انتقاد اسماعیل امینی به آهنگ جدید «همایون شجریان»؛
جملات پراکندهای که هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارند
قطعه با کلام «سرنوشت» با صدای همایون شجریان و موسیقی انوشیروان روحانی منتشر شده است.
اعتمادآنلاین| اسماعیل امینی، طنزپرداز در خصوص آهنگ جدید همایون شجریان گفت: به نظر میرسد کلام این قطعه بر اساس ملودی نوشته شده است. هر چه هست این جملات پراکنده، هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارد. اغلب سطرهای این تصنیف حتی معنای قابل درک هم ندارد. مثل این چهار سطر:
سرنوشت را ، باید از سر نوشت
شاید این بار کمی بهتر نوشت (این جمله فاعل ندارد)
عاشقی را غرقِ در باور نوشت (این جمله معنی ندارد)
غُصهها را قِصهای دیگر نوشت (این جمله فاعل ندارد، معنی هم ندارد)
گزارهها بیمعنایی از این دست، سالیانی است که هم در ترانهها و هم در پرگوییهای کلافهکننده مجریان صدا و سیما رایج شده است.
گزارههایی با کلمات خوشایند اما بدون ارتباط معنایی، من اسمش را گذاشتهام «پوچ نویسی». گزارههای پوچنویسی هیچ معنای روشن یا قابل تصوری ندارد؛ آسمان و ریسمان بافتن است، مجریان پر حرف تلویزیون هر لحظه از این بافتهها را به خورد بیینده میدهند (دستهای باورت را با ابرهای آرزو گره بزن) (غمها را از دفتر امروزت پاک کن) و لاطائلاتی بیمعناتر و کلافه کنندهتر از اینها.
مثل این سطر از همین ترانه:
/ بر فرازِ قله باور سفر کن/
(سفر کردن بالای قلههای باور) واقعاً چه معنایی دارد؟ یعنی از اوج ایمان سفر کردن؟ یعنی باور کردنِ بلندی قله؟
سطرهای دیگر این تصنیف نیز همین گونه است؛ مقداری کلمات، بدون ارتباط معنایی و حتی گاه بدون کمترین رابطه نحوی و دستوری. چیزهایی از این دست:
از کجا این باور آمد که گفت
گر رَود سَر برنگردد سرنوشت
گر تو روزی را زِ این بازی بدانی
نکتهیِ رمزش بخوانی
و از این سطرها جالبتر و بیمعناتر آن سطرهایی است که اشارتی دارد به نام حافظ، اما معلوم نیست که ارجاعش به کدام شعر حافظ است، من هر چه گشتم نتوانستم (سوزاندن لشکر غم) را در دیوان حافظ پیدا کنم:
همچو حافظ پای کوبان و غزل خوان
لشکرِ غم را بسوزان
***
اما این ترانهها و تصنیفهای پر از غلط و سهلانگارانه از کجا میآید؟ چه شده است که سالیانی است، زبان فارسی و فرهنگ و اندیشه و خلاقیت در ترانهها و تصنیفها به هیچ انگاشته میشود؟
هر چه هست، یک مشت جملات آشفته است با محدوده بستهای از کلمات ذهنی و انتزاعی و تکراری از قبیل (حس - دل- باور- غم - بغض-سرنوشت- حسرت- غصه و...) انگار رابطه خوانندگان و ترانهسازان، با زندگی، با مطالعه و با جهانِ واقعی و عینی قطع شده است.
انگار همگی بر آنند تا نازلترین و سطحیترین جملات بیمعنا را با زبانی شلخته برای مخاطبان سهل پسند و بیاعتنا به زیبایی و هنر و اندیشه، تدارک ببینند.
یک بار از سازنده (من اولین قربونی عیدای فطر کعبهتم) پرسیدم: «عید فطر و قربانی و کعبه چه نسبتی دارند؟»
گفت: «همه که ترانه را با دقت گوش نمیکنند. حالا عید قربان و عید فطر چه فرقی میکند؟»
این تمام ماجراست: (چه فرقی میکند؟) سالیانی است که اغلب آثار با کلام سلیقه این جماعت پرشمار و کم دقتِ (چه فرقی میکند؟) را بر همه چیز ترجیح داده است.
جماعتِ هیجانزدهای که اخیراً با دیدن ترانهسرایی خوانندهای پر طرفدار همین که چند تا جام و جان و جهان و الست در سطرهای آشفته ترانه در کنار هم دیده، فریاد شادی و هیجانش به آسمان رفته و هشتگ زده (مولانای زمانت را بشناس!).
میخواستم به تقلید از این هیجانزدهها بنویسم: (شجریان زمانت را بشناس!) دریغم آمد از آن نام بزرگ که امانتدار او، این چنین به تقاضای بازار پر رونق زردپسندان، تن داده و به قافله جماعتِ (چه فرقی میکند؟) پیوسته است.
منبع: خبرآنلاین
دیدگاه تان را بنویسید