گفتوگوی «اعتمادآنلاین» با لیلی رشیدی درباره کتابهای صوتی کودکان:
دوست دارم راوی کتاب صوتی عین خود من بخواند بدون فراز و فرود یا نمایشی کردن
لیلی رشیدی علاوه بر بازیگری کار قصهگویی و البته خوانش کتاب صوتی نیز انجام میدهد، با این تفاوت که بیشترین کتابهایی که صوتی کرده در زمینه کودکان بوده است. او بر این باور است که کتابهای صوتی میتواند خلاء شنیدن و تخیل کردن را که به دلیل حجم بالای تصویر در زندگی امروزی کودکان به وجود آمده است، پر کند.
اعتمادآنلاین| سحر آزاد- لیلی رشیدی مانند بسیاری از شخصیتهایی که بازی کرده، گرم و صمیمی است. وقتی با او تماس گرفتیم تا درباره کتابهای صوتی گفتوگو کنیم گفت که بیشتر کارهایش در زمینه کودک بوده و اتفاقاً ما هم به همین دلیل به سراغ او رفتیم تا گویندگی کتاب را نیز مورد بررسی قرار دهیم.
گرچه حین مصاحبه عنوان کرد که یک کتاب نیز برای بزرگسالان صوتی کرده است. او البته علاوه بر اینها تجربه داستانگویی دارد و خودش هم به فعالیتش در این زمینه در اپلیکیشن «آی قصه» اشاره میکند. همچنین باید از فعالیتش در «سوینا» (سینما نابینایان) که از سوی گلاره عباسی بازیگر راهاندازی شده است نیز نام برد.
لیلی رشیدی البته میگوید خودش هنوز نتوانسته کتاب صوتی گوش کند هرچند بسیار پادکست گوش میکند. او شنیدن و تخیلی را که از راه کتاب صوتی به وجود میآید برای زندگی امروزی کودکان لازم میداند.
***
*آیا ناشر خواست که در زمینه کودکان کتاب بخوانید؟
البته یک کتاب بزرگسال هم صوتی کردهام اما به غیر از آن بقیه کتابهای کودکان بوده است. شاید این موضوع هم مهم بوده که یکی از کارهایی که کردهام داستانخوانی در اپلیکیشن «آی قصه» است که پوریا عالمی راهاندازی کرده.
البته فکر میکنم داستانخوانی را نباید خیلی با قصه کودک قاطی کرد چون به نظرم 2 مقوله جدا هستند، اما شاید همین کارها باعث شد در زمینه کودک، کتابهایی را صوتی کنم.
*با توجه به اینکه خودتان به پیشینه قصهگوییتان اشاره کردید، آیا این موضوع به خواندن کتابهای صوتی کودکان کمک کرد؟
فکر نمیکنم بیربط باشد. خیلی وقتها داستانهایی را که برای بچهها خواندم مثل یک کتاب داستان خواندم مثل وقتی که مادرشان برایشان قصه تعریف میکند؛ یعنی همه شخصیتها را خواندم، اما در اپلیکیشن «آی قصه» صدای شخصیتها از یکدیگر جدا هستند و به همین خاطر این نکته میتواند آن را متفاوتتر از یک کتاب صوتی کند از این جهت که در کتاب صوتی ما همه شخصیتها را خودمان میخوانیم.
فکر میکنم شاید باید در کتاب صوتی فراز و فرود کمتری داشته باشیم. انگار کسی از دور روایت میکند و خودمان را در قصه نمیآوریم. البته این یک موضوع سلیقهای است. به نظرم کتاب صوتی را نباید با فرم نمایش قاطی کرد بلکه باید آن را یک مقوله جدا ببینیم.
*حالا که به این موضوع اشاره کردید، 2 بحث کلی هم درباره خواندن کتاب وجود دارد: عدهای که معتقدند کتاب را فقط باید از رو خواند بدون اینکه صداسازی انجام شود و عدهای که میگویند باید به صورت نمایشی اجرا شود. تجربه شما در این زمینه چطور بوده است؟
شنیدن کتاب صوتی برای خود من خیلی سخت است در صورتی که خیلی پادکست گوش میدهم؛ یعنی گوشم به شنیدن عادت دارد اما هنوز نتوانستهام کتاب صوتی گوش بدهم. منتها برای بچهها قضیه فرق میکند چون ماجرا شبیه داستانگویی میشود که این روزها کم و کمتر شده است.
قبلاً مادرها بیشتر وقت داشتند یا مادربزرگها در خانه بودند و برای بچهها داستان میخواندند، اما حالا این کار را به اپلیکیشن یا صدای ضبطشده واگذار کردهایم. حالا وقتی صداسازی میکنیم یکجور است و وقتی داستانگویی میکنیم یک طور دیگر، چراکه تخیل شنونده را باز میگذاریم.
مگر زمانی که خودمان کتاب میخوانیم با صداسازی میخوانیم؟ در واقع راوی کتاب صوتی زحمت ما را میکشد. به جای اینکه ما بنشینیم کتاب بخوانیم او برای ما این کار را میکند، در نتیجه او خود ماست؛ یعنی من دوست دارم راوی کتاب صوتی عین خود من بخواند بدون فراز و فرود یا نمایشی کردن آن. حالا نمایشی کردن هم امر جدایی است که شاید در جاهایی کارکردی داشته باشد.
*از آنجا که شما برای «سوینا» که مختص نابینایان است کتاب خواندهاید، آیا تفاوتی میان خواندن کتاب برای نابینایان با مخاطبان دیگر وجود دارد؟
بله. یکی از کارهای من در سوینا خواندن «شهر موشها» بود که خودشان نام آن را پردهخوانی گذاشتهاند؛ یعنی شما تعریف میکنید که الان داستان چگونه شد تا از این طریق بتوانیم برای کسانی که نابینا هستند، لحظاتی را که نمیشنوند یا تصویری است تعریف کنیم.
یک کار دیگر که در سوینا کردم این بود که «قصههای تابهتا» یا «زیزی گولو» را داستانخوانی کردم. همکاران خانم گلاره عباسی در سوینا قصههای تابهتا را دیدند، بعد آن را نوشتند و در ادامه از روی نوشته خواندیم.
اینجا یک تفاوتی میان این خواندنها وجود دارد که به نظرم مهم است، چون من برای کسی قصهای را میخواندم که نمیبیند، اما در عین حال چیزی را میخواندم که عده دیگری آن را دیده بودند. زیزی گولو شخصیتی است که دیده شده و امکان تخیل برای تصور کردن آن نیست. در حالی که ممکن است شخصیت یک کتاب داستان را برای بچهای بخوانم و او آن را در ذهنش تصویر کند.
البته همین تخیل کردن و اینکه هر کسی تصور خودش را داشته باشد در کتابخوانی خیلی قشنگ است، اما در تابهتا تیپی را که وجود دارد برای بچهها تصویر و تعریف میکنم تا آن شخصیت را همانگونه که همه دیدهاند در ذهنشان بسازند.
*یک کتاب باید چه ویژگیهایی داشته باشد که خوانش آن را بپذیرید؟
فکر میکنم اولین نکته این است که خودم از آن کتاب خوشم بیاید و با آن ارتباط برقرار کنم و دوست داشته باشم بقیه هم آن را بشنوند. البته باز هم میگویم در کتاب صوتی ما به عنوان راوی باید سعی کنیم قضاوتهایمان را سوار داستان نکنیم؛ مثلاً اگر من هنگام خواندن یک داستان غمگین شدهام، زمانی که آن را به شکل صوتی اجرا میکنم لزومی ندارد صدایم را آنقدر غمگین کنم تا به مخاطب هم بقبولانم که تو هم باید غمگین باشی.
راوی دانای کل نیست
شنونده میتواند با کتاب هرگونه که دوست دارد مواجه شود و من راوی دانای کل نیستم که به شنونده احساساتش را تلقین کنم. حتی همین الان به یاد پادکست «بی پلاس» افتادم که خلاصه کتابها را میگوید و همین هم جذاب است. با خلاصه کتاب هم یک شمای کلی از آن کتاب به دست میآورید هم اینکه ممکن است ترغیب شوید که خود کتاب را بخوانید.
*یعنی فکر میکنید این کار هم میتواند شیوه مناسبی برای کتابخوانی باشد؟
بله. به نظرم خیلی مناسب و جالب است.
*آیا برای اینکه به فضای کتاب برسید با نویسنده یا مترجم تعامل داشتهاید؟
بله. من فکر میکنم از جنبههایی این تعامل بسیار خوب است؛ مثلاً الان یک خانم مترجم کتابی را به من پیشنهاد کرده است تا بخوانم. صحبتهای زیادی بین ما انجام شد و حتی قرار شد بعد از خواندن کتاب باز هم با هم صحبت کنیم. شاید این صحبتها ما را با کتاب آشناتر و کنجکاویمان را برطرف کند. علاوه بر اینکه همین صحبتها باعث میشود در کتابهای ترجمهشده تلفظهای درست را بفهمم.
*بازخوردها چگونه بوده است؟
میدانم بچهها «آی قصه» را خیلی دوست دارند. البته «آی قصه» تصویرهایی دارد که آنها میبینند و صداهای مختلف شخصیتها نیز آن را جذابتر میکند اما فکر میکنم کتاب شنیدن برای کودکان خیلی خوب است چون قسمت خالیای از زندگی بچهها را پر میکند.
قبلاً بچهها هیچ کاری نمیکردند، دراز کشیده بودند یا نشسته بودند و قصهای میشنیدند و تخیل میکردند بدون اینکه ببینند. فکر میکنم الان این موضوع در زندگی بچهها و کودکانمان خالی است چون با حجم تصاویر روبهرو هستند؛ یعنی مقوله شنیدن و هیچ کاری نکردن برایشان معنا ندارد.
حالا کتابهای صوتی به خصوص برای بچههایی که هنوز خواندن یاد نگرفتهاند و دوست دارند چیزی بشنوند خوب است و به همین دلیل میگویم دلم میخواهد گاهی هیچ تصویری نباشد و فقط بچهها بشنوند: یک صدایی که تعریف میکند و کودک میتواند هر شکلی یا هر چیزی را در ذهنش بسازد.
دیدگاه تان را بنویسید