کد خبر: 443095
|
۱۳۹۹/۰۸/۱۵ ۱۰:۰۱:۲۴
| |

داستان جلیقه انتحاری از زبان یک داعشی

داستان سریال «خانه امن» با ورود یک داعشی چچنی به ایران آغاز می شود. او در یک مهمانسرا ساکن می شود و بعد برای انجام عملیات انتحاری به ترمینال جنوب می رود. اما قبل از اینکه بخواهد کاری انجام دهد، توسط تک تیرانداز از پای در می آید.

داستان جلیقه انتحاری از زبان یک داعشی
کد خبر: 443095
|
۱۳۹۹/۰۸/۱۵ ۱۰:۰۱:۲۴

اعتمادآنلاین| بازیگر نقش داعشی در سریال «خانه امن» گفت: یکی از لحظاتی که برایم بسیار سخت بود، هنگامی بود که جلیقه انتحاری را می پوشیدم و با اینکه می دانستم واقعی نیست، اما استرس داشتم.


داستان سریال «خانه امن» با ورود یک داعشی چچنی به ایران آغاز می شود. او در یک مهمانسرا ساکن می شود و بعد برای انجام عملیات انتحاری به ترمینال جنوب می رود. اما قبل از اینکه بخواهد کاری انجام دهد، توسط تک تیرانداز از پای در می آید.نقش این داعشی را «افشین حسنلو» از بازیگران تئاتری ایفا کرده و اولین تجربه تلویزیونی او به حساب می آید.

آقای حسنلو شما پیش از حضور در سریال خانه امن در کارهای تلویزیونی حضور داشته اید؟

-خیر. اولین تجربه حضور من در یک کار تلویزیونی بود و البته این را هم بگویم که خیلی خوشحالم که اولین حضور من در تلویزیون و یک سریال با «خانه امن» رقم خورد و با این کار پا به قاب تلویزیون گذاشتم.

چرا؟ چون علی رغم کوتاه بودن نقشتان خیلی دیده شدید؟

-بله. دقیقا به نکته خوبی اشاره کردید. نقشم خیلی دیده شده و البته این را هم بگویم که مردم کارهای که در ژانر پلیسی و معمایی ساخته می شود را خیلی دنبال می کنند و آن را دوست دارند. سریال خانه امن هم از این قاعده مستثنی نیست. با توجه به زحمتی که گروه سازنده کشیده و متن قدرتمند، کارگردانی آقای معظمی، تا اینجا سریال با بازخوردهای بسیار مثبتی مواجه شده و من هم شکر خدا بازخوردهای خوبی از سوی مردم و مخاطبان سریال گرفته ام.

در حقیقت با ایفای نقش یک داعشی کارتان را در تلویزیون آغاز کردید.

-بله...بله... این را هم بگویم که من برای ایفای نقش یک مقداری هم چالش داشتم. چون شخصیت خود افشین کاملا با چنین افراد و چنین تفکراتی در تضاد است. من حتی من آزارم به یک مورچه هم نمی رسد و حتی خیلی برای یک بازیگر به نظرم اینکه بخواهد نقش اولش را که قرار است در تلویزیون ایفا کند، یک بد من یا شخصیت منفی انتخاب کند، ریسک خیلی بزرگی کرده است. چون دقیقا لبه تیغ است. خدا را شکر مردم تا اینجای کار و با اینکه در قسمت های نخستین سریال است، با مجموعه و کارکتر ارتباط خوبی برقرار کرده اند و سریال را دوست داشته‌اند.

زمانی که این نقش را پذیرفتید، خودتان نسبت به ماجرا و موضوع جنایت های داعش آگاهی کافی داشتید؟ یا پیگیر کارهایی که می کنند، بودید؟

-بله. قطعا اخبار را دنبال می کردم مخصوصا در مقطع زمانی که این اخبار و اتفاقات شدت داشت و عزیزان مدافع درگیر بودند و زمانی که قرار شد من این نقش را بازی کنم تا وقتی که قرار بود جلوی دوربین بروم، حدود دو هفته ای زمان داشتم و در این مدت من خیلی بیشتر تحقیق کردم که این گروه تروریستی چگونه تشکیل شده اند و خاستگاهشان کجاست و از همه مهمتر چه کاری می کنند و چه اتفاقاتی می افتد که یک آدم را به جایی می رسانند تا بتواند به خودش بمب ببندد و انسان‌های دیگر را از بین ببرد. این مطالعات هم در بازی و ارائه نقشم تاثیرگذار بود و هم بیشتر مطالعه کردم و با رشادت های مدافعان حرم و عزیزان سپاه پاسداران خیلی خوب آشنا شدم و فهمیدم که کشور ما با چه خبائثی روبرو است.

و حالا بعد از این مطالعه دقیقا می دانستید که قرار است نقش چه آدم حقیقی را با چه فاکتورهایی بازی کنید؟

-کاملا همین طور بود. من خیلی خواندم درباره شان و یکسری فیلم هم درباره شان دیدم که خیلی منزجر کننده بود. من خودم نمی توانم اصلا چنین فیلم‌هایی را ببینم و با روحیاتم سازگار نیست اما به خاطر اینکه بتوانم مقداری روی خودم کار کنم،‌ آنها را دیدم و خیلی تاسف برانگیز بود.

نقش شما یک داعشی چچنی بود؟

-بله. من نقش یک داعشی چچنی را ایفا کردم. چچنی ها که منطقه ای در روسیه است، خیلی شبیه چینی هستند. البته من خیلی از نظر چهره شبیه شان نبودم ولی درباره شان خوانده بودم و می دانستم که چچنی های داعشی چه کسانی هستند و درباره شان آگاهی داشتم. چند جا هم قرار بود که تغییر کند و الجزایری بشود ولی در نهایت همان چچنی شد.

لهجه چطور به سمت عربی رفت؟

-خوب طبق صحبت‌هایی که با آقای معظمی و مشاور انتظامی کار آقای اصفهانی داشتیم، به این مرحله رسیدیم. خوشبختانه آقای اصفهانی انسانی بسیار شریف هستند و اطلاعات بسیار خوبی دراین باره داشتند و کمک بسیاری هم در طول کار به من کردند. با هم صحبت کردیم و قرار شد که اگر قرار باشد که دیالوگ بگویم، چطور حرف می زند؟ به این نتیجه رسیدیم که این ها برای هر عملیاتی که داشتند و هر منطقه ای در دنیا که می خواستند کسی را برای انتحاری بفرستند، ابتدا درباره آن منطقه تحقیق می کنند و با زبان آن منطقه کار می کردند. ما هم تصمیم گرفتیم که عربی صحبت کند چون به دلیل حضورش در سوریه با این زبان که در ایران هم استفاده می شود، آشنا شده است.

در حقیقت زبان او به واسطه ماموریتی که دارد، انتخاب می‌شود.

-بله. به واسطه ماموریتی که دارد، آموزش می بیند و برای ماموریتی که در ایران دارد، باید فارسی یاد بگیرد.

شما در کار جلیقه انتحاری هم پوشیدید، به نظرتان چطور بود و چه حسی داشتید؟

-خیلی برایم جالب بود که وقتی این جلیقه را می پوشیدم، خودم هم از لحاظ درونی دچار استرس می شدم. حتی با اینکه می دانستم من قرار است جلوی دوربین بروم، بازی کنم و این یک اسباب بازی است و کار بچه های صحنه است، اما با این حال باز هم در ذهنم به این می رسیدم که چقدر یک انسان باید از لحاظ احساسی و عاطفی دگرگون شده باشد و مغزش شستشو داده شده باشد که بتواند چنین کاری را هم با خود و هم با انسانهای دیگر بکند.

در لوکیشن های خارجی مثل ترمینال که حضور داشتید، کار چطور پیش رفت؟ مردم شما را با جلیقه دیدند؟

-وقتی جلیقه را می پوشیدم چون ما بیشتر در لوکیشن های خارجی بودیم، بچه های صحنه مراقب بودند و حواسشان بود که من جلیقه را به مردم نشان ندهم. چون بالاخره شما فکر کنید یک نفر کنارتان نشسته است و جلیقه انتحاری تنش است. قطعا ایجاد رعب و حشت می کند. ما حدود یک هفته در ترمینال بودیم و یک هفته هم در راه آهن. وقتی داخل ترمینال بودم، هیچ وقت تنها نمی ماندم و مدام بچه های صحنه حواسشان به من بود.

این را هم بگویم که هر وقت می خواستم این لباس را بپوشم یا بیرون بیاورم، بچه ها پارچه می گرفتند که کسی نبیند و اتفاق خاصی نیافتد. ضمن اینکه وقتی در بازیگری قرار است با اکسسواری بازی کنی حالا مانند تفنگ یا کتاب، باید حس و حال و ارتباط با آن برقرار کنی که بتوانی روی صحنه یا جلوی دوربین کارت را درست انجام بدهی. در صحنه های تعقیب و گریز و یا زمانی که روی موتور بودم هم آقای معظمی می گفتند که لازم نیست جلیقه را بپوشی و لانگ شات داریم ولی من می گفتم که ترجیح می دهم تنم باشد تا حس و حال کاراکتر درست به مخاطب ارائه شود.

بزرگترین چالش شما در ایفای این نقش چه بود؟

-مواجه اول من برای بازیگری در یک فیلم کوتاه بود که قرار بود کلا 2 پلان کار بازی کنم. در آن فیلم هم یک تیر به ملاجم می خورد و میمردم. جالب است که کارگردان روزی که از من تست گرفت راضی بود ولی روز اجرا من مدام زمین میخوردم و کار در نمی آمد کلی داد و بیداد کرد و در نهایت گفت نمی خواهد برایم بازی کنی و دستیارش این نقش را ایفا کرد. چالش بزرگ نقش سامر برای من لحظه مرگش بود. حدود 6 سال از آن ماجرا گذشته و حالا من باید دوباره مردن را تجربه می کردم و به خودم گفتم حالا میخواهی چه کنی؟ . آن هم در شرایطی که من آن زمان تجربه بازیگری نداشتم ولی این بار تجربه داشتم و خدا را شکر که صحنه، صحنه خوبی از آب درآمد. چالش بزرگ این نقش، برای من لحظه مرگ بود چون نه بدل داشتم و نه تشکی زیر من پهن بود. صحنه هم صحنه حساسی بود. مگر چندبار تک تیرانداز من را زده که بخواهم آن را تجربه کرده باشم و بدانم چطور می افتد. خوشحالم که در این پروژه بودم.

بعد از اینکه من افتادم، ما 4 بار برداشت داشتیم این پلان را و 3 بار به خاطر مشکلات فنی و هنروران به مشکل خورد و در برداشت چهارم که افتادم، دیگر نمی توانستم بلند شوم. رنگ و رویم هم پریده بود و اواخر پاییز سال گذشته بود که دوستان صحنه برایم آب قند آوردند. همان لحظه آقای اصفهانی آمدند و گفتند آفرین خیلی خوب بود و درست کارت را انجام دادی.

منبع: فارس

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها