جملهای که بعضی انتقادها به دو قطعه تازهمنتشر شده از محسن چاوشی به ذهن متبادر میکند:
چقدر میگیری چاوشی را بزنی؟
دوستان عزیز؛ گاهی خیلی راحت میتوان قطعهای را نشنید و کنار گذاشت اما اگر رسانه ملی ما از شدت تهیدست بودن به شما تریبون داده، معنیش تایید کارشناسی شما در حوزههای مختلف نیست. البته این بلاییست که سالها پیش تلویزیون با چهره کردن برخی مجریها، در قالب مجری-کارشناس آنهم بهخاطر کمکردن هزینه دعوت از مهمان سر خودش و همه آورد. از این دست نامها درذهن کم نداریم. مجریهای همهفنحریف.
اعتمادآنلاین| پیش از این «اعتمادآنلاین» دو نقد از محمدرضا یزدانپرست، روزنامه نگار و مجری تلویزیون، در نقد با اشعار دو قطعه آخر منتشر شده از محسن چاوشی منتشر کرد. ( بیشتر بخوانیم ) ( بیشتر بخوانیم ) در واکنش به این دو نقد محسن بوالحسنی، نویسنده و روزنامهنگار، نقدی به دیدگاه یزدانپرست نوشته که متن کامل آن را در ادامه خواهید خواند.
«بازگشتم زانچه گفتم زانکه نیست
در سخن معنی و در معنی سخن
محسن چاوشی بعد از «شرح الف»، اثر تازه دیگری منتشر کرد که با واکنشهایی متعدد و البته مثبتتر از قطعه قبلی مواجه شد. اغلب واکنشهای منفی و منتقدانه که انگار زیر بار شکنجهی حتما باید چیزی بنویسم و بهصورت کلیبافی نوشته شده، بهنظر هدف اصلی و مشکلشان هم نام چاوشی بهعنوان شاعر پای این قطعه و هم مربوط به کیفیاتِ شعر این دو است؛ یعنی یکی از اضلاع سهگانهی آهنگ، صدا و شعر که چاوشی به عنوان خواننده و آهنگساز، نباید در آن ادعایی داشته باشد. ادعا به کنار، اما چه کسی است که بتواند حقِ نوشتنِ شعر را از کسی سلب کند؟
برخی انتقادها به این شعرها که تلاشی است به آزمودنِ سبک و سیاق مولانا بهویژه در تجاربی از او با اوزان دوری و با تمپوی بالا، اغلب مبتنی است بر منطقی که میتوان آن را ذیلِ منطقِ مرسومِ معناهای مألوف قرار داد. به این شعر انتقاد وارد شده که گاه بیمعناست و یعنی چه و...
دوستان عزیز؛ گاهی خیلی راحت میتوان قطعهای را نشنید و کنار گذاشت اما اگر رسانه ملی ما از شدت تهیدست بودن به شما تریبون داده، معنیش تایید کارشناسی شما در حوزههای مختلف نیست. البته این بلاییست که سالها پیش تلویزیون با چهره کردن برخی مجریها، در قالب مجری-کارشناس آنهم بهخاطر کمکردن هزینه دعوت از مهمان سر خودش و همه آورد. از این دست نامها درذهن کم نداریم. مجریهای همهفنحریف.
به دل نگیرید. این گزینه دقیقا عین گزینهایست که میگویند چرا فلانی شعر مینویسد یا... دلیلش واضح است. چون دلش میخواهد که تجربه کند و یقینا بیادعایی کسی که مینویسد، بر کسی که فقط زخمی میکند تا دیده شود ارجح است.
بگذریم؛
مشکل اصلی اما همان است که گفتیم. عنوان چاوشی پای این آثار و اگر نام دیگری بود احتمالا این بهگفتهی خودشان دوآتشههای طرفدارها، تعریف و تمجیدها میکردند چون آنها هنوز «سنتوری» و... میخواهند و اگر چاوشی نخواهد آن باشد و آنطور، حتما باید او را به قاضی ببرند و قصد به قاضی کردن هم همین است فیالجمله اگر درکش برای کسی سخت است.
واما بعد...
دوستان عزیز؛ از کدام معنا حرف میزنیم؟ معنایی که در روزمرگی به آن متوسل میشویم؟ معنایی که از سنتهای شعریِ خودمان اختیار میکنیم؟ معنایی مرسوم که صناعات ادبی ما برایمان به یادگار گذاشتهاند؟ کدام؟ چرا شعری که مینویسیم باید ناظر بر چنین معانیای باشد؟ مگر نه این است که ما اتفاقا باید از این معنا بگریزیم؟ کار شاعر، خدشهواردکردن به این نظامهای مستعملِ معنایی است. کار شعر، دستبردن در این معناها و چه بسا ضعف در تالیف است. اگر شعر قرار باشد در تالیف، ضعف و خدشه وارد نکند پس باید چه کند؟
شعر، معنا میسازد؛ مینامد و در این ساختن و نامیدن، دیریاب است. قرار نیست آن را با منطقهای متداول فهم کنیم. اینکه از شعر، معنایی میخواهیم که بهاصطلاح آن را «بفهمیم»، از این روست که ادراک بهماهو ادراک را جای ادراک شعری و محاکات نشانده و از شعر، چیزی را خواستهایم که زبان، در روزمرگیِ خود یا در بدنهی فربهی سنتهایی که برساخته میخواهد.
برخی مخاطبانِ شعرهای گرانسنگ و درخشانِ ادبیات فارسی، این میراث شگرف را به این دلیل که آنها را «درست نمیفهمند» به کناری گذاشتهاند. لابد به زعمِ آنها بسیاری از شعرهای مولانا، بیدل و دیگران بیمعنیاند. باز باید پرسید از کدام معنا حرف میزنیم.
چند سال پیش، شهرام ناظری آلبومی منتشر کرد با عنوان «مولویه» در این اثر بینظیر او قطعهای را خواند که «شیدا شدم» نام داشت؛ با شعری که به نام شاعرش اشارهای نشده بود و آن هم در سیاقِ مولانا بود. تحسینها شد. چند سال بعد از استاد پرسیدند راستی شاعر «شیدا شدم» چه کسی بود؟ گفت خودم! حالا به این فکر میکنم اگر محسن چاوشی هم نامی از خود بهعنوان شاعر نمیبرد، با این هجمهها روبهرو نمیشد و چند سال بعد با پردهبرداری از نام خودش، میتوانست دست این انتقادها را که ظاهرا بیش از آنکه مبتنی بر حمله به ارکان این شعر داشته باشند، قصد حمله به خود چاوشی را دارند، رو کند.
نکتهی آخر اینکه او فعلا دوست دارد اینطور بنویسد، بخواند و تجربه کند و ما هم میتوانیم امیدوار شویم و ناامید یا هر چیز دیگری اما مطمئنا او بسیار و بیشتر از دیگران، جا و جایگاه و... خودش را میداند و حتما اگر بیکنایه و درست و خالی از منیّت بنویسید، میخواند و پروندهی کاریش ثابت کرده همهی اینها که نوشتم را... اما اگر کسی دوست دارد و امیدوار است چاوشی دهسال که نه، ده ماه پیش خود را تکرار کند، حق دارد و باید ناامید شود، چون این بازگشت محال است.
دیدگاه تان را بنویسید