کد خبر: 321997
|
۱۳۹۸/۰۴/۲۶ ۱۲:۲۲:۰۰
| |

مارینا کنراد، استاد تمام ایرانشناسی دانشگاه برلین:

نیچه ایرانیان را نخستین مردم تاریخ‌اندیش جهان می‌دانست/ شاهنامه باعث تداوم تاریخی ایران شد اما ایلیاد و اودیسه کمکی به تداوم تاریخی یونان نکرد

مارینا کنراد، استاد تمام ایرانشناسی دانشگاه برلین، معتقد است که حماسه ملی ایران (شاهنامه فردوسی)، نقش بسیار زیادی در تدام تاریخی ایران دارد اما حماسه ملی یونان (ایلیاد و اودیسه هومر)، نتوانست که موجبات تداوم تاریخی یونان در دوران‌های بعدی را تضمین کند.

نیچه ایرانیان را نخستین مردم تاریخ‌اندیش جهان می‌دانست/ شاهنامه باعث تداوم تاریخی ایران شد اما ایلیاد و اودیسه کمکی به تداوم تاریخی یونان نکرد
کد خبر: 321997
|
۱۳۹۸/۰۴/۲۶ ۱۲:۲۲:۰۰

اعتمادآنلاین| مارینا کنراد، استاد تمام ایرانشناسی دانشگاه برلین، گفت: نیچه ایرانیان را نخستین مردم تاریخ‌اندیش جهان می‌دانست.

ایرانشناسی یکی از شاخه‌های میان‌رشته‌ای در شرق‌شناسی است که از دوران امپراتوری صفوی و پس از آن، به‌طور جدی مورد توجه غربی‌ها واقع شد. به عبارت دیگر، می‌توان این رشته را ابداع خود غربی‌ها دانست و در تعریفش، از مجموعه پژوهش‌های تاریخی، ادبی، فرهنگی، هنری، دینی، سیاسی، جامعه‌شناختی و مردم‌شناختی یاد کرد که، غرب با اتکا به مبانی دانش و روش تحقیقی که از خاستگاهی کاملا مبتنی بر زیست‌بوم و تجربه تاریخی‌اش برآمده، به مطالعه منظومه ایران از منظر خود پرداخته‌اند.

با این حال، مطالعات مرتبط با ایرانشناسی در انگلستان و فرانسه، کاملا مسیری متمایز از آنچه که در ایتالیا و آلمان نسبت به ایران پرداخته شد، دارد. در آلمان، که حدود یک و نیم قرن تاخیر در مطالعات ایران‌شناسی به نسبت به دو رقیب دیگر اروپایی صورت پذیرفت، پژوهش‌های ژرف‌تری نسبت به مطالعات گذشته در رابطه با ایران صورت گرفت.

آلمانی‌ها که با چشمانی مسلح به اسطوره‌شناسی و زبان‌شناسی و با رویکردهای نسبتا هگلی و بعضا نیچه‌ای در نظام معرفت‌شناختی، به تاریخ و ادبیات ایران‌زمین می‌نگریستند، توانستند بنیان‌های نظری و متدهای روش‌شناختی در ایران را به کل، دچار تحولی بنیادین سازند. پروفسور مارینا کنراد، استادتمام ایرانشناسی دانشگاه برلین، که حدود سه دهه از عمر خود را صرف پژوهش در رابطه با ادبیات و تاریخ ایران کرده است، در این راستا گفت‌وگویی انجام داده است که در ادامه می‌خوانید:

آیا ایران‌شناسی، در متدهای مطالعاتی و معرفت‌شناختی خود، با اسلام‌شناسی و شرق‌شناسی تفاوت دارد؟

همینطور است. ایران، هرچند به عنوان بخشی از واقعیت و کلیت تاریخی اسلام و شرق، می‌تواند مورد مطالعه قرار بگیرد و قطعا مطالعه در رابطه با ایران، بر اساس متدهای شرق‌شناسی و اسلام‌شناسی، به مخاطبان این علوم ارائه کند؛ با این حال، ایران به عنوان یک کلیت تاریخی مستقل و دیرینه، نیاز به بررسی‌های گسترده مفهومی دارد. می‌دانید که هگل در اثر بسیار مهم «پدیدارشناسی روح»، می‌گوید، ایران «نخستین ملت، نخستین دولت و نخستین کشور» در تاریخ بشر است. به این مفهوم که ایرانیان، پیش از شکل‌گیری نظام معنایی و حقوقی دولت ـ ملت، به واسطه خودآگاهی ملی که داشتند، نظام دولت و ملت خود را حدود دو هزاره پیش از شکل‌گیری این مفهوم ایجاد کردند. پس متدهای جاری مطالعه مرتبط با شرق‌شناسی و اسلام‌شناسی، نمی‌توانند واقعیت‌های تاریخی ایران را توضیح دهند. در تطور مفهومی مدنظر هگل، ایران به مثابه یک «روح» پدیدار می‌شود و باید هم بر اساس متدهای فنومنولوژیک، مورد بررسی قرار بگیرد. در پدیدار‌شناسی روح، روح یک مفهوم بزرگ است که هم خودآغازی دارد و هم خودآگاهی. و علم نیز یک روح محسوب می‌شود؛ به این معنا که روح باید در دو حرکت طولی و دایره‌ای، هم به جلو حرکت کند و هم به عقب بازگردد و نسبت به خود و آنچه که بوده، خودآگاهی یابد. این خودآگاهی نسبتی با آنچه که در روانشناسی مطرح می‌شود، ندارد. به این ترتیب، ایرانیان به عنوان ساکنان یک کشور تاریخی و کهن، نسبت به گذشته خود، همواره خودآگاه بودند؛ نشانه اصلی این خودآگاهی، تکوین آن در درون زبان ملی ایرانیان است! به قول ویتگنشتاین، زبان محول تحول آگاهی و خرد است و جایگاه خرد در هر سرزمینی، در زبان آن نهفته است.

مطالعه تاریخ ایران، بر اساس خوانش‌های مارکسیستی، شرق‌شناسانه (با متد ادوارد سعید)، اسطوره‌شناختی و مطالعه تاریخ بر اساس روش فلسفی، هرکدام چه دشواری‌ها و چه مزایایی دارد؟

مطالعه تاریخ بر اساس مارکسیزم، می‌تواند برش‌هایی از تاریخ را در نسبت به مالکیت، جنگ، شیوه تولید، سیر طبقاتی، وضعیت تاریخی توده‌ها و نسبت آنها با استبداد سیاسی و اقتصادی، به شما ارائه می‌دهد و این وظیفه یک پژوهشگر است که هرکدام از این‌ها را با توجه به نیاز پژوهشی خود بکار بگیرد. با این حال، مطالعه تاریخ ایران به‌طور یکپارچه، بر اساس این متد امکان‌پذیر نیست و برای مخاطبان گمراه‌کننده و ایدئولوژی‌ساز خواهد بود. در نتیجه، مطالعه ایدئولوژیک تاریخی که به عنوان یک روح فلسفی، نیاز به پدیدارشناسی دارد، بی‌نتیجه خواهد بود و دستاورد واقعی از خود برجای نمی‌گذارد.اسطوره‌شناسی هم به عنوان یک روش فلسفی، بسیار قدرتمندتر از مطالعات مارکسیستی بوده و در آینده هم، برای بازخوانی دوره‌های بسیار کهن تاریخ، کاربردی و مفید است اما این متد نیز نمی‌تواند تمام واقعیت‌های تاریخی را در رابطه با ایران توضیح دهد.

«نیچه» در کتاب شگفت‌انگیز «چنین گفت زرتشت» می‌گوید: «من به ایرانی‌ها بسیار احترام می‌گذارم، آنها نخستین مردمانی بوده‌اند که در تاریخ، به تمامیت آن اندیشیده‌اند. این اندیشه در قبال تاریخ و آگاهی به تمایز در طی فرآیندهای تاریخ، یک ویژگی جذاب و تحسین‌برانگیز است. روش اوریانتالیستی «ادوارد سعید» هم به دلیل اینکه، یک شرق آرمانی و غیرواقعی را تصویر می‌کند و همواره در تضاد با روش‌های غربی است و جایگزینی هم برای این متدها عرضه نمی‌کند، روشی جدی نیست و فقط برای تهییج توده‌ها برای رفتارهای ایدئولوژیک جذابیت دارد. مطالعه تاریخ بر اساس روش‌های فلسفی و به ویژه، پدیدارشناسی، نیازمند آگاهی گسترده از مفاهیم فلسفه یونانی، اسلامی و ایده‌آلیسم آلمانی، با تکیه بر هگل، فیشته و شلینگ است. هرچند این روش برای شناخت ایران به عنوان یک واقعیت کلاسیک تاریخی، بسیار مفید است؛ با این حال نیاز به ابزارهای بسیار زیادی دارد و در مجموع بسیار زمان‌بر و دشوار است اما دستاوردهای زیادی نیز با خود به همراه خواهد داشت.

«تئودور نولدکه»، به عنوان یکی از پیشگامان ایرانشناسی، آثار بسیار زیادی در رابطه با ایران، از خود برجای گذاشت. یکی از مهمترین آن‌ها، اثر حماسه ملی ایران است. نولدکه با چه متدی توانست این اثر را به رشته تحریر درآورد؟

این کتاب، اثری متفاوت است که جزء پژوهش‌های جدی و اثرگذار در مطالعات ایرانشناسی به شمار می‌آید. نولدکه در این اثر، توانسته که دست روی یک مسئله بسیار مهم در چرایی تداوم ایران بگذارد. این مسئله، هویت ملی ایرانیان است که مردمش مثل مردم آلمان، چین و هند، حساسیت بسیار زیادی بر روی حفظ این هویت دارد. دو اثر مهم شاهنامه فردوسی و ایلیاد و اودیسه هومر، مهم‌ترین حماسه‌‌های ملی در جهان هستند، هرچند همانطور که اشاره کردم، در چین و هند هم آثار نسبتا مشابهی وجود دارد ولی این آثار، فراگیری این دو حماسه بزرگ را پیدا نکردند. نولدکه به یک تفاوت اساسی در این دو اثر نیز توجه داشته که حماسه فردوسی توانست باعث تداوم تاریخی ایران شود، اما ایلیاد و اودیسه از دوران باستان به بعد، نتوانست تداوم تاریخی یونان را تضمین کند. هرچند یونان هم به عنوان یک روح، اثرات گسترده خود را الهیات، فلسفه، علوم سیاسی و حقوق و همچنان در زبان‌های دیگر اروپایی، برجای گذاشته و به شکلی ناملموس از تداوم تاریخی برخوردار بود اما جنس تداوم تاریخی ایران، آشکار بود. ایران نیاز به مطالعات پدیدارشناسی بسیار وسیعی دارد و امیدوارم که روزی این فرصت برای پژوهشگران جدی ایرانشناسی فراهم شود.

منبع: ایلنا

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها