کد خبر: 439451
|
۱۳۹۹/۰۷/۲۷ ۱۱:۰۰:۰۰
| |

گفت‌وگوی «اعتمادآنلاین» با محمودرضا ثانی، کارگردان «کیارستمی و عصای گمشده»:

کیارستمی دوست داشت چنین فیلمی ساخته شود و بماند

محمودرضا ثانی، کارگردان «کیارستمی و عصای گمشده»، با اشاره به این موضوع که کیارستمی دوست داشت این فیلم ساخته شود و بماند، درباره بخش‌هایی از حضور این کارگردان شناخته‌شده در مقابل دوربینش توضیح داد: یک‌جورهایی انگار می‌فهمید من دوست دارم از او فیلم بگیرم، اما این جسارت را ندارم که خودم را به صورتش نزدیک کنم یا به او بگویم از این سو به آن سو حرکت کن. در واقع خودش اتوماتیک‌وار می‌دانست چگونه جلوی دوربینم قرار بگیرد.

کیارستمی دوست داشت چنین فیلمی ساخته شود و بماند
کد خبر: 439451
|
۱۳۹۹/۰۷/۲۷ ۱۱:۰۰:۰۰

اعتمادآنلاین| سحر آزاد - حضور عباس کیارستمی، کارگردان شناخته‌شده ایرانی، در چارچوب جشنواره ابن عربی در مورسیا واقع در جنوب شرقی اسپانیا ثبت و در قالب فیلمی با عنوان « کیارستمی و عصای گمشده » ساخته محمودرضا ثانی ارائه شده است.

محمودرضا ثانی پیش از این هم کتاب «عباس کیارستمی و درس‌هایی از سینما» را تالیف کرده بود که نسخه انگلیسی آن با نام «کارگران مشغول کارند» منتشر شده است. فیلم «کیارستمی و عصای گمشده» 90 دقیقه است و تدوین آن سه سال طول کشیده که البته خود ثانی درباره به طول انجامیدن آن در این گفت‌وگو توضیح می‌دهد.

او همچنین به این نکته اشاره می‌کند که خود کیارستمی وقتی ثانی دوربین در دستش بوده است، می‌پرسد چرا فیلم نمی‌گیری و از این طریق اجازه فیلم گرفتن را به او داده و بعداً هم وقتی ثانی به او خبر داده است که فیلم را تدوین کرده، گفته است که چه کار خوبی. با کارگردان «کیارستمی و عصای گمشده» درباره جزئیات بیشتر این فیلم صحبت کردیم:

***

*کتاب «عباس کیارستمی و درس‌هایی از سینما» چند سال قبل منتشر شد و بعد از آن هم فیلم «کیارستمی و عصای گمشده» را ساختید. چطور شد کتاب زودتر از فیلم منتشر شد؟

سال 2012 رئیس جشنواره ابن عربی در مورسیای اسپانیا بودم و از آقای کیارستمی دعوت کردم در آنجا کارگاهی (ورک‌شاپ) برگزار کند. همان سال قرار بود نشان ابن عربی را به ایشان بدهیم. 35 دانشجو هم از سراسر دنیا آمده بودند. تعداد درخواست‌کنندگان برای حضور در این کارگاه خیلی زیاد بود. فکر کنم حدود 400، 500 نفر می‌شدند. به همین دلیل مجبور به انتخاب و قرعه‌کشی شدیم.

آقای کیارستمی خیلی ناراحت بود و می‌گفت تکلیف آنها که نمی‌توانند در این کلاس‌ها شرکت کنند چیست. در آن زمان امکاناتی مانند لایو و تماشای آنلاین هم نبود تا از این طریق بتوان کارگاه‌ها را با تعداد بیشتری از متقاضیان شریک کرد. از همان زمان شروع به ضبط کلاس‌ها و فیلمبرداری کلاس‌ها کردم.

*پیشنهاد خود عباس کیارستمی هم بود؟

بله. دوربین دستم بود و یک‌دفعه گفت که چرا فیلم نمی‌گیری؟ وقتی این‌طور گفت فهمیدم که خودش اجازه داده است پس شروع به ضبط کارگاه‌ها کردم. ضمن اینکه شب‌ها یادداشت‌برداری می‌کردم چون برخی از نکات، وقتی دوربین خاموش بود، گفته شده بود.

هنگامی که برگشتیم ایران یادداشت‌هایم را جمع و جور کردم، فیلم‌هایی را که گرفته بودم دوباره نگاه کردم و بر اساس آنها نکاتی را نوشتم. موضوع کارگاه «کارگران مشغول کارند» بود. نسخه‌ای که از این کارگاه نوشتم به زبان انگلیسی بود.

در عین حال دست‌نویس‌هایی را که برای کتاب آماده کرده بودم به آقای کیارستمی که عازم چین بود دادم، اما درباره محتوای آن چیزی نگفتم. حدود 15 روز بعد ساعت 11، 12 شب تلفنم زنگ خورد. معمولاً چنین ساعتی تماس نمی‌گرفت. برای همین کمی نگران شدم. وقتی گوشی را برداشتم گفت که من نمی‌دانستم تو چنین ویژگی‌ای هم داری.

همان چیزی که دوست داشتم

فکر کردم مثل همیشه می‌خواهد شوخی کند. گفت: «کتابت را خواندم. خیلی دوست داشتم. این همان چیزی است که من دوست داشتم چون عطش بخش زیادی از کسانی که نمی‌توانند در این کارگاه‌ها شرکت کنند با این کتاب فرو می‌نشیند.»

همچنین از من پرسید که می‌خواهم با این نوشته‌ها چه‌کار کنم. گفتم، نسخه انگلیسی آن را آماده کرده‌ام و می‌خواهم آن را چاپ کنم. گفت که نسخه فارسی آن را هم منتشر کن. نوشته‌ها را برای ژان کلود کریر (بازیگر و کارگردان فرانسوی) فرستادم. کریر را در سال 2013 برای همان جشنواره دعوت کرده بودم و آنجا بود که با او آشنا شدم. او مقدمه‌ای برای آن نوشت و کتاب برای اولین‌بار در آمریکا به نام همان کارگاه «کارگران مشغول کارند» چاپ شد. در ایران هم به نام «کیارستمی و درس‌هایی از سینما» منتشر شد.

در سال 2013 که باز هم آقای کیارستمی برای یکسری از شاگردان دیگر کارگاهی برگزار کرد آن کارگاه را هم فیلمبرداری کردم. چند سالی که گذشت شروع به تدوین مختصری از آن راش‌ها کردم. به آقای کیارستمی گفتم فیلم‌های این کلاس‌ها را هم تدوین کرده‌ام و او گفت چه کار خوبی.

بخش‌هایی از فیلم را نشانش دادم. فیلم حدود سه چهار ساعت شده بود و آقای کیارستمی می‌گفت همه آن را حفظ کن اما یک نسخه کوتاه‌تر هم آماده کن. این جریان ادامه داشت تا اینکه ماجرای فوت ایشان پیش آمد و من کلاً تمام تدوین‌ها و کارهایی را که شروع کرده بودم کنار گذاشتم.

یکی از دوستانم بهروز نشان (تهیه‌کننده فیلم کیارستمی و عصای گمشده) که می‌دانست کارهایی در این زمینه انجام داده‌ام تشویقم کرد آن را برای ارائه آماده کنم. واقعیت این است که برایم خیلی سخت بود چون با کسی کار کرده بودم که برایم مثل یک پدر شده بود و دیدن این راش‌ها برایم خیلی زجرآور بود.

با این حال تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم که چهار پنج روز بعد پدرم در اصفهان فوت کرد و من در آبادان بودم. پدرم ساعت 6 عصر فوت کرد و دوستانم به منزل ما آمده بودند، اما ساعت 11، 12 شب به آنها گفتم که بروند چون می‌خواهم تدوین فیلم را انجام دهم. روز بعد هم پس از خاکسپاری شروع به کار کردم. نیروی عجیبی گرفته بودم. البته می‌شنیدم که می‌گفتند پدرت درگذشته و تو پشت کامپیوتر بازی می‌کنی، اما من در را می‌بستم و با اشک ریختن شروع به کار می‌کردم.

کیارستمی و عصای گمشده

*وقتی عباس کیارستمی فیلم را دید، پیشنهاد یا ایده‌ای داشت؟

آن موقع فقط فیلم را راف کات زده بودم و هنوز ساختار آن درست درنیامده بود. وقتی او فیلم را نگاه کرد گفت، طنزی در کل فیلم وجود دارد. این طنز را خیلی دوست داشت؛ مثلاً فصلی در فیلم گذاشته بودم که خمیازه کشیدنش بود. وقتی خود کیارستمی مشغول تماشای آن بود گفتم: «ببخشید آقا.» به این معنا که ببخشید این فصل را در فیلم گذاشته‌ام، اما کیارستمی ‌گفت که اتفاقاً خیلی خوب است. وقتی تماشای فیلم تمام شد گفت: «کل فیلم با این زمان‌بندی خوب است، اما زمانی که می‌خواهی آن را عرضه کنی تمرکز بیشتری داشته باش و فیلم را جمع و جورتر کن.»

اتفاقاً از او پرسیدم، چه پیشنهادی داری؟ گفت: «وقتی کتابت را می‌نوشتی برای من فرستادی که ببینی من چه پیشنهادی دارم؟ این هم فیلم توست. هر جور کار کنی همان‌جور درست است.» شاید جالب باشد این را هم بگویم که کیارستمی عادت داشت وقتی کار خوبی می‌کردی پیشانی‌ات را می‌بوسید. یک بار زمانی که رفتم دست‌نویس کتاب را از او بگیرم پیشانی‌ام را بوسید و بار دیگر زمانی که فیلم را دید. پیشنهادی نمی‌داد چون می‌گفت درست است که من در فیلم هستم، اما فیلم توست. ضمن اینکه او دوست داشت چنین فیلمی ساخته شود و بماند.

*نوشتن کتاب چقدر در ساخت این فیلم کمک کرد؟ آیا کارتان را راحت‌تر کرد یا اینکه 2 مقوله جدا از یکدیگر بود؟

کاملاً جدا از یکدیگر بود. کتاب موضوعات خیلی بیشتری دارد..

*منظورم مضامین و موضوع‌ها نیست. از این نظر که تجربه نوشتن کتاب یا بازخوردهایی که گرفتید مسیر ساخت فیلم را برایتان روشن‌تر کرد؟

در کتاب فصل‌هایی هست که اصلاً آنها را فیلمبرداری نکرده‌ام. کتاب ویژگی خاص خودش را دارد؛ به این معنا که تخیل مخاطب درگیر می‌شود و داستان‌هایی را که هنرجویان تعریف می‌کنند در ذهنش می‌سازد. خیلی‌ها که کتاب را می‌خواندند اصلاً نمی‌گفتند که ای کاش فیلمش هم ساخته می‌شد و حتی کسانی که فیلم را دیدند و کتاب را خواندند کتاب و فیلم را مقایسه نکردند و نگفتند فیلم بهتر از کتاب بوده است یا بالعکس چون به نظرم آنها از یکدیگر جدا هستند.

درست است بخش‌هایی از کتاب در فیلم هست، اما همان‌طور که از نام هر دوشان معلوم است، 2 اسم جدا دارند. در عین اینکه هر 2 جنبه آموزشی دارند.

*پیش از این گفته بودید، در برخی اوقات خود عباس کیارستمی می‌گفت که از کجا تصویر بگیرید. آیا موقعیت‌های خاصی در آن زمان و مکان وجود داشت؟

وقتی در گورستان ماشین‌ها بودیم من نه تنها به ایشان کمک می‌کردم، فیلمبرداری هم انجام می‌دادم. زمان‌هایی که متوجه می‌شد من کمی سرگردان هستم یک‌دفعه اشاره می‌کرد که از فلان زاویه فیلم بگیر؛ مثلاً در همان اوایل فیلم می‌بینیم که در گورستان ماشین‌ها جست‌وجو می‌کند و وقتی آن پیچ را پیدا می‌کند می‌گوید، آنچه را می‌خواستم پیدا کردم. این حرکت رو به دوربین است.

یک‌جورهایی انگار می‌فهمید که من دوست دارم از او فیلم بگیرم اما این جسارت را ندارم که خودم را به صورتش نزدیک کنم یا به او بگویم از این سو به آن سو حرکت کن. در واقع خودش اتوماتیک‌وار می‌دانست چگونه جلوی دوربینم قرار بگیرد.

*تاکنون تجربه اکران چطور بوده؟ چه بازخوردهایی گرفته‌اید؟

من تهران نیستم اما از طریق شبکه اینستاگرام با توجه به فالوورهایی که اضافه می‌شوند یا ابراز محبت می‌کنند متوجه نظرات‌شان می‌شوم چون می‌گویند که از فیلم خوش‌شان آمده است، اما واقعیت این است که از تعداد تماشاگران و... خبر ندارم.

البته به دلیل شیوع کرونا ظرفیت سالن‌ها کمتر است. با این حال در یکی 2 باری که فیلم را با تماشاگران در سالن سینما دیدم، حس کردم اغلب آنها راضی بودند. در صحبت‌هایی که پس از دیدن فیلم داشتیم می‌گفتند که فیلم را دوست دارند.

معتقدم این فیلم کم‌کم راهش را پیدا می‌کند چون یک فیلم تاریخی موزه‌ای به حساب می‌آید و بعدها برای دانشجویان و علاقه‌مندان سینما مرجع می‌شود و فیلمی نیست که تاریخ مصرف داشته باشد. امکان دارد 10 سال دیگر که این فیلم دوباره اکران شود استقبال خیلی بیشتری از آن صورت گیرد.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها