یا طراحی روی جلد، باید نظر طراح و ناشر درنظر گرفته میشد، این ارتباط چگونه شکل میگرفت؟
به دلیل پیشینه طراحی جلد کتاب برای بسیاری از ناشران جلوی دانشگاه که از سال 48 آغاز شده بود و همکاری در الفبا، رضا جعفری به من اعتماد کرد و همین مساله باعث شد این همکاری با امیرکبیر شروع شود و ادامه پیدا کند. آن هم در شرایطی که بعضی از مدیران بخشهای دیگر خیلی دل خوشی نداشتند یا این امیدواری را نداشتند که ما به نتیجه خوبی برسیم. آقای عبدالرحیم جعفری هم ابتدا با من صحبتی نکردند. فقط شنیدم در مورد من گفتهاند: «خیلی خب، منتظرم ببینم چه میکند.» بعد از دو ماه که به امیرکبیر رفته بودم، طراحیهایی که انجام داده بودیم، هنوز از زیر چاپ بیرون نیامده بود اما ایشان صبوری کرد و بعد از آنکه کتابها یکییکی درآمد، اولین جلسه ملاقات ما برگزار شد.
آن ملاقات چطور بود؟
بسیار شیرین و دلچسب. انسان شریف و نازنینی بود و گفت که اگر تو را طی این مدت ندیدهام، برای این است که میخواستم کارت را بکنی و دوم اینکه سرم خیلی شلوغ بود. آن موقع موضوعهایی را هم مطرح کرد مثل اینکه میخواست یک چاپخانه بزرگ بیاورد و به همین منظور به ایتالیا رفته بود. این چاپخانه مدرنترین چاپخانهای بود که مجلات مد ایتالیایی را با تیراژهای بسیار بالا منتشر میکرد. فرض کنید برای یک مجله چهار رنگ 200 صفحهای بزرگ، وقتی زینک و کاغذ را به آن ماشین تحویل میدادند، شاید در عرض یک روز 6_7 هزار جلد صحافی شده بیرون میداد. این ماشین خریداری شده بود و دنبال وام و انتقال آن به ایران بودند که البته با انقلاب مصادف شد. فضا و مکانی هم در خارج از تهران برای تاسیس این چاپخانه درنظر گرفته شده بود. ایشان کاتالوگ چاپخانه را به من داد تا بررسی کنیم و ببینیم برای موضوعهایی که ما در انتشارات با آن سروکار داریم، چه میشود کرد و در کنار آن چه ماشینآلات دیگری نیاز داریم. این آشنایی و ملاقاتی که آن موقع انجام شد، به یک دوستی و آشنایی درازمدت تبدیل شد.
مستند «در جستجوی صبح» چقدر به تصویر واقعی عبدالرحیم جعفری نزدیک است؟ نظرتان در مورد این مستند چیست؟
مستند بسیار گویا و شیوایی است و خوب روایت میکند. با وجود اینکه سالها بود امیرکبیر فعالیت نمیکرد اما کارگردان توانسته است مواد خوبی برای فیلمش آماده کند. گفتوگوهایی با خیلی از افراد انجام داده است و به سبب توان جعفری بزرگ بود که این افراد دور هم جمع شدهاند. دایرهالمعارف مصاحب اصلا کار کوچکی نبود. دایره المعارف معین که آقای جعفری عهدهدارد آن شد یا دایره المعارف دهخدا هم در زمان خودشان کار کوچکی نبود. این فیلم نشان میدهد آقای جعفری چقدر با وسعت بینش دست به این کارها زده است. برای هر ناشر دیگری ممکن بود این کارها ریسک تلقی شود اما ایشان بنیانی برای فرهنگ کتاب در ایران گذاشت که به هیچوجه، دیگر پاک شدنی نیست و خوشبختانه آقای شیخان موفق شده است این نکات را در مستند نشان دهد.
خود شما هم تجربه ساخت مستند را دارید؛ مثل مستند «در ستایش 70 سالگی» درباره عباس کیارستمی، آیدین آغداشلو و محمداحصایی. فکر میکنید مستندهایی که قرار است در مورد شخصیتهای فرهنگی و هنری ساخته شوند با انواع دیگر مستندها متفاوت هستند یا اینکه به صورت کلی باید یکسری اصول و استاندارد در مستند رعایت شود؟
هیچ فرقی نمیکند. هر مستندی از اینگونه، نیاز به پژوهش دارد مخصوصا مستندهای پرتره، تاریخنگاری یا قومنگاری. این نوع مستندها حتما نیاز به پژوهش محکمی دارند. بخش بزرگی از مستندهای دیگری که گفتوگو محور هستند، هنگام گفتوگوها و بعد از مونتاژ شکل میگیرند. در مستندهایی که به شخصه ساختهام مثل «در ستایش هفتاد سالگی»، گفتوگو با آیدین آغداشلو در مورد پوسترهای فیلم، گفتوگو با احمدرضا احمدی درباره تصویرسازی کتاب کودک یا مستند سعید شهلاپور نقاش و مجسمهسازی ساختهام، نسبت به این موضوعها و این افراد آگاهی داشتم و توانستم با آنها صحبت کنم، انگار پژوهشی که لازم است، در ذهن من وجود داشت اما حتما هر مستندی نیاز به پژوهش و آگاهی دارد.
وضعیت مستندسازی را چطور میبینید؟
خوشبختانه مستندسازی در سالهای اخیر بسیار رشد پیدا کرده و بسیار خوب شده است مخصوصا بعد از اینکه انجمن کارگردانهای مستند در خانه سینما تشکیل شد. این همفکری و همسویی دوستان مستندساز ایرانی بسیار مبارک است. خوشبختانه فیلمهای مستند و کوتاه ما از فیلمهای سینماییمان خیلی مطلوبتر و یک سروگردن بالاتر هستند.
منبع: خبرآنلاین
دیدگاه تان را بنویسید