کد خبر: 363467
|
۱۳۹۸/۰۹/۰۳ ۱۶:۵۰:۰۰
| |

درباره دفتر شعر کاج، سروده «بابک ‌قبادی»

ساختن خانه با عشق

دفتر «شعر کاج» سروده بابک ‌قبادی دربردارنده 70 شعر سپید کوتاه است. از نگاه ریفاتر آمریکایی، شعر بدیلی است بر واقعیت سرد و سمجی که ما با آن رو به رو هستیم. قبادی گاه به این واقعیت سرد و خشن چشم می‌دوزد و گاه جهانی می‌سازد که بتواند در آن زندگی کند.

ساختن خانه با عشق
کد خبر: 363467
|
۱۳۹۸/۰۹/۰۳ ۱۶:۵۰:۰۰

اعتمادآنلاین| فیض‌ شریفی- در شعر نخست، شاعر یک مبنای دستوری را در شعر رعایت کرده است، شعر را می‌آورم و بعد مبانی دستوری و دستورگریزی را در شعر توضیح می‌دهم:«کنار خیابانی شلوغ / در سرمای سخت زمستان... / و چه غم‌انگیز از دنیا رفت / بنّای پیری / که خانه‌های مردم شهرش را / با عشق ساخته بود»

شاعر در این شعر فضایی سفید ایجاد کرده است و به جز ساختن خانه‌ها با عشق، چیزی از برساختن یک جهان جدید در شعر مشاهده نمی‌کنیم.

شعر بر مبنای دستور بنا شده و هیچ هنجارگریزی خاصی در آن مشاهده نمی‌شود و هیچ نوع مجاز و استعاره‌ای هم در شعر مشاهده نمی‌کنیم. به جز اینکه بپذیریم که «عشق» را استعاره بگیریم به این مفهوم که این «بنّا» به جای آنکه خانه‌ها را با آجر ساخته باشد با «‌عشق» خانه بنا کرده است. یا عشق می‌کرده وقتی خانه‌ای می‌ساخته.

همین یک کلمه باعث شده که شاعر در شعر تنشی زیبا ایجاد کند. ولی شاعر در مجموع شعرش محاکاتی است؛ یعنی شعر بر مبنای دستور معمول شکل گرفته است.

شعر دوم اما: عشق / پیراهن رنگارنگی بود / که برایش پوشیدی / اما او / تو را برهنه می‌خواست.

این شعر، دستور گریز است. یعنی شاعر اقلام زبانی را تبدیل به نشانه‌هایی می‌کند که خارج از شعر واجد معنا نیستند. شاعر از آرایه‌های ادبی برای نیل به معنی خاصی کمک گرفته است.

بر این اساس شاعر از نقض قواعد معمول زبان و ایجاد متنی گنگ و یا نیمه گنگ و دیر فهم در یک کلام غیرمحاکاتی شعری را برساخته و به جوانب عاطفی و فضایی سوررئال نزدیک شده است. زبان شعر در ماهیت خود دستورگریز است.

شاعر فرانسوی، پل الوار می‌سراید: از همه آنچه درباره خویشتن بر زبان آوردم/ اکنون چه باقی مانده است؟ / گنج‌هایی دروغین را / در گنجه‌هایی تهی نگه داشته بودم... «گنجه» استعاره از جایگاه عواطف نا آشکار است که هر کس در درون خود دارد.

شاعر مدتی طولانی «هیچ» در وجود خود نگاه داشته است. آشکار کردن استعاره باعث باز شدن معنا می‌شود.

بابک قبادی عشق را به پیراهنی رنگارنگ تشبیه کرده؛ معشوق اما «عریانی معنوی» می‌خواست. یعنی عشق عریانی است. پارادوکس زیبایی است. چگونه می‌توان «عریانی» را پوشاند؟ این برهنگی ایهام و استعاره هم هست. شعر «دیده‌بان» نه دستورگریز است و نه مبانی دستوری دارد ولی در هر صورت شعر است.

سربازی که در تمام طول جنگ دیده‌بان است، پس از پایان جنگ مدال افتخار می‌گیرد. اما دیده‌بان این مدال را در خاک دفن می‌کند و دوباره به «برجک» برمی‌گردد. نصرت رحمانی می‌گوید: ز غم بیهده ‌های و هو کرده‌ام/ قفس را ببندید خو کرده‌ام. آدمی به برجک عادات خودش گرفتار است. رنج‌هایش را دوست دارد.

قبادی به نحوی در این شعر به نشانه‌های روان‌رنجوری آدمی اشاره می‌کند و کلام دوگانه‌سوزی را ایجاد کرده است که هم می‌تواند جهان واقعی را بروز دهد و هم می‌تواند استعاری باشد. در شعرهای بابک قبادی یک کلمه است که حرف آخر را می‌زند.

در شعر دیده‌بان «برجک» یک کلمه چند پهلوست: دیده‌بان بود / تمام این سال‌ها / روی برجک / از مرزها محافظت می‌کرد / جنگ تمام شد / مدال افتخارش را / زیر خاک دفن کرد / و دوباره به برجک بازگشت. برجک در شعر دگردیسی به وجود آورده است.

در شعر قبادی مجموعه‌ای از دال‌های مجزا در سطحی مسطح و نازل به نظامی یک دست از دال‌ها در سطحی عالی مرتبه تبدیل شده است.

به شعر «زمین» نگاه کنید: جاذبه تو نبود / که به آغوشت / پناه آوردم / این درخت پیر / دیگر تحمل مرا نداشت. در این شعر کوتاه ما یک خاستگاه مرکزی داریم به نام «درخت» تلمیح و اشاراتی که شاعر از درخت و قانون جاذبه زمین و نیوتون می‌آورد، نشان می‌دهد که شاعر، ما را به درخت نیوتون حواله می‌دهد. درختی که پیر شده است و دیگر سیبی را تاب نمی‌آورد.

در این سروده‌ها هر شعر ساخت و بافت و شکل تمثیلی به تقریب یکسانی دارد و هر شعر ایده واحدی را در خود تخمیر می‌کند. شاعر «من»‌های خود را مرتبا بسط می‌دهد.

در شعر «زمین» آن سیب از درخت جدا شده، فقط شاعر نیست. این سیب که از اصل خودش جدا شده به نحوی همان «نی» مولاناست که از نیستان عالم معنا جدا شده است. وقتی شعر قبادی وارد حوزه‌های اجتماعی و سیاسی می‌شود، بار و بارم سروده‌اش کاهش می‌یابد و گاهی حتا کلام شاعر به جمله‌های قصار و کاریکلماتور تبدیل می‌شود.

یک نمونه را مثال می‌زنم: ایستادن را / به فرزندش می‌آموخت / مردی که پاهایش را / در جنگ جا گذاشته بود. شعر امروز، نظامی از نشانه‌ها و قرائن هم‌پیوند است. یعنی رابطه یک چیز با یک چیز دیگر. مانند این شعر: بعد تو / زبان واژه‌ها / باز شده است / چون سلیمان / دوره‌ام می‌کنند و / یک‌صدا / تو را می‌خوانند.

نظام و سیستم هم‌پیوند این شعر زبان و سلیمان و صدا و خواندن است. شعر در یک نظام استعاری مستقر شده است. شعر گاهی بیانی مجازی و استعاری و نمادین از تجارب انسانی است که با زبانی صناعی به شکلی غیرمستقیم به خواننده و ابرخواننده منتقل می‌شود. قبادی از این زبان شعری تغذیه می‌کند ولی او باید که سایه روشنای شعرش را غلیظ‌تر کند. ساده باشد و عمیق تا همان جا که در چند شعر به آن اشارت کردم.

منبع: روزنامه اعتماد

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها