محمد رحمانی روزنامه نگار مطرح کرد:
تقدیر از بی اخلاقی
محمد رحمانی نوشت: «هدف از نگارش این یادداشت البته دفاع از بازرگان نیست، چراکه افراد باصلاحیتتر و البته علاقهمندتر به این شخصیت تاریخی وجود دارند که در مقابل هر توهینی در مقام دفاع از ایشان به توضیح و روشنگری بپردازند. اما میتوان به تبلیغ و تقدیر از بیاخلاقی و تحریف تاریخ برای مقاصد سیاسی اعتراض کرد؟! میتوان فارغ از هر مسلکی حتی در مقام منتقد بازرگان گلایه کرد که آیا به بهانه تخریب بازرگان میتوان تاریخ را وارونه جلوه داد و دست به هر بیاخلاقی زد؟!

اعتمادآنلاین| خوشبختانه مهندس بازرگان معصوم محسوب نمیشود، پیرمرد مرحوم در دهه هفتاد، اولین رئیس دولت در جمهوری اسلامی بود که در همان ابتدای مسیر یعنی سال 1358 با استعفا کنار رفت، بعد از پایان دوره اول نمایندگیاش در مجلس نیز نه خودش و نه همفکرانش، دیگر احراز صلاحیت نشدند که نشدند و از گردونه قدرت به دور ماندند. اتفاقاً قدرت به دست جریانی افتاد که بازرگان و نهضت آزادی را لیبرال خطاب کرده و از همین رو وی را شایسته هرگونه لعنُ نفرین و حتی اعمال خشونت میدانست! بازرگان اما آنقدر نجابت داشت که باوجود سفرش برای درمان به خارج از کشور در مقابل دعوت جدی مسعود رجوی برای پیوستن به شورای ملی مقاومت یا حداقل عدم بازگشت به کشور، قاطعانه "نه" بگوید و دست رد بر سینه سرکرده تروریستها بزند و باوجود تمام مشکلات به کشورش بازگردد.
فرقی ندارد بازرگان، مصدق، حسین فاطمی و ... مانند هر شخصیت دیگری که زیست اجتماعی دارند قابل نقد هستند؛ شخصپرستی و ذوب در یک انسان بودن برای هر کس با هر رتبه و جایگاهی که باشد، مذموم و نقد آنان بهشرط داشتن اقلی از انصاف و البته دانش مجاز و بلکه مباح است!
هدف از نگارش این یادداشت البته دفاع از بازرگان نیست، چراکه افراد باصلاحیتتر و البته علاقهمندتر به این شخصیت تاریخی وجود دارند که در مقابل هر توهینی در مقام دفاع از ایشان به توضیح و روشنگری بپردازند. اما میتوان به تبلیغ و تقدیر از بیاخلاقی و تحریف تاریخ برای مقاصد سیاسی اعتراض کرد؟! میتوان فارغ از هر مسلکی حتی در مقام منتقد بازرگان گلایه کرد که آیا به بهانه تخریب بازرگان میتوان تاریخ را وارونه جلوه داد و دست به هر بیاخلاقی زد؟!
بیشک تابهحال متوجه شدهاید که بهانه نگارش این متن، تقدیر ویژه جشنواره عمار و رپرتاژ آگهیهای متعدد صداوسیما از «مستند راه طی شده» است، مستندی که کوشش دارد به مخاطب بقبولاند که منافقین و ترور در دامن بازرگان و حتی به اشاره دست او متولد شد! گویا اتهام لیبرال بودن از مد افتاده است و احیا اتهام اسلام مارکسیستی و خرابکار در دستور قرارگرفته است!
به سراغ نقد مستند تقدیر شده برویم! نقد مکتبهای مختلفی دارد و نگارنده این سطور نقد محتوا و اثر را فارغ از سازنده آن، بیش از دیگر سبک ها میپسندد، اما چطور میشود «راه طی شده» را بدون ملاقلی پور کوچک نقد کرد وقتی در تمامی نماها، تحلیلها و قضاوتهایی که بر صفحه نقش میبندد، کارگردان در وسط زمین مستند، جیمی جامپ گونه حضور دارد و تبدیل به نقش اول فیلم خود شده است، نمیتوان مؤلف را نادیده گرفت، چراکه کارگردان نهتنها مؤلف پشت دوربین، بلکه اساس و ستون فیلم است. علی ملاقلی پور که یکی از جدیترین نقدهایش به بازرگان، ورود او به حوزهای است که منحصراً از آن روحانیان شناخته میشود، خود به مقام عارف، فقیه، مفسر قرآن، تاریخپژوه، مجری، بازیگر، نریتور و ... در مستندش جلوس کرده و حتی بعد از اکران فیلمهایش نیز بر روی رینگ رفته و آنچه از قلم انداخته را نیز در تکمیل حملاتش تکمیل میکند. خلاصهاش میشود نارسیسم مؤلف که نهتنها در محتوا، بلکه در فرم نیز این خودشیفتگیاش به حدی منعکسشده است که ازلحاظ بصری آزاردهنده شده است؛ از آینههایی که ملاقلیپور در آن جای خوش کردهاند و مصاحبهشوندگان نقش فرعی را به عهده گرفتهاند تا نمایش وضو گرفتن، نمازخواندن، کتاب خواندن، خواب، بر خواستن از خواب، پیادهروی، ترور نمایشی او و... ملاقلی پور کوچک در مقام مفسر در نار رودخانه قرآن بر دست گرفته و آیات نفاق، کفر و ... را به افراد مختلف در تاریخ معاصر کشور نسبت می دهد!
از او پرسیدم «انگیزه اولیه ساخت مستند در رابطه بازرگان چگونه در تو متولد شد؟» گفت «آثار بازرگان را مطالعه میکردم و دیدم او جنگ بعد از فتح خرمشهر را اشتباه دانسته، درحالیکه دایی شهیدی دارم که بعد از فتح خرمشهر به شهادت رسیده، پس این یعنی همه شهدای بعد فتح خرمشهر ازجمله دایی من خونشان هدر بوده است، حتی در فیلم هم عکس دایی شهیدم را در دست گرفتم تا جوابی به بازرگان باشد!» اجازه بدهید در سطح تحلیل کارگردان اندکی دقیقتر شویم؛ از نگاه ملاقلیپور بازرگان تربیتیافته ماسون ها است و دینش برگرفته از دین اروپایی_ مسیحی چراکه استاد مدرسهاش فروغی بوده است و خودش نیز در غرب تحصیلکرده است. کارگردان تصریح دارد چون بازرگان «کتاب راه طی شده» را در سن چهلسالگی نگارش کرده و پیامبر نیز در سن چهلسالگی به مبعث رسیده است این حرکت بازرگان حرکتی تقلید گونه از پیامبر است، یا در جای دیگر مطرح میشود مجاهدین خلق هیچیک از اعضای نهضت آزادی را ترور نکرده است پس معلوم است هماهنگی و دلبستگی میان آنان وجود داشته و دارد! (با احترام به شعور مخاطبان نیازی به توضیح و آوردن ادله برای رد این نظیر استنادات احساس نمیکنم) سایر استنادات کارگردان نیز همگی مانند چند مثال فوق حاکی از سطح تحلیل عوامانهای دارد که در مستند موج میزند.
اما اساسیترین ایراد بر چنین مستندهایی آناکرونیسم یا همان زمان پریش بودن بهعنوان مغالطه گاه نگارانه است. برای توضیح بیشتر باید توضیح دهم که سنجش مسئلهای باارزشهای زمان فعلی و در کنار هم قرار دادن اتفاقات در دوران دیگر که تناسبی به زمان واقعه ندارد برای تفسیر وقایع زمانی یک مقطع خاص، خطای تاریخی فاحش محسوب میشود. بهعنوانمثال هنگامیکه مهندس بازرگان در 12 اردیبهشت سال 1360 یعنی پیش از آغاز فاز مسلحانه سازمان مجاهدین خلق، یادداشت «فرزندان مجاهد و مکتبی عزیزم» را مینویسد و کوشش میکند از جنگ داخلی جلوگیری کند و هر دو طرف را به خویشتنداری توصیه و به نقاط اشتراک هردو گروه از جمله حمله به خود و دولت موقت با طرح شعارهای انقلابی و ضد امریکایی را یادآور می شود و با کرامت هر دو گروه را فرزندان خود خطاب میکند، نمیتوان از این میانه تنها عبارت فرزندان مجاهد را بدون انگیزه نگارنده و زمان نگارش آن جدا کرده و سپس با همراهی رجوی با صدام و عملیات ترور در فاز نظامی آن را میکس کرد و نتیجه گرفت بازرگان نیز همکار صدام و رژیم بعثی و منافقین بوده است!
یا بازهم بهعنوان نمونه تولد «مبارزه مسلحانه» در دهه چهل را که مهمترین دلیل آن انسداد فضای سیاسی بوده است را نادیده و کنشگری رژیم پهلوی را از یاد برد؛ چراکه مبارزه مسلحانه در ایران بعد از کودتا 28 مرداد و سپس سرکوب مردم در 15 خرداد 1342 متولد شد که منبعث از شکست پارلمانتاریسم و هرگونه رفورمسیم در ایران بود و بهترین راه برای انقلاب و سقوط نظام در نزد برخی از روشنفکران جامعه با عنایت به مقطع زمانی و موفقیتهای انقلابیون در الجزایر، کوبا و چین، برای به میان آوردن تودههای ناراضی مردم، پاره کردن تور اختناق و نتیجتاً «مبارزه مسلحانه» معین کرد.
طبیعی است مجاهدین بهعنوان روشنفکران مسلمان چپگرا، کتابهای مهندس بازرگان را بهعنوان بخشی از مطالعات اسلامی خود درست مانند نهجالبلاغه، قرآن، کتابها یا سخنرانیهای شهید مطهری یا علی شریعتی در برنامه اموزشی خود قرار داده بودند تا به آنان انگیزه مذهبی قویتر دهد و بعدها با تغییر ایدئولوژی، آموزش کتابهای بازرگان نیز از دور خارج شد. این موارد نهتنها در این مستند بیان نمیشود، بلکه هر فکت تاریخی که به اختلاف بازرگان و مجاهدین خلق اشارهای داشته باشد بهعمد از مستند حذفشده تا سناریو کارگردان دستخوش چالش نشود! بهعنوانمثال در خاطرات متعددی از بهمن بازرگان، عبدالرضا نیکبین رودسری (عبدی) از اعضای اصلی مرکزیت اولیه سازمان مجاهدین خلق تا خاطرات لطفالله میثمی و ... به اختلافنظر بنیانگذاران سازمان مجاهدین و بحثهای متعدد آنان با مهندس بازرگان اشاره شد که در بسیاری مواقع بهتندی گراییده است و حکایت از اختلاف دیدگاه آنان داشته است، در این مستند همچنین کلامی در رابطه با کتاب «علمی بودن مارکسیسم» به میان نمیآید، کتابی که بازرگان بهنقد اندیشههای چپگرایانه و حتی علمی بودم مارکسیست در آن میپردازد.
هرگز سخنی از اعتراضات تند رجوی و حملات تند او به دولت موقت بازرگان در 4 اسفند 1357 یعنی در همان ابتدا آغاز کار دولت موقت به میان نمیآید، اساساً مطرح نمیشود که سازمان مجاهدین خلق از تسخیر سفارت امریکا بهشدت حمایت کرده درحالیکه دولت بازرگان بهشدت با این مسئله مخالف بود، اساساً به مطالب تولیدی سازمان مجاهدین در حمله به دولت موقت و شخص مهندس بازرگان بهعنوان لیبرال و غربگرا هیچ اشارهای نشده است، در این مستند خبری از اشاره به مشروح مذاکرات شورای انقلاب و انتقادات تند بازرگان نسبت به گروههای چپگرا همچون مجاهدین خلق نیست و در عوض خاطرهای مبهم و بهواسطه را که مهندس بازرگان در زندان انگشتش را شبیه تفنگ کرده و گفته است کار جدی بکنید، ازنظر کارگردان حکایت از دستور تشکیلاتی بازرگان به حنیف نژاد برای ایجاد سازمان مجاهدین خلق بوده است!
فارغ از همه ایرادات فرمی و شکلی که تا اینجا بیان شد و میتوان در رابطه با آن ها در سطوح کلی و جزئی نظیر ضعف آرشیو و ... مطالب متعددی دیگری نگارش کرد؛ باید بهشدت افسوس خورد که در این مستند، اخلاق به مسلخ برده شده است، مستند راه طی شده که از ضعف تحلیل و محتوا بغرنجی رنج میبرد، برای مشروعیت دادن به سناریو خود به سراغ اعتراف گیری از اعضا نهضت آزادی رفته و باخیانت به اعتماد آنان و تقطیع سخنان آنان روایت وارونه را ارائه داده است. بهعنوانمثال وقتی ملاقلیپور کوشش میکند سازمان مجاهدین خلق را در یک ادعای بسیار شاذ شاخه نظامی نهضت آزادی معرفی کند با کات زدن به تک جمله مهندس توسلی با این عنوان «آنها اصلاً از نهضت جدا نشدن که» اعتراف دبیر کل نهضت آزادی را زمینه پروندهسازی خود میکند؛ اینکه توسلی و دیگران پیش و بعد از آن چه گفتهاند برای کارگردان اصلاً مهم نیست، مهم قضاوت از پیش تعیینشدهای بوده است که کارگردان با تقطیع و مونتاژ به آن رسیده است و موردپسند صداوسیما و جشنواره عمار هم قرارگرفته و او را شایسته تقدیر دانستهاند و به فیلمسازان جوان گوشزد میکنند راه پیشرفت و تقدیر در تکرار الگوی ملاقلیپور های کوچک است.
دیدگاه تان را بنویسید