کد خبر: 334279
|
۱۳۹۸/۰۶/۰۴ ۱۸:۰۰:۰۰
| |

آزیتا موگویی، کارگردان فیلم «ایده‌ی اصلی»، در گفت‌وگوی ویدئویی با «اعتمادآنلاین»:

یکی از وظایف سینماگر آگاهی‌دادن است/ دیگر چیزی تحت عنوان طبقه متوسط در جامعه نداریم/ چرا مواد مخدر از آدامس ارزان‌تر است؟/ هیچ‌وقت شبیه بقیه کار نکرده‌ام/ در «ایده‌ی اصلی» همه سرجایشان هستند/ پول کثیف فقط یک لغت است/ بی‌اعتمادی در جامعه ما موج می‌زند/ جام

آزیتا موگویی گفت: «یکی از وظایف سینماگر آگاهی‌دادن است. در کنار آن باید این آگاهی‌ را در یک پوشش جذاب یا در یک پوشش سرگرم‌کننده قرار دهیم. اگر «ایده‌ی اصلی» به این نقطه رسیده باشد، الان حرف من به معنای تایید صددرصدی کاری که انجام دادم نیست، به معنی این است که تلاشم را کردم که به اینجا برسد. شاید هم نرسیده باشد.»

حجم ویدیو: 222.18M | مدت زمان ویدیو: 00:53:14 دانلود ویدیو
کد خبر: 334279
|
۱۳۹۸/۰۶/۰۴ ۱۸:۰۰:۰۰

اعتمادآنلاین| آزیتا موگویی این روزها فیلم «ایده‌ی اصلی» را بر پرده نقره‌ای دارد. این فیلم فروش نسبتاً خوبی هم داشته است. «ایده‌ی اصلی» دومین ساخته آزیتا موگویی در مقام کارگردان است. «تراژدی» اولین تجربه او در مقام کارگردان بود. با این کارگردان درباره سینما و «ایده اصلی»، جامعه و پول‌های عجیب و غریب در سینما صحبت کردیم که در ادامه می‌بینید و می‌خوانید:

فقط به اندازه دو فیلم می‌توانم در عرصه کارگردانی حرف بزنم

*سلام. با یک برنامه دیگر از «رودررو» در خدمت شما هستیم. گفت‌وگویی در حوزه سینما و فرهنگ با خانم آزیتا موگویی داریم. کارگردان سینما که اخیراً فیلم «ایده اصلی» را به مدت دوهفته است در سینماهای کشور اکران کرده است.

خدمت بینندگان این برنامه سلام عرض می‌کنم. خیلی خوشحالم که اینجا هستم. امیدوارم گفت‌وگوی جذابی با آقای پاکزاد داشته باشیم.

*ممنون. از فعالیت شما شروع کنیم. فکر می‌کنم این دومین فیلمی است که شما در سینما به عنوان کارگردن ساختید، اما سالیان سال است که در حوزه‌های دیگر در حال فعالیت هستید و رزومه‌تان هم کاملاً مشخص است. از پروسه فیلم ‌سازی بگویید، از «تراژدی» به «ایده اصلی» و الان هم که فیلم‌تان در حال اکران است، فیلمی که خیلی پربازیگر است و پیرامون آن بحث‌های مختلفی وجود دارد.

همان‌طور که اشاره کردید من از سال 68 تا به امروز در عرصه‌های مختلف سینما کار کردم و دو فیلم ساختم که فقط به اندازه دو فیلم می‌توانم در عرصه کارگردانی حرف بزنم و بیشتر نمی‌توانم. ولی در عرصه‌های دیگر حرف‌های زیادی دارم که امیدوارم گفت‌وگویمان به آن سمت برود تا شاید آن بخش از حرف‌های من حرف‌های جذاب‌تر و به‌دردبخورتری باشد.

«ایده‌ی اصلی» دومین تجربه من است. به دلیل اینکه در سینمای ایران به شکل مستمر فعالیت می‌کنم، اگر زمانی احساس ‌کنم که دلم می‌خواد بابت قصه‌ای فیلمی بسازم حتماً به سمت کارگردانی می‌روم. اگر که این احساس را نکنم و قصه‌ای برایم اتفاق نیفتد که من را به سمت ساخته‌شدن آن فیلم ترغیب کند، هرگز به سمت ساخت آن نمی‌روم و به فعالیت‌های دیگرم در سینمای ایران ادامه می‌دهم.

هم «تراژدی» و هم «ایده‌ی اصلی» هر دو فیلم‌هایی هستند که معتقدم در زمان خودشان حرف‌هایی را زدند که کمی برای زدن این حرف‌ها زود بود. «تراژدی» در زمانی که ساخته شد حرفی را زد و به یاد دارم یکی از دوستان رسانه‌ای- که معمولاً عادت دارند به همه می‌توپند به همین موضوعات را اشاره کرد.

در «ایده‌ی اصلی» راجع به معاملات و معادلات اقتصادی صحبت می‌کنم

*آن رسانه‌ای خاص یا همه رسانه‌ها؟

آن رسانه‌ای خاص... گفتند که خانم موگویی فانتزی خیلی قوی‌ای دارد و مگر ممکن است آدم خود را مقابل ماشین بیندازد که بمیرد و دیه بگیرد. در کمتر از یک سال دیدیم که نه نتها ممکن است، بلکه خیلی متداول شد و این امری بود که به هر حال در زمان خودش آن‌قدری که باید و شاید به آن نکته‌ای که به خاطرش فیلم را ساخته بودم، آنقدری که لازم بود، دقت نشد.

در مورد «ایده‌ی اصلی» هم همین‌طور است. به نظر می‌رسد که این فضای تروتمیزِ خوشگلِ لوکس با بازیگران خوش‌لباس در کشورهای زیبا باعث شده که در برخی موارد حرف اصلی فیلم نادیده گرفته شود، در صورتی‌که من به دلیل حرف اصلی فیلم به سمت ساختن این فیلم بسیار سخت رفتم. من به عنوان آدمی که در عرصه تولید و تهیه، آدم فعال، باتجربه و باتسلطی است توانستم از عهده ساخت این فیلم در آن شرایط نوسانات ارز برآیم. شاید اگر آدم‌هایی با تجربه کمتر بودند، مسلماً این پروژه را نمی‌توانستند تمام کنند یا به نتیجه برسانند.

*دقیقاً. شنیده‌ها و اتفاقاتی که افتاد یکسری انتقاداتی به شما شد برای اینکه شاید مخاطبان عام و کسانی که به صورت خیلی عادی سینما را دنبال می‌کنند و مشتری سینما هستند دیدند تصاویری از فیلم شما می‌آید، لامبورگینی، مهرداد صدیقیان با آن تیپ و لباس و... در آن مشکلات ارزی که در زمان ساخت فیلم به وجود آمد هزینه بسیار زیادی را برای ساخت آن کردید. از منظری هم می‌گویید این حرف باید در زمان مناسبی زده می‌شد و حرف اصلی فیلم چیز دیگری بود. چرا فکر می‌کنید که فیلم به انحراف رفته و اینکه به درستی برای مخاطب این موضوع حک نشده که شما از یک فساد، غافلگیری، یا از یک روابط یا بهتر است بگوییم از یک پیچیدگی‌ای که می‌شود شبیه به مافیا باشد، و حالا در سینما یا جاهای دیگر به وجود می‌آید، صحبت می‌کند. پس چرا کج رفت و مردم فیلم را نفهمیدند؟

اعتقاد ندارم کج رفت! یعنی با این غلظتی که شما می‌گویید اعتقاد ندارم. بله، چه بسا در زمان جشنواره تعابیر انحرافی از این فیلم شد که به نظرم الان در اکران عمومی این تعابیر یا وجود ندارد یا بسیار کم است. آن هم به دلیل اینکه خاصیت جشنواره همین است. شما وارد یک کارناوالی می‌شوید که موضوعات زیادی برای دیدن، شنیدن و برای حرف‌زدن وجود دارد، لابه‌لای این همه موضوع و مساله یا باید خیلی داد بزنید تا شنیده شود یا باید خیلی بی‌سروصدا باشید که متوجه شوند.

معمولاً وقتی میانه حرکت می‌کنید این اتفاق نمی‌افتد. حداقل تجربه من در تمام طول این سال‌ها در سینمای ایران این را به من گفته است. به نظر می‌آید الان این تعریفی که انجام می‌دهم اگر تعریف درستی باشد هم موضوعی باشد که حداقل خودم امسال به آن رسیدم. تا قبل از این آن‌قدر از نزدیک لمس نکرده بودم که یا شلوغی زیاد یا سکوت بیش از حد، در جشنواره فجر معمولاً دچار کمتر دیده شدن می‌شود. احساسم این است و بعید هم می‌دانم این نگاه تغییر کند.

اما نکته‌ای که وجود دارد این است که بله من در «ایده‌ی اصلی» راجع به یک معاملات و معادلات اقتصادی صحبت می‌کنم که نیاز به پول زیاد دارد. نیاز به آدم‌هایی دارد که اندازه ورود به این بازی باشند. مسلماً آن آدم‌ها برای اینکه اندازه ورود به این بازی اقتصادی باشند، شبیه عامه مردم زندگی نمی‌کنند. این واقعیتی است! چه بسا من بسیار رنگ‌ورخ کمتری از واقعیت موجود زندگی این آدم‌ها را تصویر کردم. تمام تلاشم را کردم که نسبت به این ماجرا ذوق‌زده نباشم ولی واقعیت این است همه آدم‌هایی که این کارها را انجام ‌می‌دهند آدم‌های پر از شوآفی هستند. قیمت ساعت‌های دستشان به اندازه قیمت خانه‌های ماست. پس بنابراین خیلی روشن است که به این شکل زندگی می‌‌کنند! به راحتی صحبت از میلیارد دلار می‌کنند! به راحتی با خریدن یک بلیت از این طرف دنیا به آن طرف دنیا می‌روند و نیازی به گرفتن ویزا از جایی ندارند! اصلا اشل و مدل زندگی‌شان چیز دیگری است. پس این آدم‌ها می‌توانند وارد این‌گونه رقابت‌ها و زدوبندها شوند. ما در نهایت بتوانیم حریمی را که دورِ خود ساختیم حفظ کنیم، در حدی که اجازه ندهیم یک بنگاه‌دار سر ما کلاه بگذارد و این را زرنگی می‌دانیم.

چالش‌های اقتصادی ما از همین نوع است و بیشتر از این نیست، ولی این نکته‌ای است که نمی‌دانم چرا آدم‌ها نمی‌خواهند بپذیرند وقتی از یک مناقصه بزرگ در یک جزیره بزرگ در یک کشور ثروتمندی مثل ایران و در جزیره هندورابی صحبت می‌‌کنید و قرار است یک شریک اروپایی بیاید و برای ساخته شدن این اتفاق مشارکت کند، در این صورت همه‌چیز یک اشل دیگری پیدا می‌کند. این اشل طبیعتاً با اشلی که سینمای ایران از آن توقع دارد حتماً فرق می‌کند.

یکی از وظایف سینماگر آگاهی‌دادن است

*کاملاً درست است. به هرحال تمام موضوعاتی که می‌گویید در وجه زندگی سلبریتی‌ها، ثروتمندانِ حوزه سیاسی، اقتصاد و ورزش دیده می‌شود و وجود دارد. نمونه‌هایی از آن را هم مردم در جامعه می‌بینند، سفرهای مختلف و اتفاقاتی که به وجود می‌آید و دغدغه شما نسبت به فیلم و اتفاقاتی که از نزدیک با آن به صورت مستند در ارتباط بودید و بعد آن را به تصویر کشیدید، همه درست است، اما فکر نمی‌کنید مثلاً جامعه‌ای مثل ما که اتفاقات عجیب‌وغریب در آن بسیار به وجود می‌آید، آسیب‌های اجتماعی که داریم، فقر، اعتیاد، فحشا، مواد مخدر و...، به هرحال شما باید یکی از این قشرها را با خودتان همراه می‌کردید، یا اینکه این قشر سلبریتی و پولدار را همراه می‌کردید؟ (منظورم بازیگران سینمایی نیست در یک اشل کلی و «الیت» صحبت می‌کنم) یا آنها را همراه خودتان می‌کردید یا مردم عامی که در کوچه‌ هستند و درد نان دارند و اتفاقات مختلف پیرامون‌شان به وجود می‌آید، به نظر شما کدام طیف با این ذهنیت و با این چیزی که شما الان به تصویر کشیدید همراه شدند؟

من که روزنامه نیستم! قرار نیست من اطلاعات دهم که امروز کجا چه کسی کشته شده است!

چرا طبقه متوسط شهری در حال از بین رفتن است؟

*ولی فیلمساز هستید.

اوکی. قرار است آگاهی دهم. یکی از وظایف سینماگر آگاهی دادن است. در کنار آن باید این آگاهی‌ را در یک پوشش جذاب یا در یک پوشش سرگرم‌کننده قرار دهیم. اگر «ایده‌ی اصلی» به این نقطه رسیده باشد، الان حرف من به معنای تایید صددرصدی کاری که انجام دادم نیست، به معنی این است که تلاشم را کردم که به اینجا برسد. شاید هم نرسیده باشد.

نه تنها در ایران بلکه در همه جای جهان و در قیاس با فیلم‌سازان بزرگ فیلمسازان درجه یک بسیاری داریم که فوق‌العاده هستند و معضلاتی را که می‌گویید فوق‌العاده جذاب به فیلم تبدیل می کنند. موضوعاتی مثل کودکان کار، زنان کارتن‌خواب، اعتیاد و... همه این موارد را خیلی خوب بلدند و فیلم‌های خیلی خوبی هم ساخته شده است.

من معتقدم اگر این موارد در سطح و لایه زیرین جامعه وجود دارد، اگر تمام این زشتی‌ها و پلیدی‌ها و تمام مواردی که همه ما را اذیت می‌کند، وجود دارد، حتماً یک جایی آن بالا‌ها ایراد دارد! غیرممکن است که شما در یک محدوده‌ عادلانه، توزیع عادلانه ثروت، توزیع عادلانه قدرت، توزیع عادلانه به شایستگی رفتار کنید و بعد خروجی این جامعه‌ای شود که تا این حد لایه‌های زیرینش مغفول است. به نظرم چیزی تحت عنوان طبقه متوسط در جامعه دیگر نداریم- این یک‌سری دلایل دارد. علت این است که عده‌ای یک‌جاهایی یک‌چیزهایی را تماماً مالِ خود می‌کنند و این اصلا شوخی‌بردار نیست! ما نمی‌توانیم رویمان را بسازیم.

*قطعاً.

آدمی که رویش را برگرداند و بی‌تفاوت باشد... مثلا من می‌خواهم راجع به این موضوع سوال کنم که چرا مواد مخدر از آدامس ارزان‌تر است؟ اوکی همین‌طور است. حتماً کسانی هم هستند که راجع به این موضوع فیلم می‌سازند ولی من می‌گویم اوکی چنین چیزی وجود دارد ولی مواد مخدر از آدامس ارزان‌تر است؟ حتماً یک دلیلی دارد که ما الان به عنوان یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا، با این میزان از فقر اقتصادی دست‌وپنجه نرم می‌کنیم. آیا کشور فقیری هستیم؟ خیر. آیا توزیع ثروت در کشور وجود ندارد؟ خیر. چرا این پول‌ها به دست ما نمی‌رسد؟ چرا طبقه متوسط شهری در حال از بین رفتن است؟

ما همیشه از چیزهایی که ندیدیم آسیب خوردیم!

*دقیقاً. من با صحبت‌های شما موافقم. یعنی این ذهنیت و دغدغه شما و داستانی که داخل فیلم‌تان می‌آورید در صورتی‌که آن را لمس کردید، چشیدید و دیدید متوجه می‌شوند و این اتفاقی است که الان برای جامعه ما می‌افتد و قشر متوسط ما لاغرِ لاغر شده، قشری که الان از نیاز‌های اولیه جامعه دستشان کوتاه است. درست است. ولی من می‌خواهم این را بگویم، شما این حرف‌ را در این فیلم زدید و ساختید که کاملاً درست است. شما به عنوان یک فیلمساز یک آگاهی دادید...

تلاشم را کردم...

*تلاش‌تان را کردید که در مورد آن دغدغه‌ای که داشتید آگاهی دهید. می‌خواهم بدانم این آگاهی و دغدغه چقدر به هدف رسید و آن جامعه‌ای که شما دنبالش بودید متوجه شوند که این اتفاقات در حال رخ دادن است و چه چیزی از بعد از نمایش «ایده‌ی اصلی» به بدنه جامعه و مخاطبان شما رسید؟

اول بخش اول سوال را پاسخ دهم. اینکه من چقدر برای رسیدن به آن دغدغه با ساخته شدن فیلم «ایده‌ی اصلی» به آن تارگت اصلی‌ام رسیدم یا نه، نرسیدم. طبیعتاً هر فیلمساز یا هنرمندی اگر بگوید همه آنچه که تصور و تخیل کردم عیناً اتفاق افتاد فکر می‌کنم واقعیت نداشته باشد

*یعنی بعد از اکران «ایده‌ی اصلی» حال‌تان خوب است؟

بخش اول را پاسخ دهم تا به بخش دوم برسم. اول اینکه من تمام تلاشم را کردم که همه آنچه را که فکر می‌کردم باید در این فیلم وجود داشته باشد به تصویر بکشم. اینکه چقدر برای گفتن آن حرف موفق شدم، خودم دلم نمی‌خواهد برای خودم درصد یا معدل بدهم. این را جامعه باید بگوید.

دوم اینکه نکته این است که بله من واقعاً فکر می‌کنم آنچه که دلم می‌خواست اتفاق بیفتد، یعنی آدم‌هایی که می‌خواستم توجه‌شان جلب شود که یعنی «ببین ما حواسمان هست»... این اتفاق افتاده است. یعنی افرادی در این مدت در ارتباط با این فیلم با من تماس‌هایی را گرفتند که برای خودم جالب بوده که خب... پس حواستان به این اتفاق بوده است. پس حواس ما هست و علاوه بر یکسری موضوعاتی که مقابل چشم ماست، موارد دیگری را هم می‌بینیم. ما یکسری موضوعاتی را از صبح تا شب جلوی چشم‌مان می‌بینیم، از صبح که بیرون می‌رویم تا شب که به خانه برمی‌گردیم، دائم با مسائل متعدد پیرامون‌مان روبه‌رو می‌شویم و گله‌مند. یکسری موارد را نمی‌بینیم! اعتقاد من بر این است که ما همیشه از چیزهایی که ندیدیم آسیب خوردیم! چیزهایی که نمی‌دیدیم و نمی‌فهمیدیم باعث شد ما الان در این نقطه قرار بگیریم! اگر که می‌دیدم حتماً هوشیارتر و حواس‌جمع‌تر بودیم، حتما می‌فهمیدیم که چه اتفاقاتی در مملکت ما می‌افتد...

برای من خیلی جالب بود. ما یک پسر 22 ساله در همسایگی‌مان داریم که به من می‌گفت برای من عجیب است که چنین معاملات بزرگی در سطح کشور اتفاق می‌افتد! گفتم: «پس چه چیزی را می‌دانید؟ مگر جوان 22ساله نیستی؟! چطور نمی‌دانی؟» گفت: «من درگیر یکسری مسائل دیگری بودم که... همان داستان روزنامه است، دائم در فضای مجازی می‌بینیم، دائم در روزنامه‌ها می‌خوانیم...»

از سینما حرف نزنید که داستان سینما خیلی پیچیده‌تر از این حرف‌هاست

*یعنی حواس مردم را به چیزهای دیگری پرت کردند.

در حالی‌که او یک جوان 22 ساله‌ی دغدغه‌مند است... یعنی 22 ساله‌ای است که صبح تا شب پای موبایل نیست، پای pmc و دنبال مسائل دیگری نیست. به مسائل اجتماعی اطرافش توجه نشان می‌دهد، نمی‌داند چه خبر است! شما از این جوان بگیر تا بقیه افراد!

نکته این است که حرف اصلی «ایده‌ی اصلی» این است که یک اتفاقاتی در حال رخ‌دادن است. ببینید چقدر این آدم‌ها مثل آب‌خوردن سر هم کلاه می‌گذارند! اصلا برایشان مهم نیست چیزی تحت عنوانی که مثلاً با فردی یک ارتباط دوستی دارد....

من می‌خواهم بگویم همه معادلات زندگی آنها را فقط و فقط منافع و اقتصاد تامین می‌کند، همین! بنابراین در چنین موقعیتی همه آدم‌ها برای آنچه که انجام می‌دهند به خودشان حق می‌دهند و فکر می‌کنند درست‌ترین کار را انجام دادند.

این جامعه‌ای است که ما با آن مواجه هستیم. حالا من یک طبقه اجتماعی دیگری را به مردم نشان دادم. شما همین‌طور طبقات پایین‌تر را در نظر بگیر، همه‌جا همین‌طور است. این یک اتفاق مسری است! اینکه از کجا شروع شد؟ از کجا ما انقدر آدم‌های بدی شدیم؟ از کجا ما به آدم‌هایی تبدیل شدیم که طرف مقابل‌مان دیگر برایمان اهمیتی ندارد. من واقعاً نمی‌دانم کی این اتفاق هولناک افتاده است، ولی کاملا می‌فهمم که افتاده است و حالا حالاها آسیب‌های این اتفاق هولناکی که... ما خیلی راحت چشم‌مان را روی دزدی بستیم، ما خیلی راحت چشم‌مان را روی دروغگویی، کلک‌زدن و بی‌اخلاقی بستیم، تبعات اینها همچنان ادامه دارد.

مثلاً در این مملکت یک اتفاق بزرگی می‌افتد، یک زمانی یک شخصیت سیاسی را در نظر بگیرید که دچار یک اتفاق هولناک مثل جنایت می‌شود، چقدر این موضوع زنده است؟ نصف روز!

*و همه یادمان می‌رود...

یادمان می‌رود. بعد توجه‌مان به سمت خانم بازیگر به همراه سگ جلب می‌شود...

*بله، گربه فلانی گم شد...

به همین راحتی چشم‌مان را روی همه‌چیز می‌بندیم! از آدم‌هایی که دغدغه و مساله دارند، خارج شدیم. به آدم‌های لحظه‌ای تبدیل شدیم که در لحظه چه چیزی حال ما را خوب می‌کند، همان اوکی است. چه چیزی منافع ما را تامین می‌‌کند...

ما به نقطه‌ای رسیدیم که دائم می‌خواهیم بگوییم ما بالاتریم!

*آدم‌هایی که از روی هیجانات‌شان تصمیم می‌گیرند...

دقیقاً. می‌گوییم الان منافع ما را چه چیزی تامین می‌کند همین اوکی است. خب اوکی! منافع تو تامین می‌شود اما چندین آدم از منافع تو آسیب می‌بینند... که برایشان اهمیتی ندارد.

*سرعت تبادل اطلاعات و اخبار بد در جامعه ما به شدت و انقدر زیاد است که به خاطر آن همین خاطره یا ذهنیتی را که آدم‌ها بخواهند در مورد اخبار بد تجزیه و تحلیل و فکر کنند از دست دادند. یعنی ببینید همان فاجعه به وجود می‌آید، تا عصر همه یادشان می‌رود، بعد خودِ سیستم یک اتفاق دیگری را رقم می‌زند مثلاً دستگیری چند نفر در جایی. وقتی همه اینها را نگاه می‌کنید می‌بینید پیش‌بینی‌شده است. افکار و ذهنیت مدیران ما باعث شده مردمی که در کف شهر زندگی می‌کنند همان بداخلاقی‌ها، دروغ‌ها و همان حال بد را داشته باشند، ولی اینجا دیگر کف شهر است و مردم فقط زورشان به هم می‌رسد و همدیگر را له می‌کنند.

یک چیزی می‌گویم ولی نمی‌دانم تا چه حد حرفم درست است، چون به این موضوع فکر نکردم الان از حرف شما این نتیجه را گرفتم- همه، نه فقط ایران، در یک جهان عجیب‌وغریبی سرمی‌کنیم، همه‌چیز عجیب‌وغریب است، به دلیل سرعت انتقال اخبار و اطلاعات به قول شما فرصت تجزیه و تحلیل و فرصت فکر کردن و فرصت تفسیر یک اتفاق به خوبی یا بدی را از خودمان سلب کردیم و بنا به دلایل و شرایطی از ما سلب هم شده، اما نکته من این است- این را با قاطعیت می‌گویم- در هیچ کجای جهان، هیچ مردمی در جهان تا این اندازه شتاب برای تغییر از آدم‌های نرمال و خوب به آدم‌های بد ندارند! چنان سبقتی از هم می‌گیریم که حیرت‌انگیز است! به سرعت رد می‌شویم! مثلاً کسی اشتباه کوچکی انجام می‌دهد کس دیگری چند قدم جلوتر اشتباه بزرگ‌تری انجام می‌دهد! ما این‌طوری نبودیم! کِی این‌طوری شدیم!

*این همان لمپنیزم است که هیچ چیزی در جای خود وجود ندارد، هیچ‌چیزی در جایی که باید قرار بگیرد وجود ندارد. همان آدم‌هایی که به قول شما می‌توانند در یک سیستم، در یک حوزه و بخشی حضور داشته باشند حضور ندارند، به دلیل اینکه بدبودن آدم‌های دیگر آنها را حذف می‌کند، به دلیل اینکه ذهنیت ما طوری است که وقتی نوتردام در پاریس می‌سوزد، کل اینستاگرام آتش می‌شود ولی بازار تبریز که جایزه آقاخان را برده است، می‌سوزد و هیچ اتفاقی نمی‌افتد. وقتی همین مقایسه‌ها را نگاه کنیم، می‌بینیم چقدر ما از هم بدمان می‌آید، چقدر از هم بیزاریم، چقدر لحظه لحظه خودزنی می‌کنیم...

و دائم در حال اثبات خودمان هستیم. ما به نقطه‌ای رسیدیم که دائم می‌خواهیم بگوییم ما بالاتریم!

*همین موضوعی که می‌گویید. آدم‌ها عملاً و علناً به هم توهین می‌کنند، زیرآب هم را می‌زنند، در پروژه‌های سینمایی، دلالی در فوتبال و... در همه حوزه‌ها چنین چیزهایی وجود دارد، اصلا ما به یک نقطه خاص بسط نمی‌دهیم و بعد می‌بینیم مثلا فلانی که با فلانی به خون هم تشنه بودند سر منافع و اقتصاد در پروژه‌ بعدی سینمایی هم با هم کار می‌کنند!

شما این ماجرا را بین سینما کوچک‌ می‌کنید، رها کنید! من می‌گویم خیلی بزرگ‌تر از این حرف‌هاست.

*بله، من در حوزه خودمان آوردم.

قصه «ایده اصلی» قصه یک زن و مردی است که سر داستانی برای اثبات... رنگ‌آمیزی و در رابطه این دو با هم کیفیت احساسی هم وجود داشته، ولی واقعیت این است که وقتی با فاصله نگاه می‌کنیم می‌بینیم که می‌خواهند بگویند برنده من هستم! حرف من باید به کرسی بنشیند!

*هانیه توسلی که عملاً بازی می‌کند.

هانیه توسلی که در این بین به خاطر منافع خود همه را نگه می‌دارد، ولی شخصیتی که مریلا زارعی بازی می‌کند همین است. می‌گوید چیزی که من می‌گویم درست است! من باید اثبات کنم که من بهترم - من نمی‌دانم این گفت‌وگو چه زمانی منتشر می‌شود. دلم نمی‌خواهد پایان فیلم را بگویم- نکته این است که در شخصیت‌های این فیلم، تصور خود من این است که آدمِ خوب و آدمِ بد نداریم! آدم‌هایی را داریم که کمی از آدم‌های دیگر کمی آب‌شسته‌تر هستند، همین! کمی مرام و معرفت و اخلاقیات برایشان باقی مانده است.

*انعطاف‌های کمِ کاراکتریِ رو به مثبتی را مشاهده می‌کنیم.

بله، که البته دوباره در مورد دو شخصیتی که آقای رادان و خانم زارعی بازی می‌کنند، به واسطه اینکه موضوع، یک موضوعی است که به هر حال به آب و خاک و مسائل ملی و ساخته‌شدن آن در جزیره هندورابی ارتباط پیدا می‌کند، به نظرم عرق ملی در یک مقطعی به دادشان رسیده است و تا حدودی هم غیرتی شدند در مقایسه با آدمی که قرار است بیاید و هیچ‌کاری هم نکند و برود. تفاوتشان در این است.

نکته اینجاست که حرفمان خیلی طولانی شد امیدوارم پاسخ مساله‌ای که گفتید را بدهد، ولی واقعیت این است که جامعه ما در حال حاضر در نقطه‌ای به لحاظ اجتماعی قرار دارد که هیچ مرزی در هیچ زمینه‌ای دیگر برای بداخلاقی وجود ندارد. ما خیلی راحت راجع به فساد از هر نوعش حرف می‌زنیم، ککمان هم نمی‌گزد...

*همین را می‌خواستم بگویم. می‌خواهم بالاتر بروم، در بحث کلی سیستم و کشور چقدر مفسد پیدا می‌شود، چقدر می‌گیرند، چقدر بازداشت می‌کنند، چقدر پول لو می‌رود...

می‌دانید ما چه کار می‌کنیم؟ ما از هر اتفاقی جوک می‌سازیم.

مردم گرفتار روزمرگی هستند

*همین را می‌خواهم بگویم. شما انتظار دارید آنچه که از بالا به مردم و عام می‌رسد مردم آن را چطور تفسیر و تجزیه کنند و چطور برای خودشان حل کنند؟ وقتی کسی واقعاً درگیر روزمرگی‌هاست، چطور می‌تواند بفهمد یک پسر متولد 72، 160 میلیون دلار را برده یعنی چه؟ یا خیلی بیشتر...

همین حرف شماست. در واقع افرادی هستند که به منابع قدرت، ثروت دسترسی دارند، رانت دارند، معروف هم هستند، همین داستانی که می‌گوید سلبریتی را با آمبولانس این‌طرف، آن‌طرف‌ می‌برند. همه اینها نمونه‌هایی از حرف شما، کوچک‌تر و بزرگ‌تر در حوزه‌های مختلف، همه اینها را نمایش می‌دهیم، شما هم فیلم‌تان را ساختید این اتفاقات رخ می‌دهد، خب الان تکلیف مردم چه می‌شود؟

مردم باید خودشان آگاهی پیدا کنند. نکته همین‌جاست. آقای رادان در این فیلم جمله‌ای دارد که به خانم زارعی می‌‌گوید: «ببین در این مملکت فقط شخص مهم است». این یک واقعیت است! در این مملکت فقط شخص مهم است. ممکن است یک حرف درست را من بزنم در مقابلش پذیرش ایجاد نشود، ولی شما بزنید بگویند این درست است! مهم نیست چه می‌گویید، مهم این است که چه کسی چه می‌گوید، آن مهم است. این در جامعه ما یک واقعیت است! حالا وظیفه مردم چیست؟ حداقل کاری که می‌توانند انجام دهند این است که برای چهار ساعت در طول روز بگویید این موبایل تمام! من پیرامونم را ببینم! پیرامونم را ببینیم و به تحلیل برسم نه به اخبار! اخبار به من کمک می‌کند یکسری داده در ذهن من بیاید که من آن داده‌ها را بتوانم پردازش کنم و به یک تفکر و تحلیل برسم.

فرض کنیم اخبار رسانه‌های ما درست است

*در حالی که این اخبار رسانه‌های ماست...

فرض ما بر این است که اخبار رسانه‌های ما همه کاملا درست و صحیح بوده است. فرض محال که محال نیست. ما یکسری اطلاعات می‌گیریم این باید پردازش شود پس قوه تعقل، تفکر و تحلیل ما کجاست؟ هیچی! همه‌چیز ما در گوشی‌های موبایل خلاصه شده است. فلانی درست می‌گوید یا دیگری.... این اوضاع ما شده است...

طبیعی است که در این موقعیت پول‌های بسیاری خورده می‌شود، ثروت بسیاری چپاول می‌شود، فرصت‌های زیادی از افراد شایسته گرفته می‌شود و درنهایت با جامعه‌ای مواجه می‌شویم که شخص‌محور است و جامعه‌ای است که علی‌رغم رنگ و رخ ظاهری‌اش، جامعه‌ای افسرده و ناامید است.

شما در پرده سینما ناامیدی می‌بینید! در تلویزیون ناامیدی می‌بینید! در جامعه می‌روید ناامیدی می‌بینی! حتی می‌خواهم کمی پایم را جلوتر بگذارم، ولی واقعیت این است که من با «ایده‌ی اصلی» به تماشاگری که فیلم را می‌بینید می‌گویم انقدر نترس! تو هم زرنگ باش! ول کن! همین است! همه همین‌طور هستند! انقدر گرگ پیرامون تو وجود دارد! حواست را جمع کن تا تو هم بتوانی آدمی باشی که در این جامعه با مختصات فعلی این جامعه خودت و موقعیتت را حفظ کنی، قرار نیست تو هم کلاهبردار باشی ولی حداقل بفهم چه خبر است! یعنی نرو و خودت را درگیر مسائل دائمیِ تکراریِ ازدست‌رفته نکن!

من درعین‌حال که از همه این موضوعات در «ایده‌ی اصلی» حرف می‌زنم، امید هم می‌دهم و رویا هم می‌سازم. دوست دارم جوانی که این فیلم را می‌بیند بگوید: «پس چنین ماشینی هم می‌شود سوار شد، پس خانه‌ این‌چنینی هم می‌شود داشت.»

*به هر قیمتی؟

نه اصلاً کانسپتی نیست. اصلاً دنبال مفهوم نیستم. دنبال چیزی هستم که به لحاظ بصری تماشاگر می‌بیند. مثل سینمای هند که رویا می‌سازد و ملت روی پرده می‌بینند، بیرون می‌آیند با هر آنچه که دارند سعی می‌کنند خوشحال باشند. جامعه پیرامون ما پر از زشتی و... است، در پرده هم همین‌ها را می‌بینیم.

*همین است. می‌خواهم مصداقی در مورد حرف شما و در تایید حرف شما داشته باشم. متاسفانه از لحاظ اجتماعی، فرهنگی و هنری در جامعه به جایی رسیدیم... من فکر می‌کنم به جای خیلی بدی رسیدیم که شما فیلم «ایده‌ی اصلی» را می‌سازید، یعنی ایجاد و ساخت رویاسازی کاذب برای مردم...

این را شما می‌گویید من چنین حرفی نگفتم.

*نه، من این حرف را می‌گویم که این رویایی که شما برای همان جوان می‌سازید که بیاید ببیند...

من آگاهی می‌دهم... از شماره یک تا شماره 10، شماره یک تا شماره 9 را آگاهی می‌دهم، ممکن است در شماره 10 کارهای دیگری کنم، من آگاهی می‌دهم که این بخش جامعه و اوضاع فعلی مملکت را هم ببینید، این خیلی مهم است، از همه چیزهایی که تا حالا دیدید مهم‌تر است. از یک تا 9 هدفم همین است.

همه بازیگران از ابتدا انتخاب اول بودند

*این اتفاقاً سیاست فرهنگی بسیار خوبی است. من می‌خواهم نقدی بزنم به اتفاقاتی که در دنیا و سینمای مدرن دنیا در حال رخ‌دادن است که شما سینمای بالیوود را مثال زدید. مثلا فستیوال‌های بین‌المللی که در دنیا برگزار می‌شود و ژورنالیست‌های مختلفی که از دنیا می‌آیند و همه فیلم‌سازان در کنار هم می‌نشینند و خیلی جالب است. فیلم‌هایی که در کلاس A و الف نمایش داده می‌شود در ناخودآگاهش شما را غافلگیر می‌کند و در ناخودآگاهش شما را فریب می‌دهد، در ناخودآگاهش وقتی شما لومیر را بیرون از سالن می‌آیید و به سمت هاستل یا هتل می‌روید و یا مثلا هر جای دیگری فرقی نمی‌کند هرطوری که در آن سفر می‌روید، در ذهن خود یک رویایی دارید و آن رویا بر اساس آن سیاست و حیله آن کارگردان به وجود می‌آید که مخاطب را درگیر می‌کند. یعنی ما در جامعه‌مان حتی اجازه این موضوع به وجود نمی‌آید که شما یک بستری را به وجود بیاورید که حتی کسانی که هدف و جوانان ما هستند حتی کسانی که نیرو محرکه جامعه هستند بیایند این را ببینند و استفاده کنند و بعد به حرف شما می‌رسیم ناامیدی محض که به وجود آمده است.

فکر می‌کنم بالاخره به یک تعریف یکسان رسیدیم.

*بله. دقیقاً. موافقید در مورد cast شما هم صحبت کنیم؟ از ابتدا انتخاب شما بهرام رادان و هانیه توسلی و... بود.

بهرام رادان انتخاب اول من بود. نکته سر این است که هر کارگردان دیگری اگر قرار بود «ایده‌ی اصلی» را بسازد حتماً به یک چینش دیگری می‌رسید، اینکه سلیقه است، بخش زیادی از آن سلیقه است، بخش دیگری هم این است که علاوه بر سلیقه نباید دچار اشتباه شوی.

در مورد «ایده اصلی» به نظرم همه سرجایشان هستند، به اعتقاد من همه درست سرجای خود نشستند. مریلا زارعی که به نظرم برای این نقش بهترین انتخاب بوده است.

*بی‌شک بهترین انتخاب بود. من هم با شما موافق هستم.

پژمان جمشیدی یک نقش کاملاً غیرکمدی و غیرمتعارف کار کرده که به نظرم خیلی خوب از عهده آن برآمده. به هر حال با همه اینها یک بازی می‌کند و با هرکس یک مدل رفتار می‌کند، بازیگر بسیار باهوشی است و دوربین هم بسیار دوستش دارد، به نظرم تلاش بسیاری می‌کند که بازیگر خوبی باشد و این یک اتفاق فوق‌العاده است. برای انتخاب پژمان در یک چنین نقشی تصور می‌کنم ریسک قابل‌توجهی کردم و از آن ریسکی که انجام دادم خیلی خوشحال هستم. به نظر من بهرام رادان با توجه به خصوصیات فیزیکی و صدایی که داشت و اساساً قابل باوربودنش برای نقش یک آدمی که مهندس سرپایی است و تلاشگر و زحمتکش است درست بود. بهرام بسیار زیبا در قالب نقش مهندس سعید این فیلم نشسته است. اگر هر بازیگر دیگری نقش سعید قصه را بازی می‌کرد شکل دیگری می‌شد، مثلاً اگر حامد، یا رضا گلزار بازی می‌کرد شکل دیگری می‌شد، همه خوب بودند و همه هم می‌توانستند به خوبی بنشینند، ولی تصویری که من از مهندس سعید پارسا در این فلیم داشتم همین تصویری است که الان بهرام روی پرده از آن ساخته است.

هانیه بسیار شلوغ‌کار و حراف است، دختر خیلی ساده‌ای است ولی لاله کاراکتر پیچیده‌ای بود درعین حال که خیلی تنها بود و سعی می‌کرد همه آنچه را که به درونیات خودش مربوط می‌شود، پنهان کند. خیلی خوشحالم که هانیه بازی کرد. به نظرم بهترین اتفاق ممکن افتاد.


*امروز داشتم فروش فیلم‌تان را نگاه می‌کردم دیدم که بیشترین فروش را در هفته‌ای که گذشت داشتید خودتان چنین انتظاری را داشتید؟

بله. می‌گویند در دو هفته اخیر صدرنشین است. من انتظار خیلی بیشتری دارم.

*منتقدان خیلی از فیلم شما استقبال نکردند.

اتفاقاً ما یادداشت‌های بسیار خوبی از فیلم داریم که ریزریز بیرون می‌آید.

*هنوز بیرون نیامده است؟

نه. در حد سه، چهار یادداشت.

*وقتی فیلمتان در جشنواره بیرون آمده بود بسیاری معتقد بودند که فیلم بسیار خوب و دغدغه‌مندی است و کسانی از منتقدان بودند که فیلم را دوست نداشتند و نظراتی می‌دادند. آیا فیلم شما در جشنواره فجر نامزد شد؟

نه در هیچ حوزه‌ای.

*پژمان جمشیدی به این دلیل خوشحال بود که فیلم در بخش مسابقات حضور پیدا کرده بود.

بله. اصلاً در هیچ زمینه‌ای کاندیدا نشد. در مورد نقطه‌نظر منتقدان، هم در ایام فجر نقطه‌نظرات متفاوت و جذابی را داشتیم که در آن زمان پرداخته شد که هم در رسانه‌های کاغذی و هم در رسانه‌های مجازی، انتشار پیدا کرد. الان هم همین‌طور، چند روز پیش یکی، دو نقد از آقای مازیار فکری‌ارشاد، شاهین شجری‌کهن و دامون قنبرزاده هم بود.

*بله. نقد شاهین شجری‌کهن را خواندم. در واقع این یک پروسه‌ای است که به نظر من از تبلیغات شروع می‌شود، به تهیه‌کننده و بعد به کارگردان و بعد به سرمایه‌گذار می‌رسد. دقیقاً سرمایه‌گذارانی که در حال‌ حاضر در سینما حضور دارند که هیچ شناسنامه‌ای ندارند و یکسری پول‌هایی وسط می‌آید بعد می‌بینیم که آن فرد بعد از سه یا شش ماه در زندان است یا به جایی وصل است یا پول‌های کثیفی که این اسم خیلی تکرار شده...

لوث شد! اصلا مثل هرچیز دیگری در این مملکت لوث شد و باید به آن بخندیم.

*خیلی جالب بود ما در گفت‌وگوی قبلی با دوستی صحبت می‌کردیم که می‌گفت با پول تمیز نمی‌شود فیلم خوب ساخت! ولی با پول کثیف می‌شود فیلم خوب ساخت! دیدگاه شما به این موضوع لوث‌شده چطور است؟

من معتقدم وقتی شما چیزی را به عنوان معضل مطرح می‌کنید، هیچ راه‌حلی هم برایش ندارید، به یک واژه‌ای تبدیل می‌شود که الکی در دنیای واژگان ما می‌آید.

پول کثیف فقط یک لغت است

*پس فیلمسازی هم در حال‌ حاضر در سینمای ما....

نه، می‌خواهم جوابتان را بدهم. یک واژه‌ به دامنه لغاتمان در سینما اضافه شده پول کثیف! اوکی. چی؟ پول کثیف بد است؟ پول کثیف خوب است؟ باید جلوی پول کثیف را گرفت؟ پول کثیف را رها کنیم؟ این جمله که به خودی خود معنا ندارد، این جمله یک قبل دارد و یک بعد، ما باید راجع به قبل و بعد آن حرف بزنیم. خود جمله که خود جمله است، به نظرم انقدر گفتیم که یک چیز بی‌معنایی شده است و به هرکسی بگوییم می‌خندد.

موضوع این است که اولاً باید آسیب‌شناسی کنیم که افرادی که پول‌هایی با منابع نامشخص دارند و می‌دانند سینما اساساً صنعت سوددهی نیست، چرا وارد می‌شوند؟ اول باید دلیل آن را پیدا کنیم، حتماً یک دلیلی ورای فرهنگ و هنر و... دارند. یک دغدغه دارند، آن دغدغه هرچه که است یک تشکیلات و متولیانی باید بدانند که هدف آنها از این ورود چیست و می‌خواهند چکار کنند، نه اینکه همه سبقت بگیریم برای اینکه مبلغی را دریافت کنیم، این در واقع اوضاع فعلی می‌شود. در واقع این اوضاع قبل از پول کثیف است، در قبل چه اتفاقی می‌افتد.

آن آدم یا آن آدم‌ها با آن سیستم با آن پول نامشخص وارد سینما شدند، چه محصولاتی از آن تولید می‌شود؟ محصولاتی که تولید می‌شود هم مهم است. زمانی است که پولی از یک مجاری به یک نقطه‌ای می‌رسد که آن نقطه به یک اثر درخشانی تبدیل می‌شود. آن اثر درخشان به خودی خود، فارغ از تمام مسائل زیرساخت، باید تحلیل و ارزیابی شود. آن وظیفه کسانی است که دغدغه فرهنگ و هنر دارند، تحلیل و تفسیر و ارزش‌گذاری روی اثر تولیدشده! ولی این به معنای آن نیست که آدم‌هایی که باید در ابتدای ورود این پول بررسی می‌کردند و احتمالاً مانع آن می‌شدند، مثلاً با پول نامشخص فلانی چه اثر شاخصی تولید شد؟! خب به تو چه؟ او یک کار دیگری انجام داده است تو چرا کار خود را انجام ندادی؟ آن فیلم‌ساز کار خود را درست انجام داده و فیلم خود را ساخته است، تو به عنوان مسئول، مدیر و متولی چرا به وظایف خود عمل نکردی. این یک موضوع است. موضوع دیگری که وجود دارد این است که باید از یک زاویه دیگری به قضیه نگاه کنید. شاید افرادی باشند که واقعا دغدغه فرهنگ و هنر داشته باشند و پولشان هم زیاد باشد و دوست‌ داشته باشند در عرصه هنر و فرهنگ هم سرمایه‌گذاری کنند.

*این که خیلی خوب است...

فرض کنید با دوستان خود در جایی نشستند، خودِ آن فرد دلش می‌خواهد پولی را در جایی بگذارد و سرمایه‌گذاری کند، همان دوستان معترض می‌شوند و می‌گویند که «دیگران فکر می‌کنند پول تو کثیف است». در این صورت او هم دیگر این کار را انجام نمی‌دهد. عملاً ما با این ماجرا بدون اینکه راجع به آن فکر کنیم، واژگانی را به دامنه لغات سینمایی اضافه کردیم، بدون اینکه بفهمیم چطور می‌توانیم مانع شویم یا چطور می‌توانیم با آن مواجه شویم یا چطور می‌توانیم دستمان را در جیب او نکنیم. بدون اینکه فکر کنیم فقط در نقطه‌ای ماندیم، صرف تکرار مکررات برای انجام وظیفه، همین! دغدغه کسی واقعاً این نیست که ببیند این پول چیست و می‌خواهد با آن چکار کند. ما داریم می‌گوییم که ببینید می‌گوییم! خب یعنی چه؟ ما چه کار کنیم! خوب است که می‌گویی اما راهش را هم پیدا کن و مانع شو! این دیدگاه من به طور عمومی است.

ولی خودِ من به عنوان آدمی که تصمیم بگیرد فیلم بسازد فیلم می‌سازد، دستش را روی چونه‌اش نمی‌گذارد یک‌جا بنشیند، چون خودش تولیدکننده است و بلد است که چطور می‌تواند منابع مختلف مالی، لجستیک و... را درگیر امر فیلمسازی کند، پس بنابراین دغدغه و نگرانی‌هایی را که شاید برخی از همکاران من داشته باشند ندارم، اما نکته اینجاست که به شدت استقبال می‌کنم و به شدت مساله‌ام است. فکر هم می‌کنم اولین آدمی بودم که در جشنواره فجر منابع مالی فیلمم را اعلام کردم و گفتم دو سرمایه‌گذار دارم.

*گفتید دلاری را خریداری کردید... سوالی از شما شده بود چون در آن زمان اوج تحریم‌ها بود و قیمت ارز بالا بود...

من در کنفرانس خبری این را نگفتم، قبل از آن در یک گزارش خبری که از خبرگزاری مهر بود و اطلاعات و آماری را از فیلم‌های حاضر در بخش مسابقه می‌گرفت، توضیح دادم.

زمانی که با سرمایه‌گذارانم برای ساخت فیلم «ایده‌ی اصلی» تصمیم گرفتیم، برآوردی که ما کردیم و به واسطه آن برآورد قراردادها منعقد شد، قراردادی با من و سرمایه‌گذاران و قراردادی با من و عوامل فیلم، در آن زمان یورو 8 هزار تومان بود، شروع به پیش‌تولید کردیم، قراردادها را بستیم، سفر رفتیم و به فیلمبرداری رسیدیم به 18هزار تومان رسید، بعد به 20 هزار تومان و ما وسط قلب اروپا بودیم، اصلاً نه راه پس داشتیم و نه راه پیش، و تازه پروژه هم شروع شده بود، فقط توان و تجربه تولیدی من توانست به داد ما برسد که برآورد ما از آنچه که روی کاغذ با سرمایه‌گذاران آوردیم بالاتر نرود. خانم زارعی اخیراً مصاحبه‌ای را در ارتباط با فیلم کرده که طی یکی، دو روز آینده منتشر می‌شود یک صحبت بامزه‌ای داشتند. می‌گفت: «خانم موگویی بی‌رحمانه پلان می‌گرفت». ما روزی بین 17 تا 18 ساعت کار می‌کردیم.

*با همان قانون کار در کشور اروپایی...

در اروپا بیش از روزی هفت ساعت نمی‌توان کار کرد

می‌دانید که آنها روزی هفت، هشت ساعت کار می‌کنند، ما روزی 17 ساعت کار می‌کردیم. از این شهر به آن شهر، روز، شب.

*این موضوع یک سکته‌ای زد.

اصلاً نمی‌توانستیم کوچک‌ترین توقفی به فیلم بدهیم. من می‌دانستم توقف یعنی مرگ! یک روز بنشینیم و یک نصف روز فیلم‌برداری نکنیم، باید جمع کنیم برگردیم بیاییم. انقدر شرایط حادی بود. ضمن اینکه اصولاً با هیچ‌کس غیر از خودم رقابت نمی‌کنم. خودم با خودم بیشترین پشت‌‌پا را به خودم می‌زنم و بیشترین رقابت را با خود دارم. می‌خواستم روی خودم را کم کنم، تمام کنم، بیایم! واقعا این‌طوری شد!

*می‌خواهم در مورد بحث پول‌هایی هم که حرف زدیم، البته نظر من این بود که مواردی هم که در مورد عدم اعتماد و فلج‌شدن بخش خصوصی در فرهنگ که وجود دارد و ایجاد اقتصاد نظامی از اواخر دهه 60 و این بی‌اعتمادی به امروز رسیده که چیزی به اسم پول کثیف بخواهد برای جامعه و مردم مطرح شود ولی عموماً در کشورهای مطرح دنیا که سینما دارند، شما از نوع فرانسه بگیرید تا هالیوود و سینمای شرق، دغدغه و معضلی به نام اعلام هزینه و اعلام اینکه ما چقدر خرج کردیم ندارند. فکر می‌کنید در سینمای ما این مساله چیپی نیست که حتماً باید هزینه‌ها را بگوییم. لِوِل‌بندی در هر جامعه‌ای مشخص است، سلبریتی دارد، قشر متوسط دارد، انتقادی که وجود دارد به حاکمیت است ولی به سینما که ربطی پیدا نمی‌‌کند که چه کسی چقدر می‌گیرد. مثلاً بازیگرانی که در فیلم «شهرزاد» قرارداد بستند می‌دانستند پولشان تمیز یا کثیف است یا...

این نکته‌ای که شما می‌گویید متعلق به یک جامعه آرمانی است نه جامعه‌ای که در حال حاضر داریم. در جامعه‌ای که همه دروغ می‌گویند...

*به بحث اول برگشتیم...

در جامعه‌ای که بی‌اعتمادی موج می‌زند، چرا شما فکر می‌کنید همه باید بگویند هرکسی هرچه می‌گوید درست است، جامعه خشمگین است! نسبت به همه‌چیز خشم دارد! از اینکه فلان آدم در فلان خانه‌ای نشسته یا در فلان ماشین نشسته است، خشم دارد، حق هم دارد. چون توزیع عادلانه ثروت، موقعیت، شایستگی، شهرت و... در این جامعه اتفاق نیفتاده است. شما افرادی را سراغ دارید که بی‌نهایت استعداد دارند، افرادی را سراغ دارید که استارت‌آپ کاری را شروع می‌کنند، بعد ایده، خلاقیت، فکر، تلاش، زحمت و... همه برای آنهاست. در حالی که فردی با یک بشکن‌زدن با پول بیشتر همه پروژه را از آنِ خود می‌کند، در واقع از آنِ خود نمی‌کند، هاپولی می‌کند! شما فکر می‌کنید کسی که دوسال وقت و انرژی خود را صرف کرده برای اینکه چیزی را رانت کند چه احساسی پیدا می‌کند؟ خشمگین می‌شود!

و این اتفاقی است که به کرات در این جامعه می‌افتد. هیچ‌کس هم عین خیالش نیست! چیزی که ناراحت‌کننده است این است که زمانی است ما یک چیزی را نمی‌دانیم، مثلاً زمانی نمی‌دانیم دیواری ترک خورده است، اگر می‌دانستیم جلوی ترک دیوار را می‌گرفتیم که نریزد، در صورتی که ما ترک را می‌بینیم، ولی هیچ‌کدام از ما مطلقاً هیچ کاری انجام نمی‌دهیم. یعنی از منِ سینماگر تا شمایِ رسانه‌ای تا آدم‌هایی که مسئولیت دارند، هیچ‌کس هیچ‌کاری انجام نمی‌دهد! همه فقط نگاه می‌کنند! در بهترین حالت فقط مدل نگاه‌هایمان فرق می‌کند. یکی با لبخند دیگری با... این که نشد راه چاره!

حالا شما کل را می‌گیرید می‌آیید در جزء می‌رسید که سینماست. حالا این کلیت است. الان منِ سینماگر نشستم مقابل اهل رسانه‌ای که او هم خشمگین است، من هم خشمگین هستم...

او از منِ نوعی می‌پرسد که تو چقدر پول برای فیلمت هزینه کردی؟ می‌گویم «به توچه ربطی دارد شکل دیگری هم وجود دارد، آدمِ رسانه‌ای به من زنگ می‌زند و از من می‌پرسد که من به‌طور کامل برای او توضیح می‌دهم... پروژه من با این شرایط ساخته شده، دو سرمایه‌‌گذار با این عناوین دارد، فردی هم در سازمان منطقه آزاد به ما لجستیک داده است. درواقع خشم او را با یک توضیح منطقی واقعی آرام می‌کنم. ولی تصور کنید منِ فیلمساز راجع به فساد اقتصادی فیلم ساختم، در صورتی‌که خودم یک مفسد اقتصادی هستم و دستم در جیب یک اختلاس‌گر باشد، چه می‌شود؟ مسخره است! چه اتفاقی می‌افتد؟ بی‌اعتمادی!

من در این لحظه‌ای که اینجا نشستم و با شما صحبت می‌کنم هنوز بابت فیلم کلی بدهی دارم! کسی جرأت ندارد چنین حرف‌هایی را بزند ولی من می‌زنم. چون نه از جایی رانتی داشتم، نه پول بی‌حساب گرفتم و همچنین موضوعاتی است که اتفاقاً به نظر من موضوعات جذابی است. من می‌خواهم اکران فیلم تمام شود بعد بگویم که در زمان پیش‌تولید این فیلم چه پیشنهاداتی به من شد! مثلا مبلغی را با تو قرارداد می‌بندیم و اسپانسر تو می‌شویم، مقداری از آن را اول برمی‌داریم! در این صورت چه کسی این قرارداد را امضا می‌کند؟ من! چرا من باید چیزی را که تو می‌خواهی برداری امضا کنم؟ چرا من باید وارد این بازی شوم؟ ولی من خودم را کنار می‌کشم از اینجا کات کن به اینکه پس چنین چیزهایی هم وجود دارد! پس این اوضاع هم در حرفه ما وجود دارد در همین سینمایی که اول تا آخرش را بزنیم... حدود چند نفر هستیم؟

*500 نفر...

نه بابا.

*مثلا هزار نفر فعال...

5 هزار نفر.

*نه افرادی که فعال هستند در همه پروژه‌ها فعالیت می‌‌کنند.

هزار نفر جمعیت فعال تحت عنوان تولیدکنندگان در همه عرصه‌ها، در این جامعه هزار نفره چنین پیشنهاداتی هم وجود دارد. حالا اشل خود را بالاتر ببر! بالاتر! بالاتر! یک مناقصه‌ای در جزیره هندورابی وجود دارد، حالا قرار است چه پول‌هایی ردوبدل ‌شود؟ افرادی که می‌گویند اینها چقدر شیک هستند، آیا به نظر شما عقلشان درست کار می‌کند؟ معلوم است که باید شیک باشند! این پله را به همین شکل تحلیل کنید و بالا بروید به یک واقعیتی می‌رسید که حالا منِ فیلمساز سعی کردم به اندازه خودم در حد توان آرتیستیک خودم، و در حد توان فکری و شعوری خودم، چیزی را بسازم و روی نقطه‌ای دست بگذارم که شاید آن نقطه حواس عده‌ای را جمع کند!

سعی کردم به عنوان سینماگر در نهایت سلامت مالی حرکت کنم، سعی کردم به عنوان سینماگر سرراست و تالیف‌شده جلو بروم. من تلاش خودم را کردم، اینکه تا چه حد موفق شدم موضوع دیگری است. ولی به نظرم همه باید از خودمان شروع کنیم، هرکسی باید از خودش شروع کند. هر آدمی وقتی از خودش شروع کند، دغدغه و فکر که داشته باشد، چه‌بسا که نمی‌توانم امیدوار باشم که درست می‌شود، ولی حداقل از این بدتر نمی‌شود!

*یعنی فصل زمستان فیلم سومتان را می‌سازید؟

نه. من فقط تهیه‌کننده هستم و کارگردانی نمی‌کنم. کارگردانی اصولاً کار سختی است و هر سه، ‌چهار سال یکبار کارگردانی می‌کنم. من با این همه تجربه در سینما وقتی روی آن صندلی می‌نشینم، تبدیل به آدم دیگری می‌شوم. آدم‌دیگری‌شدن به من فشار بسیاری می‌آورد، ترجیح می‌دهم که فعلاً مدتی از آن دور باشم.

در مورد بازیگران دیگر، زنی که نقش ربکا را در فیلم بازی می‌کند، بازیگر نیست به خاطر چهره و فیزیکش انتخاب کردیم ولی الان بازی می‌کند. زن دیگری در فیلم حضور داشت که اسپانیایی است و اساساً بازیگر است و بازیگر معروفی هم است. پشت دوربین همه افراد عالی بودند. مثلا آقای علیرضا برازنده فوق‌العاده است...

*طراحی به عهده آقای قدس بود؟

بله. آقای قدسی.

*ببخشید آقای امیرحسین قدسی.

بله. ولی بیشترین تکیه من پشت دوربین طبیعتاً مثل هر فیلم دیگری رابطه کارگردان و فیلمبردار با علیرضا برازنده بود که تصاویر منحصربه‌فردی گرفته بود. چون ما با دوربین elef تصاویر را گرفتیم و یکسری موارد فنی اساساً با اندازه تصاویری که روی پرده از فیلم‌های دیگر می‌بینید به لحاظ فنی-تکنیکی تفاوت می‌کند.

*مرسی از اینکه با ما همراه بودید. از شما ممنونم که وقت گذاشتید و امیدوارم فیلم‌تان موفق باشد و راهتان قوی و محکم.

خیلی سپاسگزارم. از شما و دوستانتان در آن طرف استادیو ممنونم. امیدوارم گفت‌وگوی خوبی شده باشد و بازهم در یک شرایط دیگری مقابل شما بنشینیم.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها