گذر از سرگشتگی «هامون» به ایمان «ابراهیم»
عید قربان برای بسیاری از ما اهل سینما و هنر، یادآور فیلم «هامون» است. فیلمی که در سینمای ما گویی اثری نظرکرده است که بعد از این همه سال این چنین در زندگی ما جاری است.
اعتمادآنلاین| «خدایا! خدایا! یه معجزه برام بفرست، حالا نه مثل اونی که برای ابراهیم فرستادی... یه حرکت کوچیک، یه چرخش، یه این طرفی، یه اون طرفی...» و ما، یک نسل، توجهمان به ابراهیم، اسطوره ایمان و یقین، با حمید «هامون» جلب شد.
عید قربان برای بسیاری از ما اهل سینما و هنر، یادآور فیلم «هامون» است. فیلمی که در سینمای ما گویی اثری نظرکرده است که بعد از این همه سال این چنین در زندگی ما جاری است.
حمید هامون، این مرد سرگشتهای که دلمشغولیاش عشق و معنویت بود، این مردی که «ابراهیم در آتش» را به عشقش پیشکش میکرد، این مرد روشنفکر که دچار «ترس و لرز» بود، ما را به سرمنزل ایمانی رساند که ابراهیم اسطورهاش بود.
برای ما که با حمید «هامون» از سرخوشی و رهایی کودکی به دنیای پر از پرسش و طغیان نوجوانی پای گذاشتیم، عید قربان که عید ایمان، که عید بزرگداشت انسان است، همیشه رنگی از «هامون» دارد.
و چه بسیار روزهایی که در پیچ و خم زندگی گم شدهایم و یاد کردهایم از حمید «هامون»، آن زمان که با آن پیکان لکنته، در پیچ و خم جاده، پریشان و حیران میراند و همین جملات را میگوید: خدایا برام یه معجزه بفرست...
و پرسش حمید «هامون» که نمیتوانست از «مهشید»ش بگذرد، پرسش ما هم بود که چگونه ابراهیم به قربانی کردن اسماعیل تن داد. آن هم بعد از آن همه انتظار و چشم به راهی که خداوند به او فرزندی بخشیده بود. اسماعیل آیا سهم ابراهیم نبود؟
ما هم مثل «هامون» پر از پرسش میشدیم که چگونه میتوان به قله یقین رسید و چشم میدوختیم به دهان «علی عابدینی» که برای هامون «علی جونی» بود، مراد و مرشد و بلد راه بود، تا به همه پرسشهای هامون و پرسشهای ما، پاسخ بدهد.
فیلم «هامون» هیچ وصله پینهای نداشت، هیچ معنویت شعارزدهای به آن سنجاق نشده بود، هیچ سفارشی پشتش نبود، هیچ تلاش مضاعفی نمیکرد تا ما را به این ایمان برساند. نتیجه ترس از تهاجم فرهنگی نبود. این پرسشها، این جست و جوها، این عشق و معنویت در جان این اثر نشسته بود و همین، دلیل ماندگاریاش شد که حالا هم بعد از این همه سال در کشاکش روزگار، در سختیهای روزافزون زمانه، فقط خدا میداند هر یک از ما چند بار این جملات را در خلوت خود نجوا کردهایم: «خدایا خدایا! یه معجزه برام بفرست... »
حالا اما بزرگ شدهایم. دیگر نوجوانهای آرمانگرای دیروز نیستیم که بخواهیم بشریت را نجات دهیم. دیگر میدانیم نجات یک انسان، نجات یک جهان است. ولی «هامون» هنوز هم حکایت امروز ماست. حتی با اینکه بیش از 30 سال از ساخته شدنش میگذرد، قصه ماست؛ نه به این دلیل که بسیاری از ما همچون حمید و مهشید، نشدیم آنچه میخواستیم بشویم و از جایی که ایستادهایم، خوشنود نیستیم؛ نه به این دلیل که بسیاری از ما سرگشتهایم و راه گم کرده، نه به این دلیل که بسیاری از ما همچون حمید هامون درگیر قسط و تنگناهای اقتصادی هستیم، نه به این دلیل که در دنیای امروز هم عشق و معنویت رویایی است دور و پول، همچنان تعیینکننده است و عدهای میخواهند عدهای دیگر را بخرند و بفروشند. به یک دلیل خیلی محکمتر از همه اینها، ما به «یقین» ابراهیم نیاز داریم، به آن ایمانی که علی عابدینی از آن سخن میگفت. برای زندگی در روزگاری که هر روز آزمونی دشوار پیش رویمان قرار میگیرد، ما باید خود، معجزه خود را بسازیم و از هامون آموختیم که برای این معجزه،برای اینکه این آتش بر ما گلستان شود، باید به یقین رسید. ابراهیم خدای ایمان بود و در این روزگار غریب و «در این عصر
معراج پولاد»، یقینی که ابراهیم به واسطه هامون به ما بخشید، خود معجزتی بزرگ است.
منبع: ایسنا
دیدگاه تان را بنویسید