کد خبر: 409443
|
۱۳۹۹/۰۳/۱۴ ۱۷:۱۷:۱۴
| |

یادداشتی از رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم:

چرا ما پرسش نداریم؟

جهان توسعه‌نیافته در هر صورت این پندار و گمان را برای خود محفوظ نگاه می‌دارد که به رفع همه مشکلات علمی و عملی تواناست و برای اینکه در این گمان شک ایجاد نشود، دیروز و حتی گاهی یک لحظه پیش را از یاد می‌برد تا مبادا معلوم شود که مشکل گذشته همچنان باقی است!

چرا ما پرسش نداریم؟
کد خبر: 409443
|
۱۳۹۹/۰۳/۱۴ ۱۷:۱۷:۱۴

اعتمادآنلاین| مسئله را از کجا و چگونه می‌توان یافت؟ گرفتاری بزرگ جهان توسعه‌نیافته این است که مسئله ندارد و نمی‌خواهد مسئله داشته باشد؛ زیرا جایی که مسئله هست، مجال ظهور برای داعیه تنگ است. جهان توسعه‌نیافته هم بی دعوی و داعیه نمی‌شود. این جهان بدون تحقیق و قبل از آن، همه چیز را می‌داند و برای حل هر مشکلی چاره‌ای می‌شناسد! ولی افسوس که هرگز فکر نمی‌کند که چرا با علم و دانایی و توانایی عظیمش، هیچ مشکلی رفع نمی‌شود. جهان توسعه‌نیافته در هر صورت این پندار و گمان را برای خود محفوظ نگاه می‌دارد که به رفع همه مشکلات علمی و عملی تواناست و برای اینکه در این گمان شک ایجاد نشود، دیروز و حتی گاهی یک لحظه پیش را از یاد می‌برد تا مبادا معلوم شود که مشکل گذشته همچنان باقی است!

پرسش نباید کرد، بلکه پاسخ آماده باید داشت! اگر می‌گفتند به فکر پاسخ پرسش‌هایت باش، حرف خوبی زده بودند؛ اما می‌گویند: پرسش مکن! طرح پرسش نوعی تشکیک در علم و قدرت است. جایی که علم و قدرت هست، پرسش کردن وجهی ندارد، اما دانشمند اجتماعی در شرایطی که هر روز نسبت به روز قبل تازه است، چگونه پرسش نداشته باشد؟ آیا او می‌تواند مدعی دانستن چیزی شود که دیروز وجود نداشته و امروز پدید آمده است؟ ولی در دیار ما توقع دارند علمی ساخته شود که متعلق و معلومش هنوز به وجود نیامده است؛ غافل از اینکه علم قبل از معلوم، علم خدایی است و اختصاص به خدا دارد. اتفاقاً یکی از مسائل مهم در علوم اجتماعی ما می‌تواند این باشد که: چرا ما پرسش نداریم؟

پرسش وقتی پیش می‌آید که مردمان فراروی افق باز و روشن قرار گرفته و شوق و شور دانستن داشته باشند؛ ولی وقتی افق بسته باشد، ملال جای شوق و شادی فهم و دانستن را می‌گیرد و راه رسیدن به مسئله تیره می‌ماند. در این وضع دانش‌آموخته یا دانشمند چه می‌تواند بکند؟ از دانش‌آموخته و دانشمند توقع معجزه نباید داشت. چیزی که همیشه می‌توان در انتظارش بود، این است که دانشمند وضع و موقع خود و محدودیت هایش را دریابد و مثلا در شرایط کنونی از خود بپرسد که: ما را چه شده است که راه نمی‌جوییم و پرسش نداریم؟ و این چه دردی است که مشکل‌ها را همیشه آسان گرفته‌ایم؟ و با اینکه در رفع آنها موفق نشده‌ایم، از خود نپرسیده‌ایم چرا از عهده کاری که آن را سهل می‌انگاشتیم، برنیامده‌ایم؟

اگر درد مسئله نداشتن را دریابیم، شاید به بعضی مسائل به‌خصوص در سیاست و علوم اجتماعی و فلسفه پی ببریم. توهم همه‌دانی موجب می‌شود که چشمها و گوشها بسته شود و وضع موجود پنهان بماند و شرایط موجود شناخته نشود و علم و جهل را یکی بپندارند. درک شرایط با صرف گزارش بوده‌ها و داشته‌ها و کار‌ها حاصل نمی‌شود؛ زیرا درک شرایط با درک «امکان»‌ها ملازمه دارد و امکان‌ها بوده و داشته نیستند. علم اجتماعی علم تغییر است و اگر بر بنیاد محکم و استوار قرار داشته باشد، باید به ما بگوید که تغییر در چه سمت و چگونه صورت می‌گیرد. این سخن درست که احکام علم، ارزشی نیست چنان‌که باید فهمیده نشده است. معمولا از این سخن استنباط می‌شود که احکام خبری علم، مستقل از درک و فهم و قصد شناسنده وجود دارند.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها