کد خبر: 427052
|
۱۳۹۹/۰۵/۲۸ ۱۰:۵۵:۰۸
| |

لاله‌زار پیش و پس از کودتای ۲۸ مرداد و نسبت این واقعه تاریخی با تئاتر در گفت‌وگو با ناصر حبیبیان

شکست دوباره ایرانیان از یونانیان در عملیات «آژاکس»

جامعه تئاتری ما به‌خصوص بعضی چهره‌های قدیمی‌تر این هنر، هرگاه قصد دارد به نقد وضعیت امروز بنشیند با مراجعه‌ به تاریخ، از رونق تئاترها در «لاله‌زار» دهه 20 و 30 می‌گوید، البته که بعضا به جوشش تئاترها در کوران منازعات مشروطه هم اشاره می‌شود، اما به هرحال تاسیس و راه‌اندازی سالن‌های زیبا و پرتعدادِ خیابان لاله‌زار تهران و استقرار گروه‌ها و هنرمندان فعال در این محدوده اختصاصی تفریح و سرگرمی، قطعا بیش از دوره قاجار راوی در قید حیات دارد.

شکست دوباره ایرانیان از یونانیان در عملیات «آژاکس»
کد خبر: 427052
|
۱۳۹۹/۰۵/۲۸ ۱۰:۵۵:۰۸

اعتمادآنلاین| جامعه تئاتری ما به‌خصوص بعضی چهره‌های قدیمی‌تر این هنر، هرگاه قصد دارد به نقد وضعیت امروز بنشیند با مراجعه‌ به تاریخ، از رونق تئاترها در «لاله‌زار» دهه 20 و 30 می‌گوید، البته که بعضا به جوشش تئاترها در کوران منازعات مشروطه هم اشاره می‌شود، اما به هرحال تاسیس و راه‌اندازی سالن‌های زیبا و پرتعدادِ خیابان لاله‌زار تهران و استقرار گروه‌ها و هنرمندان فعال در این محدوده اختصاصی تفریح و سرگرمی، قطعا بیش از دوره قاجار راوی در قید حیات دارد.

جالب آنکه در مقابل، وقتی قرار می‌شود از سقوط کیفیت فرهنگ و هنر تحت‌تاثیر سرکوب و اختناق و سانسور هم مثال بیاید، دوباره پرچم «لاله‌زار» است که بالا می‌رود، منتها این بار لاله‌زارِ پس از کودتای 28 مرداد. در روزی که دو سالن تئاترش در آتش جهل شعبان جعفری‌ها و دیگر چماقداران ضد مصدق سوخته و ماموران شاه محل اختفای عبدالحسین نوشین، کارگردان نوگرای تئاتر ایران و دیگر اعضای گروهش را خانه به خانه جست‌وجو می‌کنند. اما تصویر ارایه‌شده درباره کیفیت تئاترهای لاله‌زار در روزگار پیش از کودتا چه میزان مبتنی بر واقعیت است؟ در این باره با ناصر حبیبیان، پژوهشگر تئاتر و مدرس دانشگاه به گفت‌وگو نشسته‌ام که در ادامه می‌خوانید.

برای صحبت درباره لاله‌زار و تئاتر در جریان کودتای 28 مرداد، شاید بد نباشد در تاریخ به اندکی قبل‌تر بازگردیم؛ به وضعیت این هنر در دوران پهلوی اول. چون حداقل می‌دانیم هنرهای نمایشی در دوره قاجار به پویایی می‌رسد و بنا شدن تکیه دولت، تاسیس بعضی سالن‌های خصوصی در مراغه، ارومیه و دیگر شهرها در کنار نهضت ترجمه نمایشنامه‌های خارجی، حکایت از این دارد که در جریان مشروطه به اوج می‌رسد. اما اوضاع مثلا در دهه 20 یا سال‌های ابتدایی دهه 30 چگونه است؟

خب ببینید در جریان انقلاب مشروطه یک شکل جدیدی از تئاتر درست شد که هیچ شباهتی با آن مدل درباری و سرگرم‌کننده ناصرالدین‌شاهی نداشت. صریح و بی‌محابا و اساسا کارکردش افشاگری فساد و مبارزه با فئودالیسم قاجاری بود. ادامه مضامین نمایشنامه‌های آخوندزاده و میرزا آقاتبریزی بود که در اختناق حکومت قاجاری به‌شدت سرکوب شده و مجرمانه قلمداد می‌شد. شما اگر به روزنامه «تیاتر» طباطبایی نایینی توجه کنید می‌بینید با اینکه حدود شصت سال بعد از نمایشنامه‌های این دو نفر منتشر شده اما دقیقا در همان خط مضمونی است ولی بی‌محاباتر و تندتر.

همه کنشگران تئاتر در عصر مشروطه در پرداختن به این مضامین، توافق دارند با این حال هدف آنها یکی نیست. گروهی در جهت برقراری بورژوازی ملی و درصدد استحکام آن است و گروهی دیگر علیه بورژوازی ملی؛ دقیقا همین دو گروه هم هستند که در انقلاب نقش مهم‌تری نسبت به دیگران دارند؛ یعنی اعتدالیون و عامیون. اعتدالیون، محافظه‌کارها بودند. اجراهای تئاتری انجمن اخوت و ظهیرالدوله، منافع و اهداف اعتدالیون را تامین می‌کرد که عرض کردم در جهت برقراری اهداف بورژوازی ملی بود. نمونه‌‌اش همان نمایش بی‌‌کلام «باغ‌شاه» اثر مشیر همایون بود که حکایت از به تاراج رفتن ایران توسط دول بیگانه و بیعاری شاه داشت و اجرای آن هم محمدعلی‌شاه را آزرد.

در مقابل اینها حزب عامیون، یا سوسیال دموکرات‌ها، قرار داشتند که نریمان نریمانوف موسس آن بود. نریمانوف خودش نمایشنامه‌نویس مهمی است؛ نمایشنامه‌های نادرشاه، آقامحمدخان و کاوه آهنگر از آثار معروف اوست. این حزب یک سال پیش از انقلاب مشروطه شکل گرفته بود و با حزب سوسیال دموکرات کارگری یا بلشویک‌های روسیه ارتباط داشت. مثلا گریگور یقیکیان هم به همین جریان تعلق خاطر داشت.

یک نکته مهم این است که در این دوره ابدا اجراها محدود به صحنه و سالن نبود و بسیاری تئاترها خارج از صحنه یا آف‌استیج اجرا می‌شد. به یاد داشته باشید در آن زمان این یک شکل کاملا مترقی و نو از اجرای تئاتر در جهان محسوب می‌شد که آغازگرش هم هنرمندان انقلابی روس بودند. خب طبیعتا هیچ کدام این جریان‌ها و فعالیت تئاتری‌شان‌ مطلوب و مورد تایید رضاشاه نبود. در عوض عصاره درام مطلوب رضاشاه را می‌توان در هیات کارها و فعالیت‌های سیدعلی‌خان نصر مشاهده کرد. بدون هیچ‌گونه سویه سیاسی و انتقادی؛ در عوض پر از اخلاقیات و غبغبه ملی‌گرایی.

سر برآوردن نمایشنامه‌نویسان حرفه‌ای مانند حسن مقدم، رضا کمال شهرزاد و ذبیح بهروز در همین دوران، به نظر جان تازه‌ای در کالبد تئا‌تر ایران می‌دمد، اما ظاهر امر نشان می‌دهد رضاشاه نظر چندان خوشی به این هنر نداشته و فشار سانسور بیشتر می‌شود. در عین حال جالب است بدانیم با وجود چنین شرایطی، لاله‌زار چطور امکان حیات پیدا می‌کند.

بد نیست کمی از سیدعلی خان نصر بگویم. قبل از به حکومت رسیدن رضاشاه اجرای «اپرت قوزی» توسط نصر موجب توجه و تشویق رکن‌الدین مختاری، رییس وقت نظمیه شد. «سرباز وظیفه‌شناس» هم کار او بود که در مدح شجاعت‌های رضاخان میرپنج اجرا شد؛ خود رضاخان هم در جایگاه تماشاگران از دیدن آن لذت برده بود. همین تقرب‌ها باعث شد تا سیدعلی خان نصر بعدها جایگاه ویژه‌ای در سازمان پرورش افکار پیدا کند. سازمانی که یک شعبه آن به نمایش اختصاص داشت که عامل تاسیس هنرستان هنرپیشگی شد. این سازمان دقیقا با الگوبرداری از احزاب فاشیست و نازی در ایتالیا و آلمان به وجود آمد. طبیعی است که در چنین سیستم و دستگاه فکری، میرزاده عشقی و فرخی یزدی سلاخی ‌می‌شوند. میرسیف‌الدین کرمانشاهی، رضا‌ کمال شهرزاد، مجتبی طباطبایی، سیدرضا خان و حبیب میکده که همگی‌ جزو ادبا و فعالان تئاتری این دوره محسوب می‌شدند تحت همین فشارها و اختناق شدیدی که وجود داشت یک به یک خودکشی کردند. البته بعد از تبعید رضاشاه و با ورود متفقین به ایران، بساط سازمان پرورش افکار به‌طور کامل برچیده شد. حالا می‌رسیم به لاله‌زار. ببینید اولین بار در سال 1292 بود که تابلوی «تئاتر ملی» بر سردر «مطبعه فاروس» در لاله‌زار آویخته شد.

قبل از به توپ بستن مجلس، در همین مطبعه فاروس دوازده شماره روزنامه تیاتر توسط رضا طباطبایی نایینی به چاپ رسیده بود. جای فعلی این مطبعه، دقیقا روبه‌روی تئاتر نصر، سر کوچه بوشهری می‌شود که البته الان دیگر اثری از آن باقی نیست. خیابان لاله‌زار، در زمان ناصرالدین شاه، متاثر از دیدار او از شانزه‌لیزه پاریس احداث شده بود. چهار سفارتخانه مهم عثمانی‌، بریتانیا، آلمان و روسیه پیرامون ‌لاله‌زار مستقر شده بودند و به همین دلیل مغازه‌های فروش اجناس لوکس و خارجی در این بخش از شهر رونق داشت. چه بسا تئاتر هم می‌توانست به مثابه یک کالای لوکس و فرنگی به حساب بیاید.

این شاه جدید به هیچ‌وجه نمی‌خواست خودش را وارث حکومت قاجارها بداند. چون دست نشانده انگلیس‌ها بود پس با شوروی هم میانه خوبی نداشت. این اواسط از انگلیس‌ها هم بریده بود و دلش را به قدرت روزافزون هیتلر و پیروزی‌های او در جنگ با متفقین خوش کرده بود. از طرفی کشفیات تخت‌جمشید هم حسابی او را تحت تاثیر قرار می‌داد. دستگاه نازی‌ها هم باستان‌گرایی و ساخت مفهوم جعلی به نام نژاد آریایی را سخت تبلیغ می‌کرد. اینها باعث شده بود تا یک شبه خودش را وارث کورش کبیر در عصر هخامنشیان ببیند.

از طرفی می‌خواست ملت ایران تربیت فرنگی پیدا کنند به همین خاطر سالانه صد‌ها دانشجو را برای تحصیل به اروپا اعزام می‌کرد ولی در عین حال از دموکراسی فرنگی و آشنایی ایرانیان با افکار آزادیخواهانه هم وحشت داشت به همین دلیل اعزام دانشجویان را پس از چند سال متوقف کرد و ترجیح داد در همین‌جا و زیرنظر خودش دانشجو تربیت شود. صادق هدایت در «توپ مرواری» خیلی دقیق و حساب شده به سیاست‌ها و رفتار رضاشاه تاخته و تا آنجا که توانسته بار او کرده است. خب رضاشاه برای پیشبرد این اهداف، تئاتر را مانع خودش نمی‌دید، برعکس، فکر می‌کرد می‌شود از آن بهره‌برداری هم کرد. به ویژه اینکه تئاترهای سیدعلی خان نصر هم حسابی بهش چسبیده بود و یک‌بار گفته بود «این کارها نباید رها شود.» خب این شکل تئاتر بالکل با دوره قبل از رضاشاه فرق داشت اما با همه اینها، در این زمان، تئاترهای لاله‌زار هنوز به ورطه آتراکسیون نیفتاده و با آنچه ما با نام تئاتر لاله‌زاری می‌شناسیم فاصله داشتند.

تاسیس «گراند هتل» توسط نصرالله باقرف چقدر در شکل‌گیری فضای فرهنگی لاله‌زار به صورتی که بعدها شناختیم نقش ایفا کرد؟ به‌خصوص وقتی می‌بینیم همین محل بعدها توسط سید علی خان نصر به «تماشاخانه تهران» یا «تئاتر نصر» تبدیل شد تا تئاتر باشد که چراغ خاموش یک سالن سینما را دوباره روشن می‌کند.

گراندهتل معروف‌ترین و شیک‌ترین عمارت خیابان لاله‌زار بود. از سال 1296 تا 1303 در سالن گراند هتل اجراهای قابل‌توجهی به صحنه رفت؛ مثلا سال 1296 یک گروه از هنرمندان تفلیس به نام گروه «آبویان» آمد و اُپِرِت‌هایی نظیر «اصلی و کرم» و «اواولماسون بوالسون» تصنیف «عذیر‌بیک حاجی‌بیک‌اف» را به صحنه برد. در سال 1298 نمایش‌ «آرشین مالالان» توسط هنرمندان ارمنستان با بازی مادام وارتو تریان اجرا شد که خودش و همسرش بازیگران ماهر و سرشناسی بودند. اما مهم‌ترین اجرای سال 1300 «اپرای رستاخیز سلاطین ایران» اثر میرزاده عشقی بود و مهم‌ترین اجرای سال 1301 را هم می‌توان نمایش «جعفرخان از فرنگ آمده» اثر حسن مقدم دانست که با بازی مهدی نامدار، وارتو تریان و همسرش؛ آرتو تریان در 8 فروردین این سال روی صحنه رفت. یکی از جالب‌ترین رویدادها در سال 1302 اجرای «اپرای کارمن» با بازی پری آقابایف بود.

جالب اینجاست که بعدا وقتی تماشاخانه هنر و تئا‌تر فرهنگ (پارس) راه‌اندازی می‌شوند، همه به صورت خصوصی گذران امور می‌کنند و از دراز کردن دست جلوی دولت خبری نیست. چنین چیزی چطور امکان‌پذیر شد؟ باز بودن فضای سیاسی چقدر در این زمینه نقش داشت؟

واقعا باید امروز به این اذعان داشت که آن رونق و جوهر و تاثیر تئاتر تهران در دهه سی، یعنی سال‌های بین 1323 تا 1330، هیچ‌گاه در تاریخ تئاتر ایران تکرار نشد. لازم است بگویم در دهه چهل که این همه در بوقش می‌کنند، فقط پولی که خرج هنر و فرهنگ ‌شد بیشتر بود وگرنه آنچه بدنه تئاتر رسمی را تشکیل می‌داد همان بود که حاکمیت سرکوبگر می‌خواست و آن اعم از گرایش به سمت یک زیبایی‌شناسی منحط و بی‌مصرف و صرفا تزیینی بود. با هرچه غیر از این، به سرعت و شدت برخورد قهری می‌کرد. مهم‌ترین دلیل اینکه تئاترها کمک دولتی دریافت نمی‌کردند و سرپا بودند این بود که برخی مثل تئاتر سعدی و فرهنگ اسپانسر داشتند. از تئاترها هم استقبال می‌شد و فروش بدی نداشتند. همین امروز هم تئاترهایی هستند که فروش خوبی دارند و کمک دولتی هم نمی‌گیرند و لزوما برای فروش بیشتر، دست به هر کاری نمی‌زنند.

و در همین دوران است که شاهد حضور گروه‌ها و هنرمندان جدی مانند عبدالحسین نوشین هستیم. درباره این افراد، کارهایی که انجام دادند و تاثیری که داشتند بگویید؟ اینجا همچنان نسبت این جماعت با قدرت حاکم و بحث سانسور برایم نامشخص باقی مانده؛ کم‌تجربگی شاه جوان و عدم تثبیت قدرت محمدرضا چقدر در پا گرفتن وضعیت لاله‌زار نقش داشته؟

بعد از تبعید رضاشاه فعالیت حزب توده آزاد شد. حزب توده برای مسائل فکری، فرهنگی و هنری اهمیت ویژه‌ای قائل بود و نسل تازه‌ای را در همه این جوانب پرورش داد. خب عبدالحسین نوشین هم جزو کادر سران حزب بود که به تئاتر اشتغال داشت. همان‌طور که شما هم اشاره کردید محمدرضاشاه هنوز قدرتی نداشت.

عرصه سیاست دست افراد کهنه‌کار و باسابقه بود؛ از قوام و مصدق تا نمایندگان مجلس. قوام وقتی نخست‌وزیر شد شاه را که در کاخ مرمر دید به طعنه گفت «عالیجناب! ماشالا بزرگ شده‌اید» یعنی خیلی شاه را به حساب نمی‌آوردند. بیشتر می‌خواستند او سلطنت کند تا حکومت. این اهن و تُلپها مربوط به بعد از کودتا بود. به هر حال نوشین در سال‌ 1323 تئاتر فرهنگ که بعدها با نام تئاتر پارس شناخته شد را در خیابان لاله‌زار تاسیس کرد. سه سال بعدش هم تئاتر فردوسی را دایر کرد. کلاس آموزش تئاتر گذاشت. سر و شکل منظمی به تئاتر بخشید؛ از تمرین و دورخوانی و تجزیه تحلیل نمایشنامه تا انتخاب لباس و ساخت دکورهای هنرمندانه و بزرگ برای نمایش‌ها و توجه به چهره‌پردازی. با افتتاح تئاتر سعدی شکوه اجراهای گروه نوشین به اوج خودش رسید. نوشین کارهای اساسی و بسیار مهمی کرد، گرچه کل فعالیتش بیش از پنج سال طول نکشید و دولت مستعجل شد اما در این حقیقت که او بانی تئاتر مدرن ایران است هیچ تردیدی نیست.

ماجرای بستن تئاتر سعدی و دستگیری نوشین چه بود؟

بهمن ‌ماه 1327 محمدرضا پهلوی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مورد سوءقصد قرار گرفت و نوشین هم خیلی نامربوط به این ماجرا، به دلیل وابستگی به حزب توده دستگیر شد. اصلا با این ترور موج دستگیری و شکنجه و فرار از کشور کلید خورد. به همین خاطر برخی‌ گفتند خود این سوءقصد، صحنه‌سازی و دسیسه بود. بد نیست اشاره کنم که این زمان مصادف با جریان مک‌کارتیسم در ایالات‌متحده و موج تسویه هنرمندان و روشنفکران محسوب می‌شود که در آنجا تا 1333 خورشیدی/ 1954 میلادی ادامه پیدا کرد. مثلا برتولت برشت در 7 آبان 1326مصادف با 30 اکتبر 1947 تحت بازجویی کمیته مکارتیسم قرار گرفت. یعنی به نوعی می‌توان آن را مکارتیسم ایرانی حساب کرد.

و سرانجام به ماجرای کودتا و تاثیرش بر لاله‌زار می‌رسیم. روز کودتا «تئاتر سعدی» توسط اوباش طرفدار شاه به آتش کشیده می‌شود، هنرمندان آواره و فراری و زندانی شده و همه ‌چیز به محاق می‌رود. اما پیش از آن، چطور است که تئاتر به صورت خصوصی اداره می‌شده و تا این حد تبلیغات مثبت هم به روزگار ما می‌رسد؟ یعنی تئاتر خصوصی که امروز داریم با آن زمان چه تفاوتی دارد؟ چطور امروز وقتی سالن تئاتر می‌خواهد به همان نسبت با مخاطب وارد بده بستان اقتصادی- فرهنگی شود تا این حد مساله‌دار و قابل نقد به نظر می‌رسد، ولی در برخورد با لاله‌زار همه ‌چیز مثبت است؟

ببینید، تئاتر امروز ما اصلا مساله ندارد؛ چه خصوصی‌اش چه دولتی‌اش. تئاتر کار خودش را می‌کند و مردم هم کار خودشان را. مسائل امروز تئاتر، اصلا مساله مردم نیست. واقعا مساله مهم امروز تئاتر ایران، غیر از مسائل و مشکلات داخلی و خانوادگی خودش چیست؟ من به شما می‌گویم: هیچ! هیچ و بی‌اهمیت! در چنین شرایطی مردم برای تئاتر تره هم خرد نمی‌کنند! چرا؟ چون باید به مسائل مهم‌تری بیندیشند و کارهای واجب‌تری دارند؛ از رسیدگی به معیشت و قسط و اجاره تا سیل و زلزله و کرونا. تئاتر جزو مسائل درجه دو و سوم‌شان هم نیست. تئاتر در متعهدترین شکلش، وضعیت گریه‌کن‌های کرایه‌ای را برای مردم دارد. ازشان پول می‌گیرد و برای‌شان زاری می‌کند؛ تازه باقی تئاترها، همین هم نیستند. حجم عظیم این تئاترهای بی‌مصرف از نظر مردم مثل رب‌گوجه تاریخ گذشته، به دردنخور است؛ تولید می‌شود اما به درد نمی‌خورد. این وضعیت فقط مختص تئاتر نیست در بازار نشر کتاب هم همین است.

در این باره که چرا دار و دسته شعبان جعفری سراغ «تئاتر سعدی» رفتند اطلاعی در دست نیست؟ آیا فقط به این دلیل بوده که آنجا رد پای نوشین و توده‌ای‌ها را می‌دیدند؟

تئاتر سعدی منتسب به حزب توده بود. همین‌طور تئاتر پارس و فردوسی. در جریان کودتا، تئاتر سعدی و تئاتر پارس به آتش کشیده شدند و تئاتر فردوسی را هم که قبلا بسته بودند. از یاران نوشین، محمدعلی جعفری به زندان افتاد، حسین خیرخواه، حسن خاشع، صادق شباویز، جلال ریاحی و محمد عاصمی و خیلی‌های دیگر هم مجبور به ترک وطن شدند.

به نظر شما آیا کودتای 28 مرداد خودش یک صحنه تئاتر بزرگ نبود؟

چرا! اتفاقا اشاره درستی است. صحنه‌ای با اسلحه و تانک و نیروهای مسلح که دکور شهر را حسابی تغییر داد. آنچه ما به عنوان کودتای 28 مرداد می‌شناسیم سازمان سیا با با نام TPAJAX Project انجام داد. خود «آژاکس» یک اسم تئاتری است. آیزنهاور، رییس‌جمهور ایالات‌متحده، در زمان حکومت دکتر مصدق از نفوذ شوروی و استیلای کمونیست‌ها در ایران می‌ترسید. پیشوند TP اشاره به حزب توده (TUDEH PARTY) دارد و آژاکس هم، اسم تجاری یک مایع پاک‌کننده و شوینده امریکایی بود که هنوز هم فعال است. هدف این عملیات، برای امریکایی‌ها، پاکسازی حزب توده و محو آن بود.

اما فراتر از این، نام «آژاکس» یک اشاره تاریخی را هم دربر دارد. می‌دانیم که آشیل نمایشنامه‌نویس معروف یونان باستان، اثری هم به این نام دارد. آژاکس، پادشاه سالامیس است و سالامیس همان سرزمینی است که یونانیان در نبردی افتخارآمیز به همین نام، در 480 پیش از میلاد، ایرانیان را شکست دادند. نمایشنامه پارسیان/ایرانیان اثر آشیل در شرح این پیروزی یونانیان بر ایرانیان نوشته شده است. همچنین آژاکس، جزیره‌ای در سالامیس است که آشیل در این نمایشنامه از آن به عنوان مدفن قدرت ایرانیان یاد می‌کند. بله کودتای 28 مرداد یک صحنه تئاتری تمام عیار بود؛ به گستره تاریخ!

منبع: روزنامه تعادل

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها