از ادبیات تا سینما با مهرجویی
داریوش مهرجویی، نویسنده و کارگردان، با اشاره به مسائل اقتصادی در سینما که باعث کمکاری او شده، گفت: بعد از انتشار رمان اول و استقبال مردم از آن تشویق شدم و رمان های دیگر را نوشتم.
اعتمادآنلاین| چهارصد و چهل و هفتمین شب، از مجموعه شبهای مجله بخارا با همراهی انتشارات بهنگار و عمارت روشنان به شب «داریوش مهرجویی و رونمایی از رمان برزخ ژوری» اختصاص یافت. در این مراسم علی دهباشی، ادیب و سردبیر مجله بخارا، شهرام اقبال زاده مترجم و منتقد، مجتبی گلستانی منتقد فلسفی و کامشاد کوشان نویسنده و کارگردان حضور داشتند و به نقد آثار و حوزه اندیشه مهرجویی پرداختند.
در این نشست که در بخشی از آن داریوش مهرجویی به سوالات حضار پاسخ گفت در مورد کم کاری اخیرش در سینما اظهار داشت: به دلیل مسائل اقتصادی سینمای ایران کمی لنگید. چند پروژه داشتیم که هر کدام با بنبستی روبرو شد، سیستم سرمایهگذاری را بهم ریخت و فضای جدیدی را به وجود آورد که مشکل میشد در آن فیلمی ساخت. البته همچنان می خواهیم فیلم جدیدی را شروع کنیم. سینما و فیلمنامه با رماننویسی فرق نمیکند.
وی افزود: هر فیلمنامهای مثل رمان میماند، همان عواملی که در رماننویسی مطرح است در فیلمنامهنویسی هم وجود دارد. مشخص کردن شخصیتها و بال و پر دادن به آنها در مسیر داستان که باعث میشود داستان جذاب و خوبی شود؛ به خصوص اینکه در سینما باید درهمان پرده اول باید با فیلمنامه تماشاگر را تسخیر کرد تا دو ساعت با تو بیاید.
نویسنده کتاب «روشنفکران رذل و مفتش بزرگ» افزود: خوشبختانه شش رمان نوشتم و امیدوارم بتوانم ادامه دهم. من کار نقاشی هم میکنم و آثار جدیدی کشیدم که قرار است به زودی به نمایش دراید. خلاصه اینکه سعی میکنم خودم را مشغول کنم تا دچار افسردگی و ملال نشوم. امیدوارم کتاب «برزخ ژوری» را با دقت بیشتری بخوانید چون مسائل جدید روز در آن مطرح میشود.
مهرجویی در پاسخ به سوالی در مورد اینکه آیا رمانها طرحهای فیلمنامه بوده اند یا مستقل پرورانده شده اند؟ گفت: اینها ربطی به فیلم نامهها ندارد؛ ولی هر کدام میتواند یک فیلمنامه باشد و قابل برداشت سینمایی هم هست. اولین رمانی که نوشتم «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» به تشویق دوستی بود. رمان در آمد و مردم خوششان آمد و تشویق شدم و رمانهای دیگر را نوشتم.
کارگردانی که با فلسفه آغاز کرده است
علی دهباشی در بخشی از این نشست به بخشهایی از زندگی داریوش مهرجویی اشاره و وی را چنین معرفی کرد: مهرجویی از زمره معدود کارگردانهایی است که در کار نویسندگی تجربیات مهمی داشته، کارش بیشتر رنگ فلسفی دارد و شاید تنها کارگردانی باشد که در سینمای ایران با فلسفه آغاز کرد. در آمریکا در رشته فلسفه درس خوانده و از همان جوانی مقالاتی نوشته؛ از جمله مقاله «روشنفکران رذل و مفتش بزرگ» که بعدها ترجمه و کتاب شد و کتاب بعدی، «زیباییشناسی یونگ» از هربرت مارکوزه (Herbert Marcuse) بود که ترجمه کرد.
وی ادامه داد: احاطه مهرجویی به دو زبان انگلیسی و فرانسوی باعث شد در دنیاهای گوناگون فکری حرکت کند. بدیهی است آشنایی با غلامحسین ساعدی در حوزه کارهای سینمایی فصل نوینی بود و چند فیلم به کارنامه زرین سینمایی ایران افزود. آشنایی وی با مرحوم دکتر داریوش شایگان هم کمک کرد از جهات فلسفی و شناخت سنتهای قدیم ایران در ارتباط با تجدد نمونههایی در کارهایش دیده شود. مهرجویی کتاب «جهان هولوگرافیک» را به توصیه دکتر شایگان ترجمه کرده و کتاب آخرش «برزخ ژوری» نسبت به کارهای دیگر رنگ فلسفیتری دارد.
مهرجویی جرء چند قله اصلی هنر ایران است
پژوهشگر فلسفه و منتقد ادبی از اندیشه مواجهه با مرگ برای دریافت هستی و تفکر هستیشناسی در آثار نویسندگان مختلف از جمله داریوش مهرجویی گفت: اگر قرار باشد از داشتههای فرهنگی و هنری در قرن بیستم یاد کنیم، حتما نام داریوش مهرجویی در سینمای ایران جزو چند قله اصلی و اساسی هنر ایران است. بنابراین خیلی قصد ندارم حرف انتقادی در مورد برزخ ژوری بزنم.
مجتبی گلستانی ادامه داد: رمان ایده مهمی دارد؛ داستان کارگردانی است که در جشنواره بینالمللی رئیس هیات داوران (ژوری) است، در روزهای نزدیک به سفرش، مطلع میشود بیماری سختی دارد و به زودی خواهد مرد. همه اینها برای راوی (کارگردان داستان) دلشورههایی پدید میآورد که دائم خودش، زندگی و کودکیهایش را مرور میکند. دلیل اینکه برزخ ژوری برای من جذاب بود، به ویژه بخش اول از این جهت است که یکی از مهمترین موقعیتهایی که همه میتوانیم در مقابلش قرار بگیریم و معنی هستی و زندگی را بفهمیم و اینها برای ما پرسش شود، در مقابل ما گذاشته.
مرگ نویسنده به قتل نویسنده تبدیل شده است
سپس شهرام اقبالزاده، مترجم و نویسنده از داریوش مهرجویی و آشنایی با او سخن گفت و افزود: مهرجویی کتابخوانترین کارگردان و کارگردانی مؤلف است. یعنی فیلمنامههایش را خودش یا مشترک نوشته است. حتی اگر متن مبدأ از یک نویسنده خارجی باشد؛ فیلم نامه را خودش نوشته با تغییراتی که بر اساس و متناسب با ذهن و زبان جهان ایرانی است. مهرجویی ضمن اینکه درس خوانده غرب است، فلسفه و سینما هم خوانده است. هم فرهنگ آمریکا را خوب میشناسد و هم فرهنگ فرانسه را.
وی بیان کرد: در مورد رمان برزخ ژوری بارها گفته شده راوی خود مهرجویی است؛ اما نه الزاما. درست است که در مراحل بعدی به نوعی به خودبیانگری روی آورده؛ آن هم از طریق نوشتن چون سینما کار جمعی است و اگر کارگردان میخواهد حرفی بزند یا از طریق شخصیت اول است یا بین کاراکترها تقسیم میکند؛ اما در رمان مستقیم با مهرجویی روبرو هستیم.
اقبالزاده، گفت: انسان به محض اینکه دنیا میآید، دچار اضطراب میشود، گریه ای که میکند و نمیداند در چه موقعیتی پا به هستی گذاشته است و اصلا حتی وقتی به خودآگاهی میرسد، آنچه هایدگر میگوید چرا به جای اینکه نباشیم، هستیم. فیلم «هامون» براساس ترس و لرز کی یر کگور (Søren Kierkegaard) ساخته شده است. مهرجویی هم فلسفه اندیش و هم کارگران مؤلف است و همیشه رگه های فلسفی در فیلمش بوده است. ایشان هم هایدگر را بیش از دیگران دوست دارد.
این منتقد افزود: میخواهم از اصطلاحی به نام مرگ نویسنده بگویم. مرگ نویسنده در ایران تبدیل شده به قتل نویسنده، منظورم از نظر سیاسی نیست. مهرجویی به عنوان نویسنده متأثر از سینمای فرانسه و فلسفه غرب و تنها کارگردانی است که هم فلسفه خوانده و هم سینما. جدا از اینها دغدغههای فردی و خلاقیتهای فردی دارد و این مای جمعی که به من فردی تبدیل میشود؛ شروع میکند به ترجمه و ترجمه اشعار ایرانی و مقاله در مورد صادق هدایت. این زیست جهان غنی و تجربه غنی که در تلاقی سینما و ادبیات است اول از طریق سینما میآید و بعد نوشتن داستان.
همیشه به مهرجویی غبطه میخوردم
کامشاد کوشان به آشنایی خود با سینمای مهرجویی و تفکرات او پرداخت و اظهار داشت: آشنایی من با مهرجویی در زمان زندگی در خارج از ایران بود. سالها فیلمهای او را در امریکا میدیدم و همیشه غبطه میخوردم که این فرد با این نفوذ ذهنی و دریافت نگاه میکند و در نگاه به اطراف خود چه روشی دارد و چگونه آدمی است. همینطور فیلمهای بعد از انقلاب و پس از دوران فیلم «گاو» و «دایره مینا» خیلی برای من جالبتر شد. چون اولین فیلمی که ساخت برعکس تمام فیلمهای همانند هامون که روایت نسلی بود، فیلم «اجارهنشینها» بود. برای من که فیلم را میدیدم، جالب بود آن فردی که این فیلم را ساخته آن هم در جامعهای غم زده و دوران جنگ، پادزهر آیینهای است که زیباییها را نشان میدهد. در میان آثارش که قلههای مختلف هنری از تولیداتش بیرون آمده، برای من «اجارهنشینها» یکی از قلههاست. اگرچه جامعه روشنفکری ایران به اندازه هامون به آن بها نمیدهد.
مهرجویی نیز در بخش دیگری از این مراسم با اشاره به رساله «روشنفکران رذل و مفتش بزرگ» گفت: دلم میخواست همه این کتاب را بخوانید. این در مورد سرنوشت خود ماست. اینکه بدانیم توتالیته چیست و سرکوب دائم یک قوم توسط زورگویان به چه معناست تکریمی که از ایدئولوژی میکنند و در واقع به یک آگاهی کاذب دامن میزنند. چیزی که در این صد سال اخیر در حوزه روشنفکری ما به وجود آمده است. صد و پنجاه سال است که خردمندان ما در این زمینهها فکر میکنند، 250 سال است که شعر و فلسفه داریم و 2500 سال تمدن، زمانی بر یونان مسلط بودیم و حکیمانی مثل فارابی داشتیم. فیلسوفی که اساس فکری داشت یا زکریای رازی را که در زمان حدود 1500 سال پیش همانند پوزیتیویستهای کنونی فکر میکرد.
وی در مورد دوران آشنایی با مارکوزه و سهراب سپهری نیز اظهار داشت: در دوره ای شروع به ساخت پروژهای به نام الموت کردم که باید در متون قدیمی ایران و فسلفههای شرقی و عرفانی جست وجو می کردم. همچنین در بخش غرب. این قبل از انقلاب بود که حدودا 34 سال داشتم. از میان اینها یونگ را کشف کردم و دنیای جدیدی را برایم باز کرد که در آن انسان میتوانست به افعال متعالی وجودش پی ببرد.
مهرجویی تاکید کرد: حرف اساسی که یونگ زد و من را تحت تأثیر قرار داد این بود که ما در موقعیتی هستیم که تنها 10 درصد از ظرفیت مغزی خود را برای دریافت و درک جهان پیرامون استفاده میکنیم و باقی آن در ناخودآگاه فرو رفته و هنوز کشف نشده است. دیدم درست میگوید. این خوابها و اساطیر و خوابهای روشن از در ذهن ما میآید. آن ناخودآگاه جمعی شماست که باعث میشود نقوشی که نه دیده و نه تجربه کردهاید و نه میدانید چیست را بسازید. اینها همان بعد جهان هولوگرافیک است. به هر حال انسان موجود پیچیدهای است.
«شب داریوش مهرجویی و رونمایی از کتاب برزخ ژوری» با همکاری نشر بهنگار و مجله بخارا عصر جمعه (17اسفند) با حضور کارشناسان و جمعی از علاقمندان سینما و ادبیات در عمارت روشنان برگزار شد.
دیدگاه تان را بنویسید