بازخوانی فاجعه سینما رکس آبادان
عبرتها به جای قضاوتها
چند گاهی است که انگار در بحثها نکته جدیدی در مورد سینما رکس کشف شده و آنکه آمر عمل آتش زدن سینما رکس مسوولان رژیم پهلوی نبودهاند و شاید گناه افراط در قضاوت دیروز به تفریط در صدور حکم امروز تبدیل شده است.
اعتمادآنلاین| چند گاهی است که انگار در بحثها نکته جدیدی در مورد سینما رکس کشف شده و آنکه آمر عمل آتش زدن سینما رکس مسوولان رژیم پهلوی نبودهاند و شاید گناه افراط در قضاوت دیروز به تفریط در صدور حکم امروز تبدیل شده است.
چرا دیروز همه بالاتفاق و بدون استثنا حکومت پهلوی را آمر عمدی آتش زدن سینما میدانستند؟ بدون حاشیه شاید دلیل این است که به راحتی هر نانی به تنور داغ حکومتی که با مردمانش مراوده همتراز نداشته باشد، خواهد چسبید. در کتاب خاطرات گرانبهای علم (البته بدون قبول چاپلوسیهای آویزان شده به سطور از سر اضطرار و ترس افتادن کتابش قبل از مرگ به دست ساواک یا مخالفان فردی) آمده که شاه در جایی از او میپرسد که چرا با این همه مخارجی که برای دانشجویان خارج از کشور خرج میکنیم باز هم آنان علیه ما شعار میدهند. علم که از دولت هویدا به هزاران سبب دلگیر بود سخنی چنین راست بر زبان میراند که شاهنشاها، مشکل در آن است که دولت با ملت همچون قومی فاتح با ملتی مغلوب رفتار میکند که اگر نفت گران میشود سودش به جیب آن قوم رفته و به جیب ملت مغلوب چیزی نمیرود. ولی برعکس احساس میکنند که بدبختیها اول به پای این مردم نوشته میشود این خلاصه گفته علم به شاه و آن شکاف احساسی دلیل اصلی و شروع هزاران بحران همیشگی در روابط بین رژیم شاه و ملت ایران بود.
در مرداد ماه 1359 و در دادگاه سینما رکس، حسین تکبعلیزاده جوانی با پیشینه اعتیاد که با ذکر دقیق ماجرای چگونگی آتش زدن سینما به همراهی دوستش (که در این فاجعه جان به در نبرده و در سینما سوخته بود) قبول اتهام کرده و به اعدام محکوم و در کنار سایرینی که به علت اهمال در ایمنی به اعدام محکوم و حکم در مورد آنان اجرا شد.
در زمان اولیه پس از سوختن سینما رکس احساسات مردم آبادان و بهخصوص بازماندگان با اینگونه سوالات مواجه بود که چرا شهربانی با زنجیر، در سینما را حین آتشسوزی بسته و از کمک مردم برای زدن به آتش در مراحل اولیه جلوگیری میکرد؟ چرا تانکرهای حامل آب آتشنشانی بزرگترین پالایشگاه آن زمان جهان باید خالی به صحنه برسند؟
و این سوالات با خشونت بیحد و حصر ماموران پس از ماجرا در فردای آن روز همه را به این یقین رسانده بود که حتما در زیر کاسه حکومت نیم کاسهای پنهان است. ولی تیر آخر اصابت دست داشتن حکومت شاه در این ماجرا با اصابت به مغز نداشته مبلغان کارمندش به بزرگترین اشتباهات مرگبارش تبدیل شد و آن اعلام فردی سادهدل و روستایی عربزبان
به نام آشور به عنوان عامل اصلی آتش زدن سینما رکس بود. او که برای رفتن به کویت توسط قاچاقچیان انسان از رودخانه مرزی اروند با بلم گذرانده و قاچاقچیان شهر سیبه عراق را به عنوان مقصد و شهر کویت به او نشان داده بودند توسط نیروهای شرطه عراقی (پاسبان به زبان عربی) دستگیر و در زندانهای این کشور به شدت شکنجه شده و در همکاری بین استخبارات عراق و ساواک با هواپیمای نظامی به تهران عودت و با شرح و تفصیل و بزرگنمایی از اخبار ویژه تلویزیون ایران به عنوان طراح و عامل اصلی فاجعه سینما بود که وزیر دادگستری وقت نیز به عنوان یک فتح الفتوح و کار گسترده نیروهای امنیتی رژیم (در واقع برای ساکت کردن مردم) از آن یاد کرد که پس از انقلاب و حضور آشور در دادگاه سینما رکس مشخص شد که فردی کاملا بیگناه و تنها به عنوان بازیگر برای این نمایش تلویزیونی دولت وقت حکومت پهلوی، انتخاب شده.
به هر حال از بزرگترین عبرتهای به درد بخور فاجعه سینما رکس آن است که اکثر ما بیشتر دوست داریم در هر واقعه، وجه فرع مظلومنمایی را به جای اصل حق گذاشته و گمان دلخواهمان را به نسبت اتمسفر زمانه، حق مطلق معرفی کنیم و مصداق اصلی تایید این حرف در همان سخنان علم نهفته است. سردمداران رژیم سابق با تمام قصورات از جمله زنجیر زدن به در سینما (که خود میگویند تنها برای جلوگیری از فرار مسببان و نه مردم بوده که باز هم بیخردی مطلق و احتمالا بالا بردن آمار شهدای این فاجعه را رقم زده)، فعالیت دیرهنگام برای خاموشی آتش به علت عدم آمادگی ماشینهای آبپاش آتشنشانی پالایشگاه و از همه مهمتر شوی مسخره معرفی بیگناهی بهنام آشور سادهدل به عنوان عامل اصلی جنایت، باز هم تمامی این حماقتها تنها گوشهای از قطعات سناریوهای محتمل قبول حتمی جنایت است. ولی تنها همان فضای احساسی اصل ماجرا یعنی همان شکاف اعتمادی بین قوم به اصطلاح حاکم فاتح با ملتش کافی است بدون نیاز به هرسندی، هر تردیدی را برای یک ملت خود مغلوب پندار برطرف کند که بهراحتی بپذیرند که بیشک جنایتکار آمر سینما رکس همین حاکمانشان هستند.
و بعدها نیز وقتی احساسات فرو بنشیند متوجه خواهند شد که براساس صرف احساسات قضاوت کردهاند و دوباره این تکرار بازی همانگونه که امروز پررنگ کردن نقش افراد دیگر از گروههای ملی یا مذهبی هم برای جایگزین کردن جنایتکار در واقع ادامه همان طریق قضاوتی احساساتی گذشته است. حسین تکبعلیزاده مانند من و شما انسانی بود که هرگز برای راه انداختن کوره آدمسوزی چنین آتشی برنیافروخت و تنها میخواست در میان تحقیرها و جدی گرفته نشدنها خودی نشان دهد.
او به دوستانش گفته بود که از فردای واقعه که صدای ناله و سوگ از هر محله شهرش بر آسمان بلند بوده و
در پی رفیق گمگشتهاش پرسان بوده بارها و بارها از چشم در چشم بازماندگان شدن پرهیز میکرده و از خدا تنها طلب مرگ میکرده. به هر حال او میخواسته از جلوه یک معتاد مورد تحقیر و جدی گرفته نشده در جامعه در قامت مسیح دوباره به زمین عروج کند که با خطای استراتژیک هدف و زمان اشتباه آتش زدن سینما رکس ناگهان به باراباسی بدنامتر از قبل تبدیل شد. بعدها به علت مشکلات روحیاش هرگز در بحبوحه پیروزی انقلاب کسی و حتی مسوولان به علت اعتیاد شدید سخنان او را شهرتطلبی دانسته یا شاید با کوتاهی در باور نخواستند نسبت به داستان ذهنیشان از ماجرا خللی وارد شود.
حسین تکبعلیزاده و تعدادی دیگر در شهریور 1359 کمتر از یک ماه قبل از جنگ اعدام شدند و شروع جنگ و درگیری تمامعیار کشور و بهخصوص مردم داغدیده آبادان باعث شد که بحث سینما رکس به فراموشی سپرده شود. شاید اگر حمله صدام و ویرانیهایش نبود گرهها و سوالات بیشمار داستان سینما رکس نیز سالها قبلتر به جواب رسیده و اکنون اینگونه ملتهب جلوه نمیکرد.
اگر زنجیری به در نبود !
اگر ماموران از حرکت مردم برای کمک به خاموشی جلوگیری نمیکردند!
و اگر و اگر و اگر ...
به هر حال بزرگترین عبرت سینما رکس این است که همیشه مجموعهای از حوادث نامربوط دست به دست هم داده تا بغضهای کوچک و بزرگ مردمانی به ستوه آمده و ناکارآمدیهای کوچک پنداشته در حکومتها، همگی در نقطهای خارج از انتظار دست به دست هم داده تا فاجعهای بزرگ بدون حتی نیاز به رهبری و سازماندهی به سرانجامی نامیمون برسد.
بهترین مدرک برای فهمیدن این ادعا رجوع به آرشیو مباحثات دادگاه سینما رکس پخش شده از شبکه مستند سیماست که هر محققی را میتواند در رسیدن به این عبرت تاریخی کاملا یارا باشد. باز میتوان تکرار کرد که راه هر منصفی با این تجربه تلخ دوباره به راه قضاوتهای احساسی رفتن نیست.
جملهای معروف در اوایل انقلاب بر دیوارها نوشته میشد:
باد آتش کوچک را خاموش میکند
ولی همان باد آتش بزرگ را شعلهورتر میکند.
شاید روزی یاد بگیریم سازنده بودن را به جای سوزنده بودن و در آخر تکبعلیزادههای نگون بخت نشدن.
در آخر در سالگرد این ماجرای عبرتانگیزتر و فراتر از دعواهای همیشگی جناحی و باندی و سیاسی برای تمامی بازیگران ناخواسته این ماجرا بهخصوص شهدای سینما رکس و خانوادههای تا به امروز بهتزدهشان طلب آمرزش و آرامش روح داشته باشیم.
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید