/جشنواره فیلم فجر/ نگاهی به فیلم «غلامرضا تختی» به کارگردانی بهرام توکلی؛
قهرمانی که به دیدار نخستوزیر در حصر میرفت
تختی در فیلم بهرام توکلی، زمانی که در آمریکا برای عمل جراحی بستری است یک جمله میگوید: هر اندازه که وضع مملکت خراب باشد باید بایستیم و درستش کنیم. فیلم توکلی اگر توانسته باشد همین یک پیام را به خوبی برساند، رسالتش را انجام داده است تا از کسانی بگوید که از میانه مردم بودند و روزهای پس از کودتا در برابر حصر نخستوزیر ایستادند و کمکم از همه جا حذف شدند و محو شدند و سرانجام با زندگی وداع کردند و از این دنیا رفتند اما از قلب مردم بیرون نرفتند.
اعتمادآنلاین| روحالله سپندارند- باری که سرطان به علی حاتمی اجازه نداد به منزل برساند، بهرام توکلی احتمالا نه به همان صورت، اما دستکم بهتر از بهروز افخمی به مقصد رساند تا تلاش کند دین سینما به غلامرضا تختی ادا شود.
فیلم سینمایی «غلامرضا تختی» به کارگردانی «بهرام توکلی» در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد؛ فیلمی که قرار است زندگی یکی از اسطورههای ورزش ایران را روایت کند. تختی نه فقط به دلیل جایگاه ورزشی و کسب مدالهای ارزشمند جهانی در خاطر مردم مانده، بلکه چیزی فراتر از آن، او را به نامی ماندگار در حافظه تاریخی ایرانیها تبدیل کرده است. از این جهت ساختن فیلمی درباره او بیشک کار دشواری بود، کاری که شاید چهرهای همچون علی حاتمی میتوانست به آن نزدیک شود و زندگی به او اجازه نداد.
حالا بهرام توکلی بعد از تنگه ابوقریب یک بار دیگر سراغ فیلمی رفته که قرار است محور آن یک روایت واقعی در تاریخ معاصر کشور باشد. هر چند در تنگه ابوقریب روایت تاریخی به یک رویداد میپرداخت و این بار فیلمی زندگینامهای (بیوپیک) را تجریه کرده است. فیلمی که در مخاطره عبور از مرز داستانی به مستند قرار داشت و این مسئله بیش از پیش پررنگ شدن وجه دراماتیک فیلم را ضروری میکرد.
با این حال فیلم «غلامرضا تختی» آن چنان که باید جزئیات زیادی از زندگی تختی ارائه نمیدهد و بیشتر تصویری کلی از همان تختی محبوب در حافظه ایرانیها را روی پرده میبرد. راوی فیلم توکلی یک خبرنگار و گزارشگر ورزشی است که در میانههای روایتش میگوید تختی چیز زیادی از زندگی شخصیاش نمیگفت و من هم نمیتوانم همه چیزهایی که از زندگی شخصیاش میدانم، بازگو کنم. این عبارات احتمالا میتواند اعتراف توکلی به جای خالی جزئیات بیشتر از زندگی، شخصیت و احوالات تختی باشد تا با پیشدستی، راه را بر انتقادها بسته باشد.
توکلی در روایتش به همان کلیدواژههای اصلی تصویر تختی در حافظه جمعی ایرانیها میپردازد؛ تلاش و پشتکار او برای رسیدن به جایگاه برتر و قهرمانی کشتی، مرام و سلوک پهلوانی، مردمداری، کمک به فرودستان و مقابل قدرت حاکم ایستادن، همگی ویژگیهایی است که از تختی روایت شده و فیلم هم به شکلی اگزجره به آنها میپردازد که احتمالا در فیلمی زندگینامهای با محوریت شخصیتی چون تختی، اجتنابناپذیر است اما سوال اینجاست که اگر فارغ از شخصیت حقیقی تختی به فیلم توکلی نگاه کنیم آیا دیالوگها چیزی فراتر از فیلمفارسیهایی است که در سینمای ایران ساخته شده است؟ پاسخ دادن به این سوال احتمالا با یک اشتباه روششناختی همراه خواهد بود. فیلم تختی قرار است در اصلیترین روایت خود، زندگینامه کسی را به تصویر بکشد که سبک زندگیاش، دستکم بر اساس اطلاعات و مستندات و روایتهای شفاهی و کتبی برجایمانده به قهرمانهای فیلمفارسی تنه میزند با این تفاوت که او نه در مقام یک روشنفکر زندگی کرد و نه همچون لوطیهایی نظیر طیبحاج رضایی یک باره دچار تحول فکری شد و به خط مبارزان پیوست. تختی در خط سومی حرکت میکرد که ویژگیهایی از کنشگران سیاسی آن دوره را یدک میکشید و در عین حال از میانه مردم فرودست برخاسته بود و برای آنها زندگی میکرد؛ بیآنکه خیلی اسیر پوپولیسم شود. با چنین ملاحظهای شاید روایت اگزجره و بعضی از دیالوگهای گلدرشت چندان جای خردهگیری نداشته باشد.
اما شاید یکی از مهمترین وجوه مورد توجه در فیلم توکلی، معمای بزرگ مرگ تختی است. مرگی که هنوز اما و اگرهای زیادی برای آن وجود دارد، مرگ طبیعی، خودکشی یا قتل، سناریوهایی است که هر کس از ظن خود آن را به زندگی کوتاه تختی نسبت میدهد. توکلی تمام صغری و کبرای فیلمش را آنگونه میچیند که فارغ از همه آن سناریوها بگوید تختی پیش از آنکه بمیرد، در فشار زمانه و حکومت و بعضی حسودان و رقیبانش دچار مرگ شده بود.
تختیِ توکلی در نیمه پایانیاش هر چند همچنان همان قهرمان مردمدوست و حامی فرودستان تصویر میشود اما فشارها او را در حصری درونی برده است تا همه چیز را از او دریغ کند؛ او که دوستدار مصدق است همچون نخستوزیر محبوبش، نه در احمدآباد بلکه در دایره محدودیتهای مضاعف حکومت محصور میشود و سرانجام نیز داستان زندگیاش به اتمام میرسد.
توکلی نه به شخصیت تختی چندان نزدیک میشود و نه به رویدادهای زمانه و ناملایمات و یأس جامعه در روزهای پس کودتا و حصر مصدق موشکافانه میپردازد، او تنها دوربینش را بر فراز حسرتها و ناامیدیها و شکستهای مردم میچرخاند.
تختی در فیلم بهرام توکلی، زمانی که در آمریکا برای عمل جراحی بستری است یک جمله میگوید: هر اندازه که وضع مملکت خراب باشد باید بایستیم و درستش کنیم. فیلم توکلی اگر توانسته باشد همین یک پیام را به خوبی برساند، رسالتش را انجام داده است تا از کسانی بگوید که از میانه مردم بودند و روزهای پس از کودتا در برابر حصر نخستوزیر ایستادند و کمکم از همه جا حذف شدند و محو شدند و سرانجام با زندگی وداع کردند و از این دنیا رفتند اما از قلب مردم بیرون نرفتند.
دیدگاه تان را بنویسید