گفتوگوی «اعتمادآنلاین» با پیام دهکردی درباره کتاب صوتی:
دغدغه سالیان من این بوده است که سمت اجراهایی بروم که فاقد الحان تصنعی باشد
پیام دهکردی یکی از اولین گویندگان کتابهای صوتی است که آثارش هنوز جزو کتابهای محبوب این حوزه به شمار میرود. او معتقد است خوانش یک کتاب صوتی نه تنها گویندگی صرف نیست بلکه کار کارگردانی نیز هست و امکان ندارد برای کتاب صوتی صرفاً از روخوانی استفاده کرد.
اعتمادآنلاین| سحر آزاد- پیام دهکردی علاوه بر بازیگری یکی از گویندگان قدیمی کتابهای صوتی نیز هست و تاکنون «نامههای عاشقانه یک پیامبر»، «یک عاشقانه آرام»، «بار دیگر شهری که دوست میداشتم»، «من آن تو ام» و «چهل نامه کوتاه به همسرم» از او منتشر شده و تازهترین مجموعهای نیز که کار کرده آخرین اشعار عارفه لک با عنوان «کجایی» است که به زودی منتشر میشود.
او میگوید سالهاست دغدغه نحوه اجرای کتاب صوتی را دارد و کوشیده به سمت اجراهایی که الحان تصعنی دارند نرود چراکه باعث قطع ارتباط با مخاطب میشوند. او البته خطاب به کسانی که معقتدند کتاب صوتی باید روخوانی صرف باشد نیز میگوید که این کار شدنی نیست و دلیل خود را در این باره بیان میکند. وقتی با او تماس گرفتیم تا درباره تجربههایش از کتاب صوتی بگوید با اینکه مشغول کار بود گفت که سعی میکند ظرف یکی 2 روز اخیر گفتوگو کند و شب همان روز به گفتهاش عمل کرد:
***
*شما در یکی از گفتوگوهایتان گفتهاید که تصمیم داشتید برای کتاب «یک عاشقانه آرام» خوانش خودتان را انجام دهید نه صرفاً روخوانی. چطور شد به این تصمیم رسیدید؟ طی این سالها که تجربه کتاب صوتی را داشتهاید فکر میکنید کتاب صوتی را باید چطور خواند؟
به هر حال ما با مدیومی مواجه هستیم که تقریباً جدید است. در واقع در فرایند تجربه و بالندگی خودش قدم میزند و حرکت میکند. این واقعیتی است که باید نسبت به آن آگاه شویم. تجاربی هم که در حوزه گفتار در پیشینه این بخش در تاریخ اجراهای نمایشی شنیداری در قالب رادیویی، دکلمه یا کتابخوانی وجود دارد اینطور بوده است که معمولاً سعی میکردند یک روخوانی اتفاق بیفتد یا احیاناً با کلام و لحنی اجرا شود که لحنهای آهنگین دکلمهوار باشد که آن زمان مورد پسند بوده است.
برخی از این آثار هم در قالب صداپیشگی با یک روایت یا راوی خلق میشده است؛ مثلاً یکی از نمونههای بسیار موفقی که در آن مقطع منتشر شد کتاب «شازده کوچولو» اثر آنتوان دو سنت اگزوپری است که زنده یاد شاملو آن را اجرا کرد و به نظرم اجرای بسیار خوشفکر، خلاق و جذابی است؛ اما در 10، 20 سال اخیر نمونههایی که بتواند راه جدیدی را باز کند حداقل من کمتر شنیدهام و عمده آثاری که شنیدهام به سمت همین اجراهایی که اشاره کردم حرکت کرده است؛ یعنی اجراهایی که بار کلام آهنگین در آن بسیار زیاد است.
دغدغه سالیان سال من این بوده است که بتوانم به سمت اجراهایی بروم که فاقد این الحان تصنعی باشد. البته خود همین یک چالش ایجاد میکند...
*منظورتان از کلام آهنگین یعنی همان حالت نمایشی شدن؟
کلام آهنگین یعنی تمام سیلابها را از آن اندازهای که هست بیشتر بکشید که در شعرخوانی اشعار کلاسیک مرسوم است و به نظرم یک باب غلط است و باعث میشود تصنع ایجاد شود و وقتی تصنع ایجاد شود، باور از بین میرود و وقتی باور از بین رفت، ارتباط قطع میشود.
به همین دلیل وقتی مخاطب و شنونده آثار اینچنینی را گوش میدهند آن را دوست ندارد، خصوصاً نسل حاضر. اما وقتی متن به کلام و روایتی تبدیل میشود که انگار الان در دهان فرد گوینده شکل گرفته است گویی همانگونه سخن میگوید و ما ناگهان میبینیم این ارتباط برقرار میشود؛ اما بین اجرای کلام آهنگین و کلام فاقد آهنگ، بسیار خشک و شبه روبات، تفاوت هست.
مرز میان این 2 بخشی است که زیستنی در آن کلام اتفاق میافتد؛ یک حیات و جانبخشی یگانهای که همیشه دغدغه خود من بوده است. کتاب «نامههای عاشقانه یک پیامبر» را که اولین اثر «نوین کتاب گویا» بود خود من کار کردم و از همان زمان این دغدغه با من بود تا بعدها که به «یک عاشقانه آرام» نادر ابراهیمی، «من آن تو ام» و «یوزپلنگانی که با من دویدهاند» رسید.
جان بخشیدن به کلام
فیالحال اعتقادی به الحانی که کلام در آنها آهنگین میشود و برگرفته از متد یا شیوههای دکلماسیونی است که در گذشته بسیار هم مرسوم بوده ندارم و معتقدم اگر میخواهیم میان متون کهن یا هر نوع متنی با خواننده امروز آشتی برقرار کنیم، باید از این راه عبور کنیم و این راه یعنی جان بخشیدن به کلام و راحت اجرا کردن. انگار که اجرا میکنید و گویی حرف میزنید.
این قضیه برای من مهم بوده و در «یک عاشقانه آرام» نیز همین اتفاق افتاد. سعیام بر این بود که به دغدغهای که دارم نزدیک شوم. کسانی که معتقدند در کتاب صوتی نباید حس و حال و لحنی ایجاد شود و به تعبیری نمایشی اجرا کنیم، میگویند خوانش یا قرائتی اضافه کردهایم که لزوماً میتواند همسو با خواست یا قرائت مولف نباشد.
اساسا آنها معقتدند که باید یک روخوانی صرف داشته باشیم. منتها نکتهای که وجود دارد این است که اصلاً ممکن نیست چنین اتفاقی بیفتد؛ یعنی من به عنوان کسی که سالهاست در این حوزه فعالیت کرده، به صراحت میگویم امکان ندارد برای کتاب صوتی از روخوانی صرف استفاده کنیم.
حتی اگر من به عنوان پیام دهکردی سعی کنم بدون هیچ لحن نمایشی یک متن را بخوانم، صرفاً به دلیل وجود بافت و هویت صدایم، قرائتی بر من افزوده میشود؛ یعنی تشخص، رنگ، طنین و جنس صدایم به ذات با خودش جهانی را بر جهان متن افزوده میکند پس اینکه فکر کنیم متن را بخوانیم و صرفاً به حرف نویسنده وفادار بمانیم اشتباه فنی است و قابل پذیرفتن نیست.
گو اینکه خیلیها سعی کردهاند این کار را بکنند اما به اثر آسیب زدهاند. در صورتی که اگر ما با شناخت و درک کامل از جهان نویسنده حرکت و ابزار خودمان را قوی کنیم، 2 خروجی میتوانیم داشته باشیم: خروجی اول با جهانبینی، خوانش و قرائت خود نویسنده یا مولف انطباق دارد؛ یعنی آنچه که او میخواهد و مد نظرش است ما به مدد ابزار و تکنیکهایمان اعمال میکنیم.
خروجی دوم هم این است که خوانش جدیدی را خلق میکنیم؛ یعنی بر متنی که وجود دارد افزودهایم. افزون بر اینکه فکر میکنم یک مدیوم شنیداری باید جذاب باشد و مخاطب آن را دوست داشته باشد تا دنبالش کند و از این بسته لذت ببرد وگرنه مثل یک روبات متن را میدهید و خروجی آن داده میشود. همچون تلفنهای گویا.
جذابیت ماجرا این است که نادر ابراهیمی به اضافه پیام دهکردی میشود کتاب صوتی «یک عاشقانه آرام». به همین دلیل سالهاست روی این قضیه تاکید میکنم که ما یک کتاب صوتی را کارگردانی میکنیم نه گویندگی صرف که از روی متن بخوانیم.
بنابراین بسیاری از آثاری که ممکن است در حوزه کتاب صوتی تولید شود فقط یک روخوانی است و از آن به عنوان یک اثر خلاق یاد نمیکنیم. ما میگوییم از روی کتاب خوانده شده است اما وقتی میگوییم «یک عاشقانه آرام» به کارگردانی یا به روایت فلانی یعنی به جهانبینی آن اثر خوانش اضافه شده است.
*از آنجا که خیلی از کسانی که الان در زمینه کتابهای صوتی فعالیت میکنند پیشینه نمایشی دارند، شاید این اعتقاد وجود دارد که حتماً کسی که خوانش کتاب را انجام میدهد باید پیشینه نمایشی داشته باشد. به نظر شما این موضوع چقدر الزامی است؟
واقعاً حیاتی نیست. اساساً دورههای مقدماتی حوزه صدا، گفتار و گویندگی اشتراکی با همه رشتهها دارد حتی با همه کسانی که بخواهند در حوزه کلام کار کنند. بنابراین یک فرد میتواند در رشته پزشکی، مهندسی و... فعالیت کند، اما تصمیم بگیرد پا در این حوزه بگذارد.
او میتواند دورهها را پشت سر بگذارد، تکنیکها را یاد بگیرد، ابزار خودش را قوی کند و بعد از آن به کار در این حوزه بپردازد. البته شیوهای که خودم دنبال میکنم سختتر است چون فرد باید خلاقتر و خودمحورتر عمل کند.
تفکیکپذیر نبودن صدای گویندگان
معمولاً در شیوههایی که در قدیم هم رایج بود و الان هم بعضیها از آن استفاده میکنند فرد زودتر رشد میکند چون شابلونی است و یگانگی در آن شیوهها نمیبینید. مؤید کلام من رادیوی خودمان است. فرض کنید پنج 6 گوینده در بخشهای مختلف و هرچند ساعت یک بار عوض میشوند. اگر نام هر یک از آنها عنوان نشود، امکان ندارد تشخیص دهید پنج 6 نفر هستند. این همان متد گذشتهای است که الان هم با شیوههای شابلونی تکرار میشود.
در شیوههای جدید که مشخصاً خود من خیلی دغدغه آن را دارم، شما با یک یگانگی مواجه هستید. این یگانگی مختص فردی است که آن را اجرا میکند و مانند آن را هیچ کجا نمیتوانید پیدا کنید. حالا این فرد میتواند سابقه تئاتری، رادیویی و تلویزیونی داشته باشد یا سابقه هیچکدام اینها را نداشته باشد و فردی باشد که به این حوزه آمده، آموخته و حرکت کرده است.
*یک کتاب باید چه ویژگیای داشته باشد تا به قول شما کارگردانی یا خوانش آن را انجام دهید؟ اصولاً فقط خودتان پیشنهاد میدهید یک کتاب را صوتی کنید؟
به هر حال تمام آثاری که مکتوب میشوند قابلیت تبدیل شدن به کتاب صوتی را دارند. این کتاب میتواند پزشکی، روانپزشکی، فنی و... باشد. الزاماً بحث ما ادبیات داستانی، شعر و... نیست اما در مورد خودم، اثری را دوست دارم کار کنم که به اصطلاح با من زلفی گره بزند، در من دغدغه ایجاد کند و احساس کنم میتوانم در خلق این اثر خوانش خودم را هم داشته باشم.
*برای خیلی از کتابهایی که خوانش آن را انجام دادهاید با موسیقیدانهای حرفهای مانند کریستف رضاعی، ناصر چشمآذر و کارن همایونفر همکاری شده است. تولید موسیقی برای یک کتاب صوتی برای ارائه بهتر چقدر تاثیرگذار است؟
این هم تابع همان دغدغه و نگاه اولیه است که گفتم. چون من دیدگاهم نسبت به کتاب صوتی به منزله یک کتاب و تالیف است و معتقدم همان اندازه که کتاب فیزیکی و کاغذی پدیده قابل رجوعی است، در کتاب صوتی هم باید به این سمت حرکت کنیم تا اثر ماندگار شود.
اگر این کار را نکنیم، در واقع شیوه برخورد ما با کتاب صوتی شیوهای است که با روزنامه یا برنامههای زنده آیتمی انجام میدهیم. این برنامههای زنده آیتمی مصارف لحظهای دارند اما کتاب صوتی سالها در کتابخانه میماند و ممکن است مخاطب بخواهد آن کتاب را دهها بار گوش کند پس باید برای او قابل کشف باشد و آنقدر خلق نابی صورت بگیرد که برای مخاطب جذابیت ایجاد کند تا دفعه بعد هم کتاب را گوش کند.
این اثر مجموعهای از ارکانی است که کنار هم جمع شده و تجمیع آنها در یک نظام متناسب و سرشار از هارمونی به یک زیباییشناسی رسیده است. بنابراین اجزای آنها مهم است. از طراح گرافیک تا آهنگساز و.. اهمیت دارند. در آثار نادر ابراهیمی هم از روز اول چنین وسواسهایی داشتم. به همین دلیل از دوست نازنینم کریستف رضاعی و دوست نازنین دیگرم جناب آقای ساعد مشکی دعوت کردم که برای طراحی جلد همکاری کند. کارهایی که با زندهیاد چشمآذر یا همایونفر نیز اتفاق افتاد به همین صورت بود.
کتاب صوتی یک تالیف است
اعتقادم بر این است کتاب صوتی تالیف است. این بدان معنا نیست که آثار بسیاری را که تولید میشود زیر سوال ببرم. من درباره خودم و باورهایم صحبت میکنم. اعتقادم بر این است که باید به این پرسش پاسخ دهیم که چرا کتاب صوتی را من قرار است بخوانم؟
اگر پاسخ درخوری پیدا نکردیم و فکر کردیم این کار را یک روبات هم میتواند انجام دهد، به همین تعبیر موسیقی و کارهای دیگر آن را هم یک روبات میتواند انجام دهد؛ اما اگر دنبال یک اثر ناب هستیم، باید به این سمت حرکت کنیم یا اگر قرار است به سمت یک موسیقی انتخابی حرکت کنیم، انتخاب موسیقی کتاب صوتی از سوی کسی باید انجام شود که خودش به یک اشراف و شناخت کافی نسبت به آن رسیده باشد.
*وقتی شما این کار را شروع کردید تعداد ناشران و افرادی که در این زمینه فعالیت میکردند کم بود و به همان نسبت مخاطبان هم کمتر. طی این سالها کتاب صوتی توانسته است جا بیفتد؟
به نظرم جای خودش را باز کرده به خصوص با سبک زندگیای که الان وجود دارد بسیار جای ویژهای پیدا کرده است. تفرد آدمها و میزان انس و الفت بیپایان مردمان با دنیای مجازی و دیجیتالی زیاد شده است. طبیعتاً نوع زیستی که انسان امروز دارد، اگر بخواهد با کتاب عجین شود، حتماً کتاب صوتی یکی از گزینههایی است که میتواند نقش مهمی در زندگی افراد ایفا کند، الان هم جای خود را باز کرده است و همچنان قد میکشد و مسیر خوبی را طی میکند.
ممکن است آثاری در این سالها تولید شده باشد که از نظر کیفیت بگوییم مطلوب نیست، اما برآیند حوزه کتاب صوتی را موفق میبینم چون بسیاری از کسانی که در این حوزه کار میکنند انسانهای بسیار فرهیخته و باسوادی هستند که ورود آنها به حوزه کتاب صوتی مبارک است و مطمئنم در سالهای پیش رو جای بهتری باز خواهد کرد.
گو اینکه من هم مثل خیلی از افراد معتقدم هر یک از این پدیدهها هرگز نمیتواند جای دیگری را پر کند. کتاب به معنای کتاب فیزیکی همیشه خواهان دارد و هنوز خیلیها به هیچ عنوان دلشان نمیخواهد کتاب صوتی گوش کنند چون شما وقتی کتاب میخوانید جهان را در ذهن و خیال خودتان ترسیم میکنید و وقتی کسی کتاب را برای شما میخواند، کتاب را برای شما مصداق ملموس میکند.
به هر حال معتقدم کتاب صوتی جای خودش را بیشتر هم باز خواهد کرد. فقط تنها آرزویی که دارم این است که در حوزه خوانش به سمت شیوههای نوین حرکت کنیم و افراد جدیدی که میخواهند پا در این عرصه بگذارند حداقل از شیوههای قدیمی به عنوان تجربه استفاده کنند و به سمت تجربههای نو گام بردارند.
دیدگاه تان را بنویسید