کد خبر: 448521
|
۱۳۹۹/۰۹/۰۸ ۱۴:۲۷:۰۵
| |

صدرالدین زاهد از تجربه همکاری با «پرویز پورحسینی» گفت

صدرالدین زاهد از تجربه همکاری با پرویز پورحسینی در نمایش «ارگاست» به کارگردانی پیتر بروک گفت.

صدرالدین زاهد از تجربه همکاری با «پرویز پورحسینی» گفت
کد خبر: 448521
|
۱۳۹۹/۰۹/۰۸ ۱۴:۲۷:۰۵

اعتمادآنلاین| تجربه همکاری صدرالدین زاهد و پرویز پورحسینی در نمایش «ارگاست» به کارگردانی پیتر بروک، احتمالا دلیل موجهی برای گفت‌وگو درباره هنرمندی است که کرونا او را از چنگ فرهنگ و هنر ایران درآورد.

البته که شاید پیش از شیوع ویروس، این خود ما بودیم که او را به سادگی از دست دادیم؛ با نادیده گرفتن‌!‌ جز تک چهره‌های هوشیار سینما و تئاتر که قدر سال‌ها تجربه پرویز پورحسینی را دانستند و از توانایی‌اش در جهت ارتقای کیفی تئاتر یا فیلم و سریال خود بهره بردند.

این بازیگر آرام، جدی و حرفه‌ای تئاتر و سینمای ایران به شهادت تمام همکارانش و البته به حکم آنچه گفت و به یادگار گذاشت در طول زندگی دست از جست‌وجوگری نکشید و تا آخرین لحظه بر میثاق کارگاه‌ نمایشی‌اش (تجربه‌‌اندوزی و تجربه‌گرایی) یا یک‌جور گشودگی در برابر آگاهی استوار ماند. گوهر کمیاب این روزهای ما که از دست رفت.

*شما در «کارگاه نمایش» با آقای پورحسینی همکار و هم‌دوره بودید، دوستی و همکاری‌ای که بعد از حضور پیتر بروک در ایران جدی‌تر هم شد. روش و منش ایشان در بازیگری و زیست حرفه‌ای زبانزد هم هست؛ شما چه خاطراتی به یاد دارید؟

دقیقا دوره مشخصی که با آقای پورحسینی یک صمیمیتی تجربه کردم به چندسال حضور در «کارگاه نمایش» بازمی‌گردد. البته ابتدا ‌طوری که امروزه رایج است با گروه مواجه نبودیم ولی از وقتی پیتر بروک به ایران آمد ما هر دو در فهرست هنرپیشه‌هایی قرار گرفتیم که او برای حضور در اجرای «ارگاست» انتخاب کرد.

از جریان‌های دیگری مانند اداره تئاتر و دانشگاه هم افرادی انتخاب شدند، حتی از تلویزیون نوذر آزادی حضور داشت، اما همان‌طور که گفتم از کارگاه نمایش بنده و آقای پورحسینی و چند نفر دیگر انتخاب شدیم.

این آشنایی از آنجا شکل گرفت و در تمرین‌ها و کار با یکدیگر برخورد داشتیم. می‌توانم بگویم انسان بسیار جدی و سختگیری بود. با کارش شوخی نداشت و طی مدتی که «ارگاست» را کار می‌کردیم یک شناخت فوق‌العاده‌ای بین ما به وجود آمد.

به ویژه در زمینه کیفیت و توان صوتی و فیزیکی این بازیگر؛ بعدا با تشکیل گروه بازیگران شهر، درست بعد از جشن هنر پنجم در 1350 اگر اشتباه نکنم، ما به درخواست رضا قطبی دور هم جمع شدیم تا تجربه همکاری در گروه پیتر بروک به نوعی حفظ و منتقل شود.

قرار بود این تجربه پژوهشی در قالب «کارگاه نمایش» ادامه یابد و انرژی که راه افتاده متوقف نشود. به همین مناسبت بود که آقای قطبی خواست دور هم جمع شویم. بعضی افراد از جمله هوشنگ قوانلو و نوذر آزادی نیامدند ولی از میان گروه اولیه، من و پرویز پورحسینی و اکثریت بچه‌ها دور هم جمع شدیم که گروه تئاتر «بازیگران شهر» شکل گرفت.

*رابطه بازیگر و کارگردان چه تغییری کرد؟

کار، کار خلاقه بازیگری بود و در واقع با مفهوم قدیمی به آن شیوه قرن نوزدهمی مواجه نبودیم، مساله اینجا بود که هنوز محلی برای ارایه این شکل و شمایل تازه در اختیار نداشتیم، تئاترشهر هم در حال ساخت و ساز بود تا مدتی بعد که تاسیس شد و در اختیار بچه‌ها قرار گرفت.

هنرمندان بسیار مهمی از خانم فهیمه راستگار گرفته تا آقای پورحسینی و دیگران در گروه حضور داشتند و قرار بود کارگردانانی هم بیایند و تجربه‌های متفاوت داشته باشیم. به هرحال قرار بود بخشی از فعالیت‌ها هم به همکاری با کارگردانان متفاوت مانند بیژن مفید و داود رشیدی معطوف شود که یک نمونه آقای رشیدی آمد و قرار شد «پیروزی در شیکاگو» کار شود که به سرانجام نرسید.

این نمایش چندسال بعد و در سال‌های پس از انقلاب به کارگردانی ایشان روی صحنه رفت. ما در گروه «بازیگران شهر» کارهای تحقیقاتی هم انجام می‌دادیم که اولین آن روی متنی از پیتر هانتکه اتفاق افتاد.

آنجا من و خانم شکوه نجم‌آبادی «یک قطعه برای گفتن» را داشتیم و پرویز پورحسینی هم با محمدباقر غفاری کار کرد. دومی یک‌جور تحقیق روی حرکت بود و چیزی که ما اجرا کردیم نوعی تحقیق روی صوت کلمات. البته هر دو تجربه هم به‌صورت مکمل یکدیگر عمل می‌کردند.

همان زمان تمرین‌های نمایشی را آغاز کردیم به نام «باغ آلبالو» که معرف حضور هست و بعدها به عنوان اولین نمایشی که در سالن تازه تاسیس تئاترشهر روی صحنه رفت نام گرفت. در واقع تئاترشهر با آن نمایش افتتاح شد که آقای پورحسینی آنجا نقش دانشجو را بازی می‌کرد.

*قبل از همکار شدن در گروه «بازیگران شهر» بازی‌های آقای پورحسینی را دیده بودید؟

چند نمایش دیده بودم ولی آن زمان سن زیادی نداشتم، چیزی که درباره ایشان اینها برایم مسحورکننده بود به کارهایی بازمی‌گشت که آقای پورحسینی را در نقش‌های متفاوت و در همکاری با کارگردان‌های متفاوت می‌دیدم.

مثلا بین حضور او در نمایش «باغ آلبالو» آربی یا «طلبکارها» که آنجا هم باهم بودیم تفاوت زیادی وجود داشت. «انسان، حیوان، تقوا»ی پیرآندلو کجا و کار رضا قاسمی کجا؟ بازی آقای پورحسینی در هیچ‌کدام از اینها با نمایش «کالیگولا» که دوباره کنار یکدیگر بودیم نسبتی نداشت.

به خصوص که ما دو نفر اسکیزوفرنی شخصیت «کالیگولا» را بازی می‌کردیم، هر دو کالیگولا بودیم. پورحسینی جنبه خشن شخصیت را بازی کرد و من بخش شوخ او را، بدون آنکه آربی بخواهد در انتخاب یا شیوه بازی بازیگر دخالت زیادی کند.

چون اصلا شیوه آربی این‌طور بود که بیشتر بداهه‌سرایی بازیگر را میزانسن می‌کرد. بنابراین وقتی تجربه‌های متفاوت بازیگری در نمایش‌ها را کنار هم بگذارید با پرویز پورحسینی‌های بسیار متفاوت مواجه می‌شوید.

*این تفاوت در بازیگری خیلی مرسوم بود؟ یعنی در بازیگرهای زیادی مشاهده می‌شد؟

اگر بگویم نه تا حدی نسبت به همکارانم کم‌لطفی کرده‌ام ولی یک تفاوت وجود داشت. مثلا کارهای پرویز فنی‌زاده فوق‌العاده بود اما آنچه در گروه بازیگران شهر به نمایش می‌گذاشت حاصل یک تجربه جمعی و در عین‌حال فردی افراد روی کیفیت بدن، صدا، احساسات و غیره انجام می‌دادند.

یعنی کار‌ آگاهانه پیش می‌رفت نه برحسب تصادف. تئاتر ما آدم‌های با استعداد زیادی داشته و دارد که‌ متاسفانه اغلب تک و توک گل‌هایی هستند در مرداب. یعنی هنرپیشه‌های خوب یک اتفاق بودند.

*در همکاری با بازیگران خارجی چطور؟

وقتی بروک به ایران آمد ما متوجه تفاوت بین خودمان و هنرپیشه‌های خارجی شدیم. البته نمی‌گویم این تفاوت زمین تا آسمان بود ولی کمبودهایی وجود داشت که خاطرم هست خانم فهیمه راستگار همان زمان در گفت‌وگو با یک مجله به صراحت درباره‌اش صحبت کرد.

خیلی صادقانه گفت زمان تمرین متوجه شدیم نه کار بدنی درستی انجام داده‌ایم و نه روی بیان خوب کار کرده‌ایم. به همین دلیل هم وقتی هنرپیشه‌ها انتخاب شدند ما یک دوره تمرینی با آربی اُوانسیان در انجمن ایران و امریکا پشت سر گذاشتیم که برای برخورد با گروه فرانسوی آمادگی داشته باشیم. می‌خواهم بگویم با تمام این حرف‌ها هنرپیشه‌های ایرانی پابه‌پا پیش می‌رفتند.

*نظر آقای پورحسینی درباره انتقال داشته‌ها و تجربه‌ها پس از همکاری در اجرای «ارگاست» چه بود؟

نظر بسیار مثبتی داشت و اتفاقا مدتی همین کار را در کارگاه انجام دادیم. اگر درست به یاد داشته باشم ایشان مشغول بازی در نمایشی به عنوان «نامه‌هایی از خانواده بلک» یا همچین نامی به کارگردانی رضا قاسمی که سوسن تسلیمی و فردوس کاویان و فریده سپاه‌منصور هم آنجا بازی داشتند؛ همان سال بود که قرار شد تجربه‌ها به جوان‌ها منتقل شود. هر کدام از ما در کنار خانم تسلیمی و سپاه منصور به تعدادی جوان آموزش می‌دادیم که به یاد دارم یکی از هنرمندان بنام امروز محصول همین کلاس‌ها است. بعدها هم هریک به نوعی همین مسیر را ادامه دادیم.

*اگر بخواهید در یک جمله یا پاراگراف بگویید پرویز پورحسینی چه قواعدی رعایت کرد که موفق شد با بهترین کارگردانان تئاتر و سینمای ایران کار کند و از خودش اجراهای ماندگاری به یادگار بگذارد، توصف‌تان چگونه است؟

حتی شاید در یک کلمه بتوانم بگویم رعایت «دیسیپلین». پرویز پورحسینی وقتی کار می‌کرد مو را از ماست بیرون می‌کشید.

دیده بودم روی متن چطور کار می‌کرد و دقت نظر بسیار بسیار زیادی داشت. تا حدی به شوخی می‌گویم؛ آن زمان ما عادت داشتیم در جمع و گروه به چیزی دست پیدا کنیم ولی پرویز به این هم بسنده نمی‌کرد و تمام مدت در منزل به تمرین و کشف ادامه می‌داد.

همین باعث می‌شد در تمرین بعدی به‌قولی ناهماهنگی‌هایی به وجود بیاید که بعدا باهم درباره‌اش صحبت می‌کردیم، به خصوص این اتفاق در «کالیگولا» زیاد رخ می‌داد.آنقدر تنهایی تمرین می‌کرد که ما جا می‌ماندیم.

بعد با خنده می‌گفتیم پرویز تو دوباره رفتی در خانه و ... این البته حسن او بود و باعث می‌شد همه بیشتر تلاش کنیم. انسان بسیار درونگرا و توداری بود.

*در تمرین‌های «ارگاست» هم پیشنهاد می‌آورد؟ واکنش بروک به پیشنهادها چگونه بود؟

بله، همراه خودش پیشنهاد می‌آورد و البته این به گشودگی پیتر بروک هم بازمی‌گشت که واقعا پذیرا بود. در مواجهه با بازیگر ایرانی همانطوری رفتار می‌کرد که در گفت‌وگو با یوشی اویدای مشهور. کار فهیمه راستگار را خیلی می‌پسندید اما بگویم هوشنگ قوانلو هم یکی دیگر از بازیگرانی بود که بسیار نوآوری داشت.

منبع: روزنامه اعتماد

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها