آهنگ «او»ی محسن چاوشی و جدل ادبی-کلامی دنبالهدار درباره متن این آهنگ
ما دوستانِ چاوشی هستیم، نه دشمنان او!
دیروز در اعتمادآنلاین، یادداشتی از محمدرضا یزدانپرست، روزنامهنگار و مجری تلویزیون در انتقاد از متن آهنگ آخر محسن چاوشی منتشر شد. ساعتی بعد، محسن بوالحسنی، از خبرنگاران ادبی از یزدانپرست انتقاد کرد و به نوشته او پاسخ داد. حالا، روزنامهنگار دیگری به بوالحسنی پاسخ داده است.
اعتمادآنلاین| مهدیه یکتا- خبرنگار حوزه فرهنگ و هنر، محسن چاوشی برای من، خوانندهایست با کارنامهای خوب و قطعاتی دوستداشتنی که میتوانم در خاطراتِ موسیقایی خود، امتیاز پررنگی به آنها بدهم. ( بیشتر بخوانیم ) ( بیشتر بخوانیم ) ( بیشتر بخوانیم )
به گزارش اعتمادآنلاین، اما دو قطعهٔ اخیرِ او، یعنی «شرح الف» و «او» با اختلاف بسیار، در جایگاهی قرار میگیرند که خارج از دایره انتظار ما از ایشان با توجه به کارهای گذشتهٔ اوست.
یادداشت انتقادی همکار گرامی، محمدرضا یزدانپرست، گوشهای از گلایههای طرفدارانی امثالِ ماست که از خوانندهٔ قطعهٔ «امیر بیگزند» انتظار ندارند صرفِ علاقهاش به شاعری، آن هم در سبک مولانا، جملاتی بیمعنا و بعضا بیوزن و قافیه را روی موسیقی بنشاند و توقع داشته باشد چون گذشته، تشویق و تمجید شود. این گلایه قطعا نه به معنای ناامیدی مطلق و کنار گذاردنِ چاوشی، بلکه به عنوان تلنگری هوادارگونه و نقدی دلسوزانه مطرح میشود تا بداند که اگر دوستدارش هستیم، کاستیهایش را هم مانند محسناتش گوشزد خواهیم کرد.
اما حال که دوست بزرگواری، یادداشتِ انتقادی به کارِ چاوشی را به مثابه زدن و دشمنی با او در نظر گرفتهاست، فکر میکنم یادآوری این نکته بد نباشد که دوستِ واقعی فقط هورا نمیکشد و گاهی گوشی هم میپیچاند.
نمیدانم همکار گرانقدری که برای متنِ انتقادی درباره سرودههای محسن چاوشی جوابیه نوشتهاند، چقدر نویسندهٔ آن متن را میشناسند.
ولی خوب بود اگر میدانستند این به اصطلاحِ ایشان «مجری همه فن حریف»، پیش از آنکه مجری باشد، تحصیلکرده ادبیات و شعرشناس بوده است و چه ایرادی دارد اگر کسی که در زمینهای تخصص و مطالعه دارد، در کسوت مجری یا روزنامهنگار در آن زمینه نقد بنویسد و مواردی را یادآور شود؟
آنچه از این جوابیه و خیلی از اعتراضاتِ مشابه بر میآید آن است که ما در واقع به دردِ عدمِ نقدپذیری دچاریم. در باورِ ما اگر کسی نقد کند، یعنی دشمن است، حسود است، چشمِ دیدن ندارد!
مبادا یک وقت یک درصد احتمال بدهیم آنکه انتقاد میکند، شاید دلسوز باشد و قصد خیرخواهی و اصلاح داشته باشد!
همکار گرامی ما، متنی مطول نوشتهاند فقط برای اینکه ثابت کنند شعر، نیازی به معنی ندارد! آیا واقعا نیاز ندارد؟! اگر ما از کلماتِ کنارِ هم چیدهشده، چه موزون و چه منثور، انتظارِ معنا نداشته باشیم، پس برای برقراریِ ارتباط با یکدیگر، دقیقا از چه امکانِ شفافِ دیگری میتوانیم چنین بهرهای ببریم؟
شعر، بر خلافِ برخی نقاشیهای سبکهای خاص که هنرمندانشان معتقدند انتزاعیاند و مخاطب، خودش باید در ذهنش، برایش معنایی پیدا کند، کاملا نیازمند معناست. متعلق به هر زمانی که باشد؛ چه گذشته و چه حال.
اینکه برخی افراد، مفاهیمِ سنگینِ بعضی شعرهای گذشتگان را درک نمیکردهاند و درنتیجه آنها را کنار گذاشتهاند، چگونه میتواند استدلالی برای عدمِ پذیرشِ چنین شعری باشد که برخی ابیاتش، بهکل تهی از معناست؟! ثقیل و دیرفهم بودنِ برخی از اشعار دوران گذشته، قطعا ربطی به بیمعنا و مفهوم بودنِ امثالِ این شعر ندارد.
البته که گاهی در دنیای اشعارِ مثلا سپید، واژههای کنار هم نشستهای پیدا میشود که معانی خاص و مشخصی ندارند. ولی حداقل در این سبک و قالبی که محسن چاوشی عزیز سعی کردهاست شعر بگوید، معمولا اشعارِ بیمعنی گفته نمیشود. یا اگر هم گفته شود، اینچنین در سطح گسترده، به جامعه عرضه نمیشود.
اینجانب معتقدم شاید لحنِ مجری محترمی که یادداشتِ انتقادی را برای شعرِ «او» نوشتهاند، کمی تند و عصبانی بودهاست، ولی احتمالا آن بزرگواری هم که به ایشان جواب دادهاند، خودشان نسبت به نویسنده، حسی شبیه به همان چیزی را داشتند که فکر میکنند این مجری و امثال ایشان نسبت به محسن چاوشی دارند.
دیدگاه تان را بنویسید