کد خبر: 322723
|
۱۳۹۸/۰۴/۲۹ ۱۲:۴۵:۰۰
| |

محمد مسلمی، عضو گروه عموهای فیتیله‌ای:

ما به دنیا نیامده‌ایم که فقط «فیتیله» اجرا کنیم/ آن‌ همه تبلیغ ماکارونی برای خودمان هم خجالت‌آور بود

محمد مسلمی، عضو گروه عموهای فیتیله‌ای، از برنامه‌سازی برای کودکان و فضای شبکه نمایش خانگی سخن گفت و عنوان کرد: ما به دنیا نیامده‌ایم که فقط «فیتیله» اجرا کنیم.

ما به دنیا نیامده‌ایم که فقط «فیتیله» اجرا کنیم/ آن‌ همه تبلیغ ماکارونی برای خودمان هم خجالت‌آور بود
کد خبر: 322723
|
۱۳۹۸/۰۴/۲۹ ۱۲:۴۵:۰۰

اعتمادآنلاین| از اوایل دهه 1380 عموهای فیتیله‌ای به چهره‌ای آشنا برای کودکان و خانواده‌ها تبدیل شدند و خیلی‌ها هر جمعه صبح منتظر دیدن هنرنمایی آن‌ها در کنار مجید قناد، چهره آشنای برنامه‌های کودک بودند که اجرای برنامه «فیتیله» را بر عهده داشت.

سه عموی دوست‌داشتنی پس از جدایی از قناد به‌تنهایی به کار خود ادامه دادند و موفق هم بودند، اما یک سوءتفاهم باعث شد این گروه سه نفری از دوران اوج خود فاصله بگیرند.

محمد مسلمی، در کنار علی فروتن و حمید گلی گروه فیتیله‌ای‌ها را شکل داد. او که اغلب وظیفه کارگردانی مجموعه‌های گروه فیتیله‌ای‌ها را بر عهده داشت، مدتی قبل سریال «هشتگ خاله سوسکه» را روانه شبکه نمایش خانگی کرد و این روزها نیز در فکر ساخت فصل دوم این سریال است.

علاوه بر این عموهای فیتیله‌ای این روزها در قالب مجموعه «دوقلوها» مهمان شبکه دو هستند، اما به نظر می‌رسد برندسازی در تلویزیون ایران معنا و مفهوم خود را از دست داده است و مدیران علاقه‌ای به حفظ ستاره‌های خود ندارند.

بر همین اساس عموها فعلاً با یکدیگر همکاری ندارند و درصدد تولید برنامه نیز نیستند. مسلمی معتقد است مدیران حال حاضر کودک برایشان اهمیتی ندارد و به کودک به‌عنوان یکی از مهم‌ترین مخاطبان خود نگاه جدی ندارند.

در همین راستا محمد مسلمی، گفتگویی انجام داده که مشروح آن را در ادامه می‌توانید بخوانید:

*چطور به هنر علاقه‌مند شدید و به تلویزیون راه پیدا کردید؟

من از دوران دبستان علاقه خاصی به بازیگری داشتم و حس می‌کردم بازیگری برایم جذاب است. در کارهای نمایشی شرکت می‌کردم و در محله‌مان یک کتابخانه درست کرده بودم. صورتم را با زغال سیاه کرده و سیاه‌بازی می‌کردم. در دوران راهنمایی هم نمایش اجرا می‌کردیم. یادم است دوران دبیرستان در مدرسه هنر و ادبیات بودم که آقای هادی مرزبان مجموعه «ما می‌توانیم» را کار می‌کرد و گفت اگر کسی می‌خواهد برای آموزش بیاید.

من از این بابت بسیار خوشحال شدم و رفتم و در خدمت ایشان بودم. سال 64 هم‌زمان که درس می‌خواندم وارد مدرسه هنر و ادبیات شدم و در آنجا تئاتر کار کردم. یک علاقه‌ای در من وجود داشت و همان علاقه منجر به این شد که مسیر را ادامه دهم.

*خانواده مخالف نبودند که شما سمت هنر بروید؟

خیر. البته آن موقع فضای خانواده‌ها مثل الآن نبود ولی مخالفتی هم با حضور من در هنر نداشتند چون می‌دانستند که این کار را دوست دارم و حتی کمکم هم کردند.

*از آنجا که در سن کم علاقه‌مند به کارهای نمایشی بودید، حتماً در آن سن و سال به تئاتر و سینما هم می‌رفتید. درست است؟

آن موقع مثل الآن هجمه فیلم و تئاتر دیدن و فرهنگ سینما رفتن وجود نداشت. من شاید با خانواده حتی یک بار هم سینما نرفته باشم ولی خودم علاقه داشتم و دائم کارهای تئاتر شهر را دنبال می‌کردم. البته سینما کمتر می‌رفتم. پس از مدرسه هنر و ادبیات به آموزش فیلم‌سازی باغ فردوس رفتم و بعد در کلاس زنده‌یاد حمید سمندریان شرکت کردم. در کلاس‌های‌ آقای دکتر نصر در تئاتر شهر هم حضور داشتم. هم‌زمان کار تئاتر و تلویزیون را شروع کردیم و در کانون اجرا در تریلی‌های سیار را راه انداختیم. تقریباً چهار پنج سالی در شهرها و روستاها اجرا ‌رفتیم و بعد به‌صورت پیوسته این کار را ادامه دادیم.

*چطور شد شما را به‌عنوان یکی از عموهای فیتیله‌ای شناختند؟ آن گروه از چه زمانی شکل گرفت؟

سفر به روستاها و شهرستان برای من تجربه بزرگی بود چون گاهی به یک سری روستاها می‌رسیدیم که می‌دیدیم هیچ تفریح و شادی ندارند. به لحاظ مالی آن‌قدر اوضاع بدی داشتند که تنها شادی آن‌ها فقط تلویزیون دیدن بود. من به این نتیجه رسیدم که بچه‌های مناطق زاهدان و زابل هیچ امکان تفریحی جز تلویزیون ندارند و به همین خاطر باید کاری تولید کنم که خانواده‌ها با همدیگر تلویزیون ببینند و سرگرم شوند. از تجربیاتی که در تئاتر داشتم کمک گرفتم ولی انگیزه اصلی من همان بچه‌های زابل و زاهدان بودند که احساس کردم همه چیز آن‌ها قاب تلویزیون است.

*شما در دوران جنگ هم تولید برنامه داشتید؟

بله. ابتدا با استادان بزرگ چند کار انجام دادیم و بعد من خودم یک گروه تشکیل دادم و برنامه‌های «پالام پولوم پیلیم»، «شیرین‌تر از الاغ پر»، «ناجورها» و «عکاسخانه» را برای تلویزیون ساختیم. در ادامه برنامه «فیتیله» شکل گرفت و با خود یک ژانری را آورد که ما اگر در هر کشور دیگری زندگی می‌کردیم می‌توانست ماندگارتر و تأثیرگذارتر شود.

مدیران وقت آن موقع حمایت بیشتری از ما می‌کردند و حمایت‌های آن‌ها باعث شد تا ما بتوانیم آن قابلیتی که داریم را به تصویر بکشیم. حدود 12 سال برنامه «فیتیله» را به شکل زنده اجرا کردیم ولی بعد دیدیم از ما حمایتی صورت نمی‌گیرد و این برای ما دردناک بود که یک کار تولیدی انجام بدهیم.

متأسفانه در تلویزیون با نبود مدیریت درست و حمایت به‌راحتی به‌جایی می‌رسند که بچه‌ها را از دیدن محروم می‌کنند. همان‌طور که گفتم ما اگر در هر کجای دنیا بودیم از این ژانر در جهت اهداف جامعه حمایت می‌کردند. ما اگر یک برنامه خوب بسازیم می‌توانیم خوراک بچه‌ها را تأمین کنیم تا به سمت اعتیاد نروند و در آینده برای خودشان شغل خوبی دست‌وپا کنند.

کار فیتیله، کار دلی ما بود. این‌طور نبود که تلویزیون چند نفر روانشناس بیاورد و این برنامه را تهیه کند. البته در دوره‌های اول ما را حمایت می‌کردند ولی بعد دیدیم برای مدیران بعدی اهمیت ندارد که این برنامه باشد یا نه. من به‌شخصه به دنبال آدمی بودم که برای بچه‌ها دل بسوزاند و کمی به آن‌ها فکر کند، اما دیدم بچه‌های سرزمین ما برای برخی از دوستان هیچ اهمیتی ندارند.

در همه جای دنیا دارند برنامه کودک می‌سازند و بچه‌هایشان را به سمتی که دوست دارند حمایت می‌کنند ولی در ایران می‌بینیم که تلویزیون تعطیل است. در سینما هم سالی یکی دو کار کودک تولید می‌شود و سالن‌های تئاتر کودک نیز پر نمی‌شوند. ما کسی را نداریم که به فکر بچه‌ها باشد. هر کس برای خودش یک کار می‌کند که فقط کاری کرده باشد. یک شبکه کودک هم داریم ولی چه کار قوی داریم که به آن افتخار کنیم؟

در حالی که در خارج از کشور، بهترین و جذاب‌ترین کارها مربوط به حوزه کودک است ولی ما نه انیمشین و سریال خوب داریم و نه کار عروسکی خوب می‌سازیم. فکر می‌کنم ما در این زمینه تمام شده‌ایم و این به مدیریت و آدم‌هایی که سرکار هستند برمی‌گردد.

آن موقع که در گروه کودک بودیم چند نفر بودند که هنوز برای من الگو هستند، اما متأسفانه الآن این‌طور نیست. مثلاً امروز وقتی مدیری وارد شبکه‌ای می‌شود سیاستش این است که از قدیمی‌ها استفاده نکند و برنامه‌های جدید بسازد.‌ نمی‌دانند تمام کسانی که قبلاً کار می‌کردند سرمایه‌های این کشور هستند. این‌طور می‌شود که خانم مرضیه برومند، آقای عبدی، آقای علیرضا خمسه و آقای آتیلا پسیانی از تلویزیون می‌روند، چون بستری برای کارشان وجود ندارد.

شما اگر بخواهید کار کودک انجام بدهید باید اسپانسر بیاورید. این بدترین اتفاقی است که می‌افتد. در این کشور یک مسئول نیست که بگوید برنامه‌های کودک نباید اسپانسر داشته باشند. ما در حال حاضر در شبکه دو سریال «دوقلوها» را کار می‌کنیم که این سریال دو بار به خاطر نداشتن بودجه مناسب متوقف شد.

این اتفاق یک فاجعه است. اصلاً فضای خوبی برای کار در برنامه کودک وجود ندارد. ما هم چون سال‌ها در این زمینه کار کرده‌ایم و فکر می‌کنیم تأثیرگذار بوده‌ایم، هنوز در این عرصه مانده‌ایم، وگرنه ما هم باید بگذاریم برویم.

*چرا به سراغ ژانر کودک رفتید؟ شاید در زمانی که شما وارد این ژانر شدید چندان برنامه‌سازی زیادی در حوزه کودک و نوجوان صورت نمی‌گرفت. آیا پیش از این که به این فضا ورود پیدا کنید در فضای بزرگسال هم کار کرده بودید یا از ابتدا تصمیم گرفتید تا در این ژانر فعالیت کنید؟

ما ابتدا کارمان را در این ژانر شروع کردیم. دنیای بچه‌ها دنیای پاکی است. وقتی کار می‌کنیم فکر می‌کنیم در همان فضای شیرین بچگی هستیم. اگر سنمان هم بالا برود ولی باز آن فضا، رنگ و موسیقی را دوست داریم.

رنگی بودن خاطرات و دنیای کودکان که پر از خلاقیت و رؤیا است برای ما جذاب بود چون در آن فضا رنگ و موسیقی وجود دارد و بسیار راحت می‌شود با بچه‌ها کار کرد. کارهای بزرگسال هم انجام داده‌ایم ولی خود من این فضا را بیشتر دوست دارم. شاید اگر کارمان را با تئاترهای بزرگسال شروع می‌کردیم مسیرمان عوض می‌شد ولی من فعالیتم در حوزه کودک را روی این حساب می‌گذارم که کار خدا بود تا ما در این زمینه کار کنیم.

*مسیری که انتخاب کردید مسیر سختی است. درست است که کار برای کودک همان‌طور که مدیران فعلی معتقدند کار ساده‌ای به نظر می‌رسد ولی در باطن کار بسیار سختی است.

مشکل ما این است که آن‌ها کار کودک را کودکانه می‌بینند. آموزش‌وپرورش کشورهای دیگر برای کلاس اولشان بهترین معلمان را می‌گذارند چون می‌گویند پایه‌های آن‌ها باید قوی شود و بهترین دوبلورها و هنرمندانشان در کار کودک فعال هستند، اما در ایران آدم‌های تخصصی در رأس کار نیستند.

شما ببینید ما چقدر پژوهشگر، نویسنده و شاعر خوب داریم ولی هیچ‌کدام از آن‌ها در سازمان صداوسیما کار نمی‌کنند. من چون به بچه‌ها تعلق خاطر دارم این حرف‌ها را راحت می‌زنم. آدم‌هایی که در حال حاضر مشغول کار در این حوزه‌اند، آدم‌های بسیار خوبی هستند ولی این کاره نیستند و من با آن‌ها زبان مشترک ندارم.

ما از سال 1370 در تلویزیون کار می‌کنیم و هر بار که یک مدیر تغییر می‌کند می‌بینیم مدیر جدید می‌خواهد یک کار جدید انجام بدهد ولی نمی‌داند کار جدیدش چیست و فقط می‌خواهد یک کاری انجام بدهد که مدیر قبلی نکرده باشد. در کشورهای دیگر مدیر جدید می‌گوید قبل از من چه طرح‌های خوبی وجود داشته و آن طرح‌ها را نگه می‌دارد و یک سری طرح جدید هم به آن‌ها اضافه می‌کند.

متأسفانه این فکر و سیاست در کشور ما وجود ندارد و به خاطر همین نبود شناخت کار کودک، می‌بینیم که هیچ اتفاقی نمی‌افتد و بچه‌ها اصلاً برنامه‌های تلویزیونی را نگاه نمی‌کنند. بچه‌ها با این اتفاقاتی که در فضای مجازی و ماهواره‌ها می‌افتد دیگر حق انتخاب پیدا کرده‌اند و نمی‌آیند برنامه‌هایی را ببینند که مستقیم می‌خواهند آن‌ها را نصیحت کنند.

*وقتی وارد فضای کودک و نوجوان شدید، رفته‌رفته به‌صرف اینکه با بچه‌ها آشنا شدید این کار را انجام دادید یا در کنار آن مطالعاتی هم داشتید و تلاش کردید تا بچه‌ها را بیشتر بشناسید؟ بچه‌ها نسل به نسل تغییر می‌کنند. بچه‌های دهه‌های 80 و 90 قطعاً با بچه‌های دهه 70 و اواخر دهه 60 بسیار متفاوت هستند. به‌عنوان کسی که با عشق و تعصب حوزه کودک را انتخاب کرد‌ه‌اید چقدر روی این موضوعات کار کردید؟

تا آنجایی که بتوانم در کارهایم از دوستان روان‌شناس و جامعه‌شناس استفاده می‌کنم. شبکه به دنبال این بود که فقط یک کاری پخش شود ولی من چون خودم کارگردان بودم حتماً از کسانی که در این زمینه کار می‌کردند استفاده می‌کردم. سعی می‌کردم طرح برنامه را طوری جذاب کنم که مخاطب خوشش بیاید.

مثلاً گروهی را دعوت می‌کردم که کار با دست انجام می‌دادند چون من می‌دیدم بچه‌ها مدام ذهنشان در موبایل است و من باید این مهارت که در وجود بچه‌ها هست را نشان می‌دادم. در حال حاضر بچه‌ها نمی‌توانند یک پیچ ببندند ولی می‌توانند دل‌وروده کامپیوتر را بیرون بریزند.

در بحث نمایش‌ها با یک سری از دوستان صحبت می‌کردم و مشکلات بچه‌ها را از آن‌ها می‌پرسیدم و روی آن‌ها کار می‌کردیم. من در تمام کارهایم سعی می‌کردم این کار را انجام بدهم. حتی در سریال «هشتگ خاله سوسکه» به این فکر کردم که بچه‌های امروزی دیگر دنبال قصه‌های قدیمی نیستند و به همین خاطر «هشتگ» را اضافه کردم تا نشان بدهم بچه‌های امروزی به‌روز هستند و در فضای مجازی حضور دارند.

ما با تکنیک‌های موجود باید سعی کنیم تا بچه‌ها را پای برنامه بنشانیم. در طراحی کل برنامه‌ها از دوستان کمک می‌گیرم. ما در سریال «آسه آسه، قصه قصه» خانم دکتر رستگار را آوردیم که در این زمینه فعال هستند.

همه این‌ها باید به‌صورت مدون و برنامه‌ریزی شده باشد. اصلاً برای این قضایا باید اتاق فکر وجود داشته باشد چون ما در جامعه می‌توانیم تأثیر زیادی بگذاریم. مثلاً ما در برنامه‌ای در مورد اهمیت شیر صحبت کردیم که یک روز یک آقایی من را دید و گفت "خدا پدرتان را بیامرزد، من یک نوه دارم که شیر نمی‌خورد ولی از وقتی که برنامه شما را دیده هر روز شیر می‌خورد.« چنین برنامه‌هایی خیلی می‌تواند تأثیرگذار باشد ولی مدیران ما یک لحظه هم به این قضیه فکر نمی‌کنند. اگر بخواهیم جامعه‌ای داشته باشیم که آدم سالم داشته باشد باید روی بچه‌ها کار کنیم. ارگان‌های مختلفی داریم اما آن‌ها به صورت منسجم با هم کار نمی‌کنند و هدف‌گذاری درستی ندارند و این فاجعه است. بدون تعارف باید بگویم که پدر و مادرها دیگر نمی‌توانند بچه‌ها را کنترل کنند. بعضی از بچه‌ها جسارت زیادی پیدا کرده‌اند که شاید به خاطر این باشد که ما از دینمان فاصله گرفته‌ایم یا دینمان را طور دیگری داریم به خورد مردم می‌دهیم. منظورم از دین همان اخلاقیات است که بچه‌ها به بزرگ‌ترها احترام بگذارند و بدانند که با یک دروغ چه فاجعه‌ای رخ می‌دهد. متأسفانه در حق بچه‌ها ظلم می‌شود و برای هیچ‌کس مهم نیست. چرا ما تمام داشته‌هایمان به گذشته برمی‌گردد؟

*چرا هنوز هم به خاطرات گذشته‌مان برمی‌گردیم؟ به هر حال هنوز هم هرچند اندک ولی یک سری برنامه کودک تولید می‌شود ولی چرا امروز نمی‌توانیم در برنامه‌ها ماندگاری برنامه‌های گذشته را ببینیم؟ انگار خود گروه‌ها هم به دنبال ماندگاری نیستند.

آن‌قدر بستر بد است که دیگر هیچ‌کس نمانده است. ما هم که مانده‌ایم به خاطر عشقی است که به کودکان داریم ولی کار ما هم دو بار است که به خاطر پول متوقف می‌شود. در حال حاضر لوکیشن ما خوابیده و ما منتظر هستیم که ببینیم پول می‌رسد یا نه. تهیه‌کننده ما دنبال اسپانسر می‌گردد و با این شرایط دیگر برای شما انرژی نمی‌ماند که بخواهید کار کنید. خدا را شکر می‌کنم که فضاهای دیگری مثل سینمای خانگی پیش آمده تا من بتوانم در آنجا راحت کار کنم و چیزی را که می‌خواهم ارائه بدهم.

در تلویزیون برای کاری که سه پرسوناژ دارد پول نمی‌دهند و باید خودتان اسپانسر بیاورید. ما زمانی در برنامه «فیتیله‌» آنقدر ماکارونی تبلیغ کردیم که یک خانواده به ما گفت بچه‌های ما چقدر باید ماکارونی بخورند؟ خودمان هم خجالت می‌کشیدیم. در زمان آقای ضرغامی اگر برنامه ما نیم ساعت دیر روی آنتن می‌رفت، 60 نفر زنگ می‌زدند چون برایشان مهم بود که برنامه نخوابد. حتی وقتی برادر آقای فروتن فوت کرد، او ماند و برنامه را اجرا کرد. وقتی می‌دیدیم حمایت می‌شویم قضیه برای خودمان هم مهم می‌شد.

بعد از آن آقای سرافراز آمد که عدم مدیریت ایشان باعث شد آن اتفاقات برای برنامه «فیتیله» بیفتد. در برنامه «فیتیله» اتفاقات زیادی می‌افتاد و گاهی هم به ما اعتراض می‌کردند ولی آقای ضرغامی یا توضیح می‌دادند یا به ما تذکر می‌دادند.

فکر می‌کنم دعای بچه‌ها بود که آقای سرافراز نتوانست دوام بیاورد و امیدوارم ایشان روزی به خاطر عدم مدیریتشان از بچه‌ها عذرخواهی کنند. آن اتفاق سیاسی هم که برای ما افتاد در زمان مدیریت ایشان بود. یکی از وظیفه‌های سازمان صداوسیما این است که آستانه تحمل مردم را بالا ببرد ولی این‌ها هر اتفاقی که در مورد هر آدمی می‌افتد پررنگش می‌کنند و مردم هم فکر می‌کنند باید در مورد هر چیزی اعتراض کنند. در همه جای دنیا حتی با سیاستمداران و رئیس جمهور هم شوخی می‌کنند. ما باید این فضا را کمی آزاد بگذاریم تا کارهای طنز دیده شوند. به‌محض اینکه لهجه‌ای می‌آید می‌بینیم که از یک جای دیگری بلند می‌شوند. این موضوع برای جامعه خطرناک است.

*در آن ماجرایی که اشاره کردید ممکن است پشت آن هیچ‌گونه فکر سیاسی نبوده باشد و شما فقط به جهت کار خودتان به آن موضوع پرداخته باشید. آیا نبود نقدپذیری باعث نشد دست و پای شما بسته شود و بخواهید روی هر چیزی خودسانسوری داشته باشید؟

دقیقاً همین‌طور شد. بعد از آن قضایا هم سانسورها بیشتر شد و هم خودسانسوری‌ها. حتی بعد از آن اتفاق وقتی می‌خواستیم برنامه‌های آرشیوی را دوباره پخش کنیم 25 مورد اصلاحیه خورد و به ما گفتند که دیگر سمت لهجه‌ها نروید. ما در برنامه «فیتیله» فکر ملی می‌کردیم و از تمام لهجه‌ها استفاده می‌کردیم. نگاه ما نگاه ملی بود ولی می‌دیدیم که می‌گفتند این مورد نباید باشد. همین مسئله باعث می‌شود برنامه‌های تلویزیونی دیگر جذابیت گذشته را نداشته باشند.

*فکر می‌کنید حاصل روندی که طی شد تولید برنامه‌هایی است که عموها و خاله‌ها در آن‌ها بچه‌ها را به دست، جیغ و هورا تشویق می‌کنند؟

درصد کمی از آن به خاطر همین موضوع است. من ابتدا باید از خاله‌ها و عموهایی که در بی‌پولی شبکه و در زمانی که تلویزیون قدرت ساخت کارهای سریالی و عروسکی را ندارد، مجبور هستند بیایند کاری انجام بدهند، تشکر کنم.

در حال حاضر برخی از دوستانی که کار می‌کنند دستمزد بسیار پایینی می‌گیرند؛ بنابراین یا باید بروند که نمی‌دانند کجا بروند چون تخصص دیگری ندارند و یا وقتی که می‌مانند مجبور هستند در قالب عمو و خاله با یک عروسک به اجرا بپردازند. بخش اعظم به این برمی‌گردد که اصلاً شرایط مالی خوبی وجود ندارد. شما باید اسپانسر ببرید و اسپانسر هم که می‌برید باز پولتان را نمی‌گیرید و معلوم نیست که چه زمانی به شما پول بدهند.

*حتی صحبت‌های آقای میرباقری معاونت سیما مبنی بر اینکه بحث حواله‌ها جمع شود و به عوامل پول نقد بدهند هم عملی نشده است؟

ما مدتی پولمان را این‌طور گرفتیم ولی الآن نمی‌دانم چطور است چون چند وقتی است که دیگر با صداوسیما کار نمی‌کنیم. سریال «دوقلوها» را هم چون تصویب شده چند سال پیش بود و وزارت بهداشت دنبال کارش بود، مجبور شدیم که کار کنیم، وگرنه آن سریال را هم نمی‌ساختیم.

*اگر بخواهیم در بهترین حالت ممکن یک کار کودک را در نظر بگیریم، فکر می‌کنید برنامه‌های تلویزیونی تا چه اندازه این وظیفه را دارند که به کودک آموزش بدهند؟

ما در برنامه‌های تلویزیونی نباید فقط دنبال آموزش باشیم. یک سری از برنامه‌ها می‌توانند آموزشی باشند ولی تلویزیون عملاً باید برای تفریح و تخلیه کردن انرژی بچه‌ها باشد. اگر درصد آموزش تلویزیون بالا برود مردم زده می‌شوند. گاهی بچه دوست دارد فقط ببیند و بخندد. ما اگر همین کار را هم انجام بدهیم کار بزرگی کرده‌ایم، اما اگر بخواهد بحث آموزش زیاد مطرح شود آن‌وقت برنامه‌ها تبدیل به مدرسه می‌شوند. بچه‌های الآن نسبت به مدرسه کم‌طاقت هستند. بزرگ‌ترها هم همین‌طور هستند و حوصله فیلم‌های بلند را ندارند. هیچ‌کس کتاب طولانی نمی‌خواند و همه دنبال مطلب کوتاه می‌گردند.

*سینما جنبه سرگرمی دارد و وضعیت تئاتر هم در حوزه کودک چندان مناسب نیست. با این شرایط اگر بنا را روی این بگذاریم که تلویزیون هم به‌عنوان یک رسانه در بحث آموزش کاری نکند چه اتفاقی برای بچه‌ها می‌افتد؟

نمی‌گویم نباید برنامه‌های تلویزیون آموزشی باشند، بلکه می‌گویم تمام برنامه‌های تلویزیونی نمی‌تواند آموزشی باشند. کنداکتور تلویزیون باید مهندسی شود ولی ما در تلویزیون ایران چنین چیزی را نداریم. اگر مهندسی صورت بگیرد، درصد آموزش، کارهای تفریحی، ورزشی و سلامت می‌تواند در نظر گرفته شود و تأثیر خودش را بگذارد. سیستم اینجا یک سیستم دورهمی است و به این چیزها فکر نمی‌کنند.

*ما اگر بخواهیم یک نگاه کلی داشته باشیم، گروه عموهای فیتیله‌ای‌ مثل عموپورنگ برای تلویزیون یک برند هستند ولی این برندها به جای اینکه حفظ شوند کم‌کم در حال از بین رفتن و کنار گذاشته شدن هستند. جدای از عدم مدیریت، فکر می‌کنم ما در عرصه هنر با برندسازی و ستاره‌سازی کمی مشکل داریم. فکر می‌کنید این مشکل از کجا نشات می‌گیرد؟

مشکل این است که ما قدر سرمایه‌هایمان را نمی‌دانیم. ما آدم‌های خلاقی داریم که در دنیا بی‌نظیر هستند ولی از آن‌ها استفاده نمی‌کنیم. به نظر من مدیران باید روی این مسئله فکر کنند که این سرمایه‌ها متعلق به آن‌ها است. شما با یک کار کودک می‌توانید اتفاق‌های عجیب‌وغریبی را رقم بزنید، اما در سیستم دولتی چون سیاست‌ها و سلیقه آدم‌ها فرق می‌کند یک چیز دیگری می‌شود.

زمانی که با آقای دارابی صحبت می‌کردم کاملاً نگاه به برند‌شان مثل همین چیزی بود که شما می‌گویید. می‌گفتند شما باید بمانید، عروسک‌هایتان ساخته شود و کتاب‌هایتان نوشته شود چون شما متعلق به این بچه‌ها هستید. با این حال برای یک مدیر دیگر چنین چیزهایی اهمیت ندارد و می‌بینیم که حتی می‌زند یک برند را له می‌کند. به نظر من این سیاست باید به‌نوعی به این دوستان تزریق شود که سرمایه‌هایشان را نگه دارند، چون آن‌ها هستند که می‌توانند اتفاقات خوب را رقم بزنند. بیاییم در جامعه ببینیم چه چیزی بچه‌ها را تهدید می‌کند و بعد بگوییم شما روی این مسئله کار کنید. تلویزیون اگر برنامه خوب بسازد تجربه نشان داده که مردم پای تلویزیون می‌نشینند.

در حال حاضر تلویزیون ما تبدیل به غم و غصه شده است. نمی‌توانیم خودمان را گول بزنیم، ما واقعاً یک جامعه افسرده و عصبی هستیم. من در ماه رمضان می‌گفتم خدایا کدام فیلم را ببینم که حالم خوب شود؟ دام فیلم طنز را داریم که مردم ما شب‌ها بنشینند تماشا کنند؟ متأسفانه این‌ها چیزهایی‌ است که از دست ما در رفته است و پول بیت‌المال است که خرج می‌شود. هیچ کاری هم ندارد و می‌توانند چهار نفر آدم متخصص بیاورند و بگویند هر شبکه ما باید یک سریال طنز داشته باشد. جامعه به خنده نیاز دارد. چرا در حال حاضر حتی فیلم‌های کمدی که محتوای چندانی ندارند فروش بالایی دارند؟ چون مردم تشنه خندیدن هستند. کار کودک هم همین‌ است. در حال حاضر بچه‌ها دیگر شعرهای ما را حفظ نیستند و بیشتر شعرها و کاراکترهای آن‌ طرفی‌ها را می‌شناسند.

*به نظر می‌رسد شبکه خانگی برای کارهای بزرگسال خیلی خوب است و مورد توجه قرار می‌گیرد. تجربه شما در این زمینه با ساختن سریال «هشتگ خاله سوسکه» چطور بود؟ فکر می‌کنید آیا بستر برای خانواده‌ها فراهم شده که از شبکه نمایش خانگی به‌عنوان یک رسانه برای فرزندانشان استفاده کنند و پیگیر باشند؟

اولاً وجود سینمای خانگی بسیار خوب است. فضایی مثل سینمای خانگی داشته‌هایی هستند که اگر درست به آن‌ها فکر شود آن موقع می‌بینید که تلویزیون هم می‌تواند شبکه خانگی را تبلیغ کند. همه به دنبال این هستند که یک کار فرهنگی انجام بدهند. سینمای خانگی ممیزی‌های تلویزیون را ندارد و در حال حاضر مشغول مخاطب‌شناسی است.

ما در زمینه کار کودک کارهای بسیار کمی در شبکه خانگی داشتیم ولی الحمدالله سریال «هشتگ خاله سوسکه» خوب دیده شد. من این سریال را نمی‌توانستم در تلویزیون بسازم و الآن می‌بینیم که مردم چقدر پیگیر هستند و می‌پرسند که فصل دو آن را چه زمانی می‌سازید؟ یکی از آرزوهای ما این بود که بتوانیم کاراکترهای افسانه‌هایمان را جمع کنیم و به‌روز داشته باشیم. واقعاً با این وضعیت مالی نمی‌توانستیم این سریال را در شبکه‌های تلویزیونی بسازیم.

*آقای مسلمی، آیا فقط به‌صرف وضعیت مالی است که می‌گویید این سریال را نمی‌توانستید در شبکه بسازید یا موضوع اصلاحات و ممیزی‌ها هم در این مسئله دخیل بودند؟

بخش اعظم آن به خاطر مسائل مالی است چون ما به هر حال می‌توانستیم خودمان را با تلویزیون هماهنگ کنیم. برنامه «فیتیله» هم رقص و آواز داشت. فکر می‌کنم اگر خودمان را محدود کنیم اتفاقات دیگری رخ می‌دهد و بچه‎های ما به سمت‌وسوی دیگری می‌روند.

به هر حال صداوسیما هم قوانین خودش را دارد و ما به این قوانین احترام می‌گذاریم. بارها گفته‌ام که بیاییم افسانه‌ها را کار کنیم. آنقدر تیپ، قصه و بازی کاراکترهای مختلف داریم که کشورهای دیگر می‌آیند افسانه‌های ما را می‌سازند. خوشبختانه سریال «هشتگ خاله سوسکه» خیلی خوب دیده شد و خانواده‌ها با آن ارتباط برقرار کردند چون این سریال رنگ، رقص، حرکت فرم و جلوه‌های ویژه دارد. همه این‌ها هزینه‌بر است و من می‌گویم دست سرمایه‌گذار حتی اگر به فکر این است که پولش چند برابر شود، درد نکند. در حال حاضر شبکه‌های مختلفی سریال «هشتگ خاله سوسکه» را پخش می‌کنند. قرار است این سریال را به زبان‌های دیگر نیز دوبله کنیم و آن را در اختیار شبکه‌ها قرار دهیم.

*روی بسته‌بندی سریال «هشتگ خاله سوسکه» یک عدد به‌عنوان رده سنی درج شده است ولی می‌دیدم که سنین پایین‌تر از رده‌بندی مشخص شده هم مشتاق هستند این سریال را ببینند. شما در حین ساخت قطعاً متوجه این موضوع شده‌اید. چقدر سعی کردید این سریال را به روز و متناسب با سنن مختلف کنید تا بچه‌های زیر این سنین هم بتوانند سریال شما را ببینند؟

کارهایی که من می‌سازم برای خانواده است، یعنی طوری می‌سازم که همه اعضای خانواده با هم بنشینند تماشا کنند. این رده سنی که زده‌اند سیاست‌های خود وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. من چیزی را نمی‌دیدم که برای بچه‌های آن سن مناسب نباشد چون بچه‌های ما رشد کرده‌اند.

زدن رده سنی کار ما نبود و نمی‌دانم ارشاد چرا این تصمیم را گرفت. فکر ما نبود که بچه‌های کوچک‌تر از آن سن سریال «هشتگ خاله سوسکه» را نبینند. من وقتی فیتیله هم می‌ساختیم همیشه می‌گفتم این برنامه را هم باید خردسالان ببینند و هم پدر و مادرها و حتی پدربزرگ و مادربزرگ‌ها. اعتقادم بر این بود که همه اعضای خانواده باید دور هم جمع شوند. الآن هیچ‌کس دور هم جمع نمی‌شود و هر کسی سرش درون‌گوشی خودش است.

*چه اتفاقی افتاد که به این نتیجه رسیدید چند افسانه ایرانی را با هم در یک مجموعه بیاورید؟

ما یک قصه کلی داشتیم. در شهر افسانه‌ها یک طلسم تکرار وجود دارد. بچه‌های ما چون با کاراکترهای شهر افسانه‌ها آشنا نبودند، من دوست داشتم در شهر افسانه‌ها حتی شده در یک لحظه این کاراکترها را هم ببینند. هرچند همه این‌ها یک قصه‌ای هم داشتند ولی قصه اصلی طلسم تکرار بود. خاله سوسکه دنبال شوهر بود و شهرزاد قصه‌گو ماجرای خودش را داشت. من می‌خواستم بگویم روی همه این‌ها می‌شود کار کرد.

*سریال «هشتگ خاله سوسکه» را می‌توانیم در کدام تقسیم‌بندی قرار بدهیم؟ آیا برای کودک است یا درباره کودک؟

زیاد به این تقسیم‌بندی اعتقادی ندارم ولی سریال «هشتگ خاله سوسکه» درباره کودک نیست، بلکه برای کودک و خانواده است. ما چیزی درباره کودک نمی‌گوییم و فقط می‌گوییم که یک دروغ می‌تواند یک نفر را تبدیل به دیو کند. من آن دیو را طوری در نظر گرفتم که همه دوستش داشته باشند و فقط چون دروغ گفته این‌طور شده، وگرنه ذات او خوب است.

*خودتان هم در این سریال بازی کردید. سخت نبود که هم کارگردانی کنید و هم بازیگری؟ چون به هر حال این بار کار شما در فضای استودیویی نبود.

کار من را سخت می‌کرد چون من چهار نقش مختلف را بازی می‌کردم؛ اما هم پروژه بسیار خوبی بود و هم یکی از کارگردان‌های بسیار خوب، آقای کیارش اسدزاده در کنار من حضور داشت. به او گفتم چون من بازی می‌کنم حتماً شما هم باید در کنار من حضور داشته باشید. من و آقای اسدزاده بخش فنی کار را با هم جلو می‌بردیم ولی در بحث فنی بیشتر ایشان اشراف داشتند.

تیم پشت صحنه هم کار را بسیار زیاد دوست داشتند. با وجود این که ما ساعت‌های طولانی کار می‌کردیم ولی اگر از آن‌ها بپرسید حتماً می‌گویند سریال «هشتگ خاله سوسکه» یکی از بهترین خاطراتشان بوده است. از آنجایی که فضای پشت صحنه خوب بود و بچه‌ها کار را دوست داشتند، هم سریال خوب دیده شد و هم ما خستگی کار را احساس نکردیم. همه به لحاظ جسمی و روحی آمادگی این را داشتیم که به صورت 24 ساعته کار کنیم.

*کاری که شما انجام دادید یک تجربه متفاوت بود. ما در سینما هم فیلم‌های زیادی نداریم که این‌طور ریتمیک و بر مبنای آواز باشند و موسیقی داشته باشند. به نظر می‌آید کار شما جاهایی به خاطر نبود تجربه کافی لنگی هم داشت. خودتان این موضوع را قبول دارید؟

من تمام کارهایم کارهای موزیکال بوده است. اگر دست و بال من در بخش موزیکال کمی بازتر می‌بود سریال
«هشتگ خاله سوسکه» می‌توانست بسیار بهتر باشد.

*بهتر نبود از بازیگرانی استفاده می‌کردید که این توانایی را دارند؟

همه بازیگران سریال را دوست داشتم. برای یک برنامه‌ای مثل «تام و جری» یک گروه ارکستر آهنگ می‌سازند ولی ما با هزینه‌هایی که داریم نمی‌توانیم چنین کاری کنیم. البته کار شدنی است اما شما باید به فکر سرمایه‌گذار هم باشید. من در کارهای بزرگسال هم دوست دارم به سمت کارهای موزیکال بروم. زمانی در کارهای خارجی آثار موزیکال بسیار دیده شد. شاید اگر شرایط مهیا باشد یک کار بزرگسال انجام بدهیم و اگر زمان داشته باشیم شاید لنگی کار در آن کمتر باشد.

*بازیگران هالیوودی اگر در این فضا فعالیت می‌کنند حداقل قدرت بیان دارند که در بخش موسیقی خودشان این کار را انجام بدهند ولی بازیگران ما مشکل خواندن دارند. این‌طور نیست؟

بله یکی از مشکلات ما این بود که برخی از بازیگران ما نمی‌توانستند بخوانند. به هر حال کار موزیکال به فرم، بدن، بیان و ریتم احتیاج دارد و اگر بازیگران در این زمینه‌ها تخصص بیشتری داشته باشند به ما کمک می‌کند. با توجه به شرایط و امکانات درمجموع راضی بودم. البته این مسائل به مخاطب ربطی ندارد و اگر شما کاری انجام می‌دهید مخاطب صد آن را می‌خواهد ولی ما کار خودمان را قیاس می‌کنیم و می‌بینیم ما در بدترین شرایط هم توانستیم صد خودمان را بگذاریم.

من با چنین سرمایه‌ای نمی‌توانم به سراغ ارکستر سمفونیک بروم، در آن صورت باید کل بودجه سریال را به ارکستر سمفونیک بدهم. واقعاً هنرمندان ما اگر شرایط مهیا باشد چیزی از هنرمندان هالیوودی کم ندارند.

*در حال حاضر درصدد هستید فصل دوم سریال «هشتگ خاله سوسکه» را تولید کنید؟

برای فصل دوم صحبت‌هایی شده است. البته یک سری مشکلات در بخش سرمایه‌گذاری داریم ولی خوشبختانه این اتفاق افتاده است. علاوه بر فصل دوم این سریال، صحبت شده که من در یک فیلم بزرگسال هم به‌عنوان کمدین بازی کنم. در حال حاضر ما کمبود کمدین داریم. از آنجایی که هم ساختن و هم بازی کردن آن فیلم سخت است، هنوز تصمیم نگرفته‌ام که آن را خودم کارگردانی کنم یا به یک کارگردان دیگر بسپارم.

*جالب است در سریال «هشتگ خاله سوسکه» از اعضای گروه خودتان یعنی آقای گلی و آقای فروتن استفاده نکردید. چرا؟

می‌خواستم این کار مدیوم تلویزیونی پیدا نکند. ما سه نفر هر وقت با هم باشیم برچسب «فیتیله» به ما می‌زنند. می‌ترسیدم در سینمای خانگی بگویند این‌ها فیتیله‌ای‌ها هستند و به همین خاطر سعی کردم به یک شکل جدید برسیم. گفتم جایی باید توانایی خودم را نشان بدهم که می‌شود یک کار دیگر را هم تولید کرد و جذابیت هم داشته باشد.

*جدا از برنامه «دوقلوها» می‌توانیم بگوییم که گروه فیتیله‌ای‌ها قرار است از هم جدا شوند و هر کدام به صورت جداگانه کار کنند؟

فعلاً با هم کاری نداریم چون کاری هم در شبکه تعریف نشده است. شما وقتی کاری مثل «دوقلوها» را انجام می‌دهید که چندین بار به خاطر مسائل مالی متوقف می‌شود، دیگر کاری نمی‌توانید انجام بدهید.

*از وضعیت حضورتان در سریال «دوقلوها» چقدر رضایت دارید؟

طرح سریال «دوقلوها» از خودم بود. در گذشته آیتمی با نام «دوقلوها» ساختم ولی بنا بر یک سری دلایل دیگر آن را کارگردانی نکردم. تیپ‌ها را خیلی دوست دارم ولی قصه‌ها را دوست ندارم. با این حال چون قبلاً تعهد داده بودم الآن دارم بازی می‌کنم. سریال «دوقلوها» به نسبت ژانری نو است. البته بچه‌ها این سریال را می‌بینند و لذت می‌برند ولی به نظر من می‌توانست بهتر هم باشد.

*به نظر شما می‌شود بچه‌های این نسل را با برنامه‌های تلویزیونی گول زد؟

بچه‌ها خیلی زرنگ هستند و خیلی می‌فهمند. گاهی نقدهایی می‌کنند که من متعجب می‌شوم و نمی‌دانم چه جوابی به آن‌ها بدهم. می‌گویم شما در این سن می‌فهمید ولی بسیاری از افراد در سن بالاتر آنچه ارائه می‌دهند را نمی‌فهمند. بچه‌ها چندین و چند بار نسبت به کارهای من نقد کرده‌اند و من گفته‌ام که شما راست می‌گویید.

*فکر می‌کنم این همان ضعف نگاه است که بچه‌ها را در نظر نگرفته‌اید و فکر کرده‌اید حالا چون کودک است پس باید از آن بگذرید.

مثلاً در جایی از سریال «هشتگ خاله سوسکه» دیو می‌گوید: «من باید یک کار خوب کنم که برگردم.» یکی از بچه‌ها به من گفت همین که چهل‌گیس را آزاد کرد یک کار خوب انجام داده است. دقت بچه‌ها بسیار عجیب‌وغریب است. آن‌ها ریزه‌کاری‌هایی را می‌بینند که ما نمی‌بینیم.

*شما خودتان دو فرزند دارید. زمانی که برنامه « فیتیله‌» را کار می‌کردید می‌توانستید با بچه‌ها ارتباط برقرار کنید ولی در حال حاضر که بچه‌ها بزرگ‌تر شده‌اند این خلأ را چگونه پر می‌کنید؟

تمام بچه‌های ایران بچه‌های ما هستند. فرزندان خودم کارهای من را می‌بینند و نقد می‌کنند. پسرم در سریال «هشتگ خاله سوسکه» دستیار کارگردان بود. هر دو این فضا را خیلی دوست دارند. دخترم روزی دو سه کتاب می‌خواند و برنامه‌ها را رصد می‌کند؛ بنابراین خلأ وجود ندارد. ما هر کسی را که در خیابان می‌بینیم یک خاطره‌ای با ما دارد. اگر نقد بد هم بکنند باز قشنگ است.

*شما سال گذشته در شبکه دو مجموعه «خوش و بش» را داشتید که کار نمایشی متفاوتی بود. نمی‌خواهید فصل دوم این سریال را بسازید؟

متأسفانه در بحث مالی این مجموعه دوستان قضایی دستمزد من را ندادند و من آن را به صورت رایگان ساختم. در مجموعه «خوش و بش» تئاتر شورایی را در نظر گرفتم تا به‌نوعی تماشاگر و مخاطب را به بازی بگیرم، اما به خاطر شرایط مالی نمی‌توانستم آن کاری که دوست دارم را انجام بدهم و تماشاچی‌ها هنرور بودند. «خوش و بش» یک تئاتر شبانه بود. پخش بد شبکه دو باعث شد تا دوستان ما در پیشگیری جرائم گفتند حالا که برنامه بد پخش شد ما به شما پول نمی‌دهیم.

من آن کار را خیلی دوست داشتم و یک روزی آن را ادامه می‌دهم. ما مسائلی را پیش می‌کشیدیم و خود مردم می‌آمدند آن را ادامه می‌دادند. اگر شبکه استقبال کند دوست دارم آن مجموعه را به شکل و فرمت خوبی بسازم که سالیان سال ادامه پیدا کند. بازیگران آن مجموعه مردم بودند و من به‌واسطه ضعف تهیه و برآورد نتوانستم جواب خوبی از آن مجموعه بگیرم. ما مثل برنامه «دورهمی» یک استودیو بزرگ می‌خواستیم تا بتوانیم آن را به شکل شورایی اجرا کنیم، تئاتر شورایی در همه جای دنیا اجرا می‌شود.

*چرا شبکه تولید و پخش برنامه را عوض نمی‌کنید؟

نمی‌گذارند. قبلاً یک سیاست درست وجود داشت که نمی‌گذاشتند شبکه را عوض کنیم ولی الآن دیگر آن سیاست درست نیست. زمانی درست است که شما از برندتان درست استفاده کنید. مگر یک بازیگر می‌تواند فقط در یک شبکه بازی کند؟ ما به دنیا نیامده‌ایم که فقط «فیتیله» را اجرا کنیم. ما می‌خواهیم کارهای دیگری هم انجام بدهیم. مثلاً برنامه «عکاسخانه» که ما کار کردیم می‌تواند یک برنامه ادامه‌دار باشد ولی الآن انگار ما را دوست ندارند.

*در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.

عجیب است که هرچقدر هنرمندان چنین صحبت‌هایی را مطرح می‌کنند، همچنان هیچ اتفاقی نمی‌افتد. انگار برای کسی مهم نیست. امیدوارم این اهمیت روزی به چشم بیاید و بدانند اگر یک هنرمند حرف می‌زند تجربیات یک عمرش را می‌گوید. اگر ما دغدغه بچه‌ها را داریم، آن مدیر باید از تجربیات ما استفاده کند و ببیند چه چیزی کم است. در سینما این همه فیلم‌های عاشقانه کار می‌شود و فقط سالی یکی دو بار فیلم کودک می‌سازند. امیدوارم مدیران حمایت کنند و حداقل بچه‌های خودشان برایشان مهم باشند. ما کار خودمان را می‌کنیم ولی این که روی یک خط صاف قرار نداریم و هدف مشخصی نیست اذیتمان می‌کند.

منبع: هنرآنلاین

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها