گفتوگو با مونا زندی به بهانه اکران آنلاین دو فیلم «عصر جمعه» و «بنفشه آفریقایی»:
دلتنگ فضای فیلم بنفشه آفریقایی هستم
دو فیلم «عصر جمعه» و «بنفشه آفریقایی» که این روزها روی دو پلتفرم نمایشی نماوا و فیلیمو اکران شده، داستان زنانهای دارند و به مشکلات این گروه از جامعه میپردازد. موضوعات مندرج در این دو فیلم هم تازه و جدید است و هم تاکنون کمتر گفته شده.
اعتمادآنلاین| دو فیلم «عصر جمعه» و «بنفشه آفریقایی» که این روزها روی دو پلتفرم نمایشی نماوا و فیلیمو اکران شده، داستان زنانهای دارند و به مشکلات این گروه از جامعه میپردازد. موضوعات مندرج در این دو فیلم هم تازه و جدید است و هم تاکنون کمتر گفته شده.
«عصرجمعه» با اینکه در حدود 14 سال پیش ساخته شده کاملا متناسب با صحبتهای این روزهای جامعه پیش میرود و به تجاوز میپردازد و حتی به نظر میرسد تاکنون به این صراحت در کمتر فیلم ایرانی به این مقوله پرداخته شده؛ فیلم «بنفشه آفریقایی» هم قصه زنی را تعریف میکند که بعد از طلاق از همسر اول و ازدواج دوم با نیت خیرخواهانه به همسر اول خود کمک میکند.
با اینکه مونا زندی، کارگردان این دو فیلم تصویری قدرتمند از زنان جامعه در اثرش به تصویر میکشد، اما اعتقاد دارد در شرایط فعلی جامعه ما هر قدر هم که زنها تلاش کنند تا هویت خود را به اثبات برسانند از آنجایی که قوانین کشور ما به نفع مردان نوشته شده این مساله روابط انسانی ما را تحتالشعاع قرار میدهد. او میگوید: « قوانین ما قوانین مردسالار زنستیز است در همه زمینهها؛ از حضانت گرفته تا مجازات قتل بچه، تا حق اجازه کار، اجازه خروج از کشور و... وقتی نگاه میکنیم، میبینیم همه قوانین سمت و سوی مردانه دارد و حق را به مردان میدهد.»
گفتوگوی ما با مونا زندی پیش روی شماست.
*در وهله اول بفرمایید همزمانی عرضه و نمایش دو فیلم «عصر جمعه» و «بنفشه آفریقایی» در شبکه نمایش خانگی برنامهریزی شده بود یا اینکه ناخواسته این همپوشانی صورت گرفت؟
در طول 15 سالی که از ساخت «عصر جمعه» میگذشت هربار درخواست مجوز نمایش خانگی میدادیم، میگفتند صحنههایی باید حذف شود که مساوی بود با 25 دقیقه از فیلم و عملا یعنی حذف فیلم. تا اینکه فضای اکران آنلاین و اینترنتی پیش آمد، دوباره درخواست پروانه نمایش دادیم و این بار با نگاهی جدید بعد از 14 سال فیلم بررسی شد و مجوز گرفت. فکر میکنم دلیل آن فضای متفاوت این سالهاست.
*جامعه نسبت به آن روزها فضای فکری بازتری دارد و مشکلات مربوط به زنان علنیتر مطرح میشود.
دقیقا، به همین جهت از آنها خواستیم دوباره فیلم را ببینند و نظرشان را به ما بگویند که خوشبختانه در بازبینی مجدد و تجدیدنظرشان فقط یک دیالوگ از فیلم حذف کردند. البته یکسری حذفیات مربوط به پانزده سال پیش بود که همان موقع انجام شده بود. وقتی مجوز را صادر کردند من از مدیران هنر اول خواستم انتشار فیلم «عصر جمعه» در شبکه نمایش خانگی همزمان باشد با اکران آنلاین فیلم «بنفشه آفریقایی» که این دو فیلم در دیده شدن به هم کمک کنند و همین طور هم شد این همپوشانی به هر دو فیلم کمک کرد و استقبال خوبی هم از آنها صورت گرفته و میگیرد. بازخوردها و نظرهای مخاطبان، گواه بر استقبال بالای مخاطبان است.
*البته در نظر بگیریم که بحث تجاوز هم که در هفتههای اخیر مطرح شده به دیده شدن فیلم کمک زیادی کرد. همچنین نکته مهم دیگری که دو فیلم «عصر جمعه» و «بنفشه آفریقایی» دارند اینکه محور هر دو زنان و مسائل مربوط به آنهاست. به نظر میآید انتخاب این سوژهها از جانب شما ناخواسته نبوده و جزو دغدغههای شما به شمار میرود.
به هر حال حساسیتهای ناخودآگاه هر کسی به موضوعاتی با جنسیت خودش هست. وقتی مردی در مورد قصهای فکر میکند به شکل ناخودآگاه کاراکترهایش را در قالب مرد میبیند، خودش را جای کاراکترهایش میگذارد و از زاویه نگاه خودش به موضوع میپردازد. من فکر میکنم در مورد فیلمسازان زن هم وضعیت اینگونه است، یعنی وقتی میخواهیم قصهای را تعریف کنیم در وهله اول کاراکترهایمان را در قالب زن قرار میدهیم. خودم وقتی میخواهم در مورد موضوعی مثال بیاورم کاملا بدون قصد قبلی زنی را مثال میزنم و وقتی همسرم از مردان مثال میآورد بدون اینکه هیچ کداممان گرایش مردسالاری یا زنسالاری داشته باشیم، او به صورت ناخودآگاه صدا را مردانه میشنود و من زنانه میشنوم. با این حال در خودآگاهم انتخاب قصهها و موضوعاتی در مورد زنان برایم جذابتر است.
*از آنجایی که مونا زندی از جمله کارگردانان کنشگر سینمای ایران است که نسبت به اتفاقات مختلف در جامعه بیتفاوت نیست، طرح مباحث مربوط به زنان به دغدغه شما هم وابسته است.
آن چیزی که برایم مهم است، تاثیرگذاری است. چه در سینما و چه در زندگی شخصی و اجتماعیام. قطعا با این دغدغه اگر ببینم زنی آسیب میبیند یا در معرض خطر است یا دارای توانایی هست که نمیتواند آن را متبلور کند توجهم بیشتر جلب میشود و دلم میخواهد اگر کاری از دستم برمیآید، انجام دهم تا زنان قویتری شوند یا اگر بخواهم کاری سفارش دهم یا چیزی بخرم، ترجیحم این است که به زنها سفارش دهم و از آنها خرید کنم.
ما در جامعهای زندگی میکنیم که اگرچه مردان هم بسیار تحت فشار هستند، اما توجه جامعه به آنها بیشتر است و فضای بیشتری برای کار کردن و حضور در اجتماع دارند. حالا اگر من که به لطف خانواده و حساسیتهای خودم به توانی رسیدهام هر کاری از دستم بربیاید هر قدر کوچک آن را دریغ نخواهم کرد تا کمی تعادل در این فضای مردسالار به وجود آید تا روزی روزگاری اگر به عمر ما رسید، شاهد این باشیم که در ایران انسانها بدون تبعیض جنسیتی که با تواناییهایشان سنجیده شوند. البته این نکته را اضافه کنم که قدرتمند بودن زنان هیچ ربطی به مردستیزی ندارد.
*البته گاهی ناخودآگاه موضوع فیلم (تجاوز در فیلم عصر جمعه) معنی مردستیزی را به ذهن متبادر میکند، چون اساسا خاصیت چنین سوژههایی اینچنین است؛ موافقید؟
درست است که در فیلم «عصر جمعه» عملا یک مرد باعث تجاوز به زن شده است، اما مردهای دیگر را در این فیلم ببینید؛ کاراکتری به اسم هادی (رامین راستاد) در این فیلم داریم که دوست امید (مهرداد صدیقیان) است. او بدون اینکه کوچکترین نگاهی به مادر بیندازد از این خانواده حمایت میکند، اتفاقا آن مردهایی که باعث خشونت و ناهنجاری در زندگی این زن میشوند را نشان ندادم، در فیلم عصر جمعه ما نه نادر (شریک سوگند با بازی رویا نونهالی) را میبینیم و نه عمو قدیر (متجاوز) و نه پدر (پدر سوگند) که دخترش را از خانه بیرون کرد ولی هادی را میبینیم. میخواهم بگویم من خیلی علاقه ندارم که تصاویری از آن مردهای خشونتگرا نشان دهم و بگویم ببینید مردهای خشن این شکلی هستند؛ به نظرم این موضوع باید به تعادلی برسد و معتقدم تا زمانی که ما زنها، خودمان حق و حقوق واقعی خودمان را نشناسیم و با تمام سختیهایی که وجود دارد روی قدرتهایمان متمرکز نباشیم، از جانب مردان و زنان زنستیز جهان و جامعه اطراف مورد صدمه واقع میشویم؛ بنابراین اولین قدم این است که ما قدرت و تواناییهای خود را جدی بگیریم و روی آن ایستادگی کنیم. سخت است اما ممکن!
*لابهلای صحبتتان به این نکته اشاره کردید که زنهای مستقل و قدرتمند فقط از جانب مردان صدمه نمیبینند، بلکه زنهایی هم هستند که به همجنسهای خود آسیب میرسانند. چیزی که تقریبا اکثر خانمها با آن مواجه هستند.
بله دقیقا؛ متاسفانه باید اذعان داشت که در جامعه ما (شاید در جوامع دیگر هم چنین مسالهای وجود داشته باشد) فقط از جانب مردها زنستیزی نمیبینیم، بلکه زنستیزی از جانب زنها هم وجود دارد؛ زنهای قوی و مستقل که از جانب همجنس تحمل نمیشوند. مثلا به دلیل حسادت با تهمت و غیبت به خانمهای قویتر از خود آسیب میرسانند. به صورت نمادین اگر بخواهم مثال بزنم موضوع مادرشوهر و خواهرشوهر است. چرا مادرشوهر و خواهرشوهر عروس خود را دوست ندارند؟ تاکید میکنم به شکل نمادین مثال میزنم وگرنه خیلی مادرشوهرها و خواهرشوهرهای بهتر از مادر و خواهر هم داریم. ولی در نظر بگیرید چه اتفاقی میافتد که مادرشوهر به عنوان یک زن که در وهله اول باید حمایتگر عروس خود باشد نه تنها از عروسش حمایت نمیکند که با او دشمن هم میشود؟ چون خود را در یک رقابت قرار میدهد و احساس میکند که در این رقابت بازنده خواهد بود، پس به جای آنکه بر تواناییها و داشتههای خودش تمرکز کند، عروسش را تضعیف میکند. نتیجه صحبتم اینکه چون جامعه ما مردسالار است و مردها قدرت بیشتری را در همه بخشها (اداره مملکت، شرکت، کمپانی، مغازه و...) دارند باعث میشود تا حضور زنها در فضاهای مدیریتی و اجتماعی سختترتحمل شود.
*به نظر میآید چنین مسالهای تا حدودی مظلومیت زنها را هم در جامعه نشان میدهد.
بیایید از واژه مظلومیت استفاده نکنیم، میتوانیم بگوییم ناتوانی و جنگجویی زنها ضعیفتر است به این دلیل که مردها سنبه پرزورتری دارند هر قدر هم که زنها تلاش کنند وقتی قوانین ما به نفع مردان نوشته شده است این مساله روابط انسانی ما را تحتالشعاع قرار میدهد یا شاید بهتر باشد به جای آنکه بگویم جامعه مردسالار بگویم جامعه زنستیز. قوانین ما قوانین مردسالار زنستیز است در همه زمینهها؛ از حضانت گرفته تا مجازات قتل بچه، تا حق اجازه کار، اجازه خروج از کشور و... وقتی نگاه میکنیم، میبینیم همه قوانین سمت و سوی مردانه دارد و حق را به مردان میدهد؛ نکته جالب اینکه خیلی از مردها خودشان هم این قوانین را قبول ندارند و حالشان بد میشود از اینکه بخواهند اجازه خروج زنشان را از کشور صادر کنند ولی چه کنند که چارهای ندارند. بنابراین این قوانین ماست که باید متحول شود و باید اشاره کنم زنان ایرانی مبارز که برای حق و حقوق خودشان و دیگران تلاش میکنند بسیار قابل ستایش و احترام هستند که خوشبختانه تعداد این زنان کم هم نیست.
*از فیلم «بنفشه آفریقایی» صحبت کنیم؛ جایی خوانده بودم گویا داستان فیلم واقعی است؟
بله، این قصه عمه شکو نازنین من است که متاسفانه چند سال پیش دنیا را ترک کرد.
او کاراکتر بسیار عجیبی داشت و همیشه در خانهاش به روی همه باز بود و همه جور آدم (فقیر و ثروتمند) به خانه او رفت و آمد میکردند. فضای خانهاش همه جای امنی بود برای تمام انسانهای طرد شده یا بیپناه.
*درست است که کانسپت قصه بر همین مبنا شکل گرفته ولی فیلم غیر از این قصه، ارزش افزودههای دیگری هم دارد.
ماهیت داستان را تغییر ندادم، اما الزاما همه چیز بر مبنای اصل نبوده، مثل شغل شکو، یا کاراکتر فرشته و ثریا یا حتی قاسم اما ماهیت قصه و گستردگی روابط آدما با هم از واقعیت گرفته شده است.
*یا مثلا روایت فیلم را در شهرهای شمالی انتخاب کردید که به نظر میرسد برای واقعی جلوه دادن داستان بود.
خیلی برایم مهم بود که این زن (شکو) در یک منطقه خوش آب و هوا زندگی کند و از شهر و هیاهوی آن بریده باشد. یعنی زن شهری نباشد. شکو اصالتا اهل شمال نیست (چون اگر شمالی بود ما برایش لهجه استفاده میکردیم کمااینکه بعضی شخصیتهای فیلم لهجه دارند) شکو مثل خیلی از خانوادهها انتخاب کرده که به دلیل آب و هوای خوب و سرزندگی محیط در شمال زندگی کند. ولی دلم نمیخواست آنها را دریک روستای دور افتاده در یک کلبه نشان دهم، میخواستم این سرزندگی در دل یک شهر نسبتا بزرگ باشد.
*نوع زندگی آنها رویایی نباشد.
بله، میخواستم آنها در یک شهر زندگی کنند ولی آن شهر باید خوش آب و هوا و خوش انرژی باشد چون که رنگ و حال و هوای فیلم خیلی برایم مهم بود. ما شهرها و روستاهای زیادی را گشتیم تا به این منطقه رسیدیم.
*به نظرم این لوکیشن و این منطقه به شکل گرفتن کاراکتر شکو هم خیلی کمک کرد.
قطعا همینطور است؛ برای اینکه مردم شمال به دلیل نوع جغرافیا و زیستی که دارند خیلی آدمهای کمکرسان و همراهی هستند، زندگی به معنای واقعی در میان آنها جریان دارد و چنین چیزی را به وضوح میتوان حس کرد. فضای زندگی آنها شاد و سرزنده است، روی سفرههای آنها انواع و اقسام خوراکی دیده میشود، آنها بلند با هم حرف میزنند و بهطور کل حال آنها با حال و هوای مردمان منطقه کویری کاملا فرق دارد و صدالبته که این ویژگی برای کاراکتر شکو لازم بود که باورپذیر شود و به واقعی بودن آن کمک کند. اگر داستان این شخصیت را در تهران روایت میکردیم هم موقعیت لوکیشن را از دست میدادیم و هم فضای فیلم خشک و سرد میشد. اصلا وقتی فریدون (رضا بابک) از خانه سالمندان به فضای شمال میآید، جان میگیرد و حالش خوب میشود.
*نکتهای که در فیلم شما مهم است، ارتباط انسانی حاکم بر فیلم است و شخصیتها انساندوستانه رفتار میکنند. از آنجایی که چنین موضوعی برای اولین بار در سینما مطرح میشود از چگونگی دریافت پروانه ساخت برایمان صحبت کنید.
اتفاقا بسیار راحت پروانه ساخت دریافت کردیم. ما فیلمنامه «شنبهای که گذشت» را که قبل از «بنفشه آفریقایی» و بعد از «عصر جمعه» با نغمه ثمینی نوشته بودیم (سه بار رد شده بود) برای دریافت پروانه ساخت به شورا ارایه دادیم که مجددا رد شد. ولی فیلمنامه «بنفشه آفریقایی» بدون اصلاحیه به راحتی مجوز ساخت دریافت کرد. بله با شما موافقم که بعد انسانی در روح فیلم جریان دارد.
*طرح چنین موضوع مهمی در فیلم «بنفشه آفریقایی» با سرو صدای گروه دلواپس همراه شده بود.
به نظر من فقط کسانی روی این مساله تاکید دارند که بیمار هستند و به لحاظ مسائل جنسیتی روح و روان مریضی دارند. حرف دیگری درباره نظرات آنها ندارم برای اینکه بین فریدون (رضا بابک) یک مرد مریض و ناتوان هفتاد و خردهای ساله و شکو (فاطمه معتمدآریا) زن سرحال 50 ساله که شوهر جوان و شادابی دارد (سعید آقاخانی) چه ارتباطی ممکن است شکل بگیرد؟ جز اینکه یک ذهن بیمار مریض که تصور میکند همه روابط بر اساس مسائل جنسی شکل میگیرد و روابط آنها را زیر سوال ببرد. پرسش من از آقایان این است که اگر این معادله برعکس میشد و شخصیت شکو یک مرد میبود که با دو زن در یک خانه قرار میگرفت آن وقت مشکلی به وجود نمیآمد؟ در آن صورت ادبیات آقایان عوض میشد: «چه مرد فداکار پر از احساسی که زن اولش را بعد از طلاق رها نکرده و زن دوم عجب انسان مومن از خودگذشتهای است که رضایت داده با همسر اول مرد در یک خانه قرار بگیرد و این زن اسوه و الگوی همه ماست!» چون او یک مرد است موضوع جنسیتی یا سوءتفاهم جنسی پیش نمیآورد و حالا چون شکو زن است مساله جنسی مطرح میشود؟ قاطعانه میگویم که چنین نظراتی فقط مربوط به یک ذهن بیمار است. حاضرم مناظره بگذاریم با تمام کسانی که به این موضوع از نظر جنسیتی نگاه میکنند (یک زن با دو مرد) یک روانشناس هم باشد و صحبتهای ما را تحلیل کند و به همه بگویم چطور خجالت نمیکشید از اینکه این حرفها را میزنید؟ فریدون همسر سابق شکو است و به او نامحرم است. شکو هر بار که به اتاق فریدون میرود روسریاش را مرتب میکند وقتی با فریدون حرف میزند روسریاش را محکم میکند. فریدون طبقه پایین است و زن و شوهر طبقه بالا هستند. چه ذهن مریضی دارید شما که به همه مسائل از منظر جنسی نگاه میکنید؟ برای من سوال است که چطور ممکن است کسی این روابط را ببیند و به بعد انسانی آن فکر نکند؟ چطور زن و مردی که 15 یا 20 سال با هم زندگی میکنند، بچهدار میشوند و رابطه خانوادگی، عاطفی بین آنها شکل گرفته و با اقوام هم ارتباط دوستانه برقرار میکنند با یک طلاق همه روابط آنها باید قیچی و به دور ریخته شود؟ شما که اعتراض دارید کجای دایره انسانیت قرار گرفتهاید؟ من معتقدم آدمهایی که به فیلم «بنفشه آفریقایی» نگاه جنسی دارند هنوز به مرحله دوم اخلاقگرایی هم نرسیدهاند و به لحاظ اخلاقی درونشان مشکل دارند و چه بسا زیرخط اخلاق هستند. یعنی نه اصول میشناسند و نه پایبندی اخلاقی دارند.
*به نظر میآید چنین نگاهی به تلقی جهانسومی از کشورمان دامن میزند و اساسا طرح چنین مباحثی باعث میشود سینما از پرداختن به موضوعات مهمتر بازداشته شود و عملا رشد نکند.
سینما به کنار، من میگویم با این نگاه اخلاق در جامعه از بین میرود. شما ببینید ما الان دیگر اخلاق فردی در جامعه نداریم. تمام رفتارهای انسانی و اخلاقی ما یا به خاطر ترس از مجازات قانون است یا ترس از دین. دروغ نمیگوییم، خیانت نمیکنیم، آدم نمیکشیم، چون یا ترس از تنبیه الهی داریم یا مجازات قانونی. یعنی ما بر اساس یک اخلاق شخصی که برای خودمان تعریف کرده باشیم از اخلاق زشت دوری نمیکنیم. در حالی که مردم در یک جامعه سالم چه به دینی ایمان داشته باشند یا نداشته باشند اصول رفتاریشان بر اساس اخلاق انسانی تعریف شده است. دروغ نمیگویند خیانت نمیکنند نسبت به هم روادار هستند چون اخلاق انسانی بر تربیتشان حاکم است و البته که با وجود تمام این ترسها و مجازاتها باز شاهد فجایع عمیق و عجیب انسانی در همه دنیا هستیم. متاسفانه این بیاخلاقیها و بیحرمتیها در جامعه ما هم به جایی رسیده که شاهدش هستیم. این بود آن فرهنگ ایرانی و اسلامی که از آن نام میبردیم و به آن افتخار میکردیم؟ من کاری به سینما ندارم که چه بلایی به سر آن آوردهاند و آوردهایم؛ جامعه ایران از اعمال تفکر تندروها به انحطاط اخلاقی رسیده است.
*شاید به خاطر همین موضوعی که فیلم دارد در جشنواره فجر مورد توجه قرار نگرفت؟
به دلیل نگاه دولتی و سیاسی حاکم بر جشنواره، موضوعی که هر سال پررنگتر هم میشود، جشنواره فیلم فجر ملاک خوب یا بد نبودن فیلمی نیست، نه جایزه گرفتن در آن و نه جایزه نگرفتن. یعنی تفکری بالاتر از جشنواره تصمیم میگیرد چه فیلمی دیده شود و به تبع آن جوایز چگونه تقسیم شوند. متاسفانه در حال حاضر بعضی از منتقدان و سینماگران و مدیران هم در یک هیاهوی پر سر و صدای «مرا ببینید» گرفتار شدهاند.
*بیشتر توضیح میدهید؟
مناسبتها و ارزشها الان به گونهای است که هر کسی مدیر تبلیغات خوبی باشد یا داشته باشد حتی اگر محصول ضعیفی هم ارایه دهد همه به آن توجه میکنند. حتی بعضی متفکرها هم قربانی این بازی هستند. وقتی آن تبلیغات و پروپاگاندا جریان عام را با خودش میبرد انتظار از متفکران و روشنگران این است که خود را ازاین جریان مبرا نگه دارند و تحت تاثیر آن قرار نگیرند و آلوده آن نشوند ولی متاسفانه چون میخواهند از بازی بیرون گذاشته نشوند خودشان هم بر این آتش هیزم میافزایند. قطعا و حتما منظورم همه نیستند و کسانی که با سختی استقلال خود را حفظ کردهاند و برای باور خود ارزش قائلند بسیار محترم و ستودنی هستند.
*و شما نمیخواهید در این بازی قرار بگیرید؟
اگر توانم اجازه بدهد اصلا. من از هر موجسواری و فضاسازی نمایشی بیزارم و ترجیحم همواره این بوده که قانونی کارکنم اما این را هم میدانم تحمل آدمی اندازه دارد شاید اگر تحمل من هم تمام شود کار دیگری بکنم ولی تا امروز سعی کردم خودم را درگیر هیاهوی موقت و گذرای رسانهای نکنم. مستندی در سال 86 ساختم با موضوع تجاوز به پسربچهها که تحقیقات مصور فیلم سینمایی «شنبهای که گذشت» بود و وقتی مجوز ساخت فیلم سینمایی صادر نشد، فرصت مناسبی بود برای فروش آن مستند به شبکههای خارجی که بدون شک همگی بیدرنگ خواستار آن بودند. اما من از این کار امتناع کردم نه چون محافظهکارم، چون بیش از آنکه هیاهوی رسانهای برایم مهم باشد، تاثیرگذاری اجتماعی در سرزمین خودم برایم اهمیت دارد و منتظر میمانم تا مجوز قانونی آن صادر شود.
*ولی بحث اصلی بر این است که فیلمهایی در چند سال اخیر مطرح شدند که اساسا به واسطه موجسواری و تبلیغات زیاد دیده شدند و فیلم بنفشه آفریقایی که هیچ هیاهو و ادعایی ندارد به مراتب از آنها بهتر است.
قصههای سینمای امروز ما مثل دعواهای خیابانی میماند. شما اگر دعوایی در محلهات ببینی نمیایستید تماشا کنید؟ ولی انصافا چقدر متوجه مثلا آقای قفلسازی هستید که در پیادهرو آرام نشسته و کتاب میخواند و اتفاقا بیشتر از همان قلدرهای عربدهکش محله حواسش به امنیت خانهها و حال اهل محل است؟ ولی دعوا و مشاجره را نه تنها میبینید که برای همه با آب و تاب هم تعریف میکنید. مسائل سینمای امروز ما مصداق بارز همین مثال است.
*ماندگاری این فیلمها هم زیاد نیست و زود فراموش میشوند. ولی شما نگاه کنید فیلمهای نظیر «در دنیای تو ساعت چند است» سالها و سالها در ذهن مخاطب میمانند و از آن حرف زده میشود. بنفشه آفریقایی هم چنین است.
با فروتنی بسیار میگویم این نکته را خودم میدانم و همین برای من کافی است. اگر حمل بر خودستایی نباشد باید بگویم که هر روز مینشینم و فیلم «بنفشه آفریقایی» را میبینم. دلایل مختلفی هم برای نگاه کردن آن دارم اول اینکه با هر بار دیدن بهتر متوجه نقاط ضعف فیلم میشوم. دوم اینکه دلم برای فیلم «بنفشه آفریقایی» تنگ میشود برای حس و حال فیلم، موسیقی، رنگ، بازیها، رضا، شکو، فریدون، قاسم، فرشته، دلم برای همه تنگ میشود این حس برایم از هر اتفاق دیگری مهمتر است. اینکه خودت دوست داشته باشی فیلمت را بارها و بارها ببینی و لذت ببری. در صورتی که سالها پیش یک تلهفیلم برای تلویزیون ساختم که حتی یکبار هم ندیدم! حتی وقتی تلویزیون آن را پخش میکرد، دوستانم گفتند بیا ببین به آنها گفتم شما ببینید. میخواهم بگویم خود آدم صادقانهتر میتواند با اثری که تولید کرده برخورد کند و میداند اشکال کارش کجاست. هر کسی خودش باید بداند کجای جهان ایستاده است. البته به هیچ عنوان منکر لذت جایزه گرفتن و تشویق شدن نمیشوم خیلی هم کیفدار است ولی کیف زمانی که در خانهات تنها نشستهای و میخواهی فیلمت را چند بار و چند بار ببینی چیز دیگری است.
*اما نقدی که به فیلم وارد است اینکه تعلیق در فیلم کم گنجانده شده و آیا نمیتوانست اتفاقات بیشتری فیلم داشته باشد و فضای فیلم را جاندارتر کند؟
این نکته کاملا تعمدی است؛ کاراکترهای فیلم دوره میانسالی و پیری را میگذرانند که از کلانشهر کنده شده و به شهرستان آمدهاند. روابط و موضوعات بین آنها ایجاب میکرد که این آرامش در فیلم لحاظ شود. این سن و زندگی در شرایط غیرشهری چنین سکونی را میطلبد؛ شاید در وهله اول خستهکننده به نظر بیاید ولی به تدریج با درک شرایط زندگی آنها مخاطب هم در ریتم زندگی با آنها شریک میشود. اتفاقات زندگی آنها همراه با شتاب نیست. ریتم فیلم مختص احوالات کاراکترهاست. باید کارگردانی و فیلمنامه و تدوین در جهت آدمهای قصه قرار میگرفت نه اینکه کاراکترها خودشان را در خدمت ریتم فیلم قرار میدادند.
*در عین حال فیلم متکی به بازی بازیگران است و بازیگران شخصیتهای داستان را مال خود میکنند و همه در یک سطح متعادل قرار میگیرند. در عصر جمعه هم خانم نونهالی خوب ظاهر شده بود.
من به تمرین زیاد بازیگران در یک مدت طولانی اعتقادی ندارم، با چند دورخوانی و در آوردن و لحن و ادبیات کاراکترها و تمرینهای مختصری پیش از تولید بیشتر دست بازیگر برای احساسات بداهه باز خواهد بود. تمرینی که سر صحنه و لوکیشن فیلم باشد، باعث میشود صحنهها خلاقانهتر و بیشتر به شبیه مستند دربیاید. بازیگر میتواند خودش را با محل و قصه یکیکند حتی اگر همه چیز به درستی فیلمنامه پیش نرود حس تازگیای در این شیوه هست که جان فیلم را قویتر میکند.
ضمن اینکه من با بازیگران قبل از فیلمبرداری خیلی گفتوگو میکنم و از آنها خواهش میکنم هر آن چیزی که قدرت بازیگری را به رخ میکشد از بازی حذف کنند و همه قدرت بازیگری را پشت در بگذارند و خالص و نو به صحنه بیایند. نتیجه این شیوه تا الان برای من خیلی قابل قبول است.
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید