هادی منتظری؛ آهنگساز و نوازنده:
عدهای از کمانچه انتظار ویولن دارند
هادی منتظری؛ آهنگساز و نوازنده کمانچه گفت: بلایی که سر کمانچه آمده این است که عدهای از کمانچه انتظار ویولن را دارند. این مساله به سونوریته کمانچه لطمه زده است.
اعتمادآنلاین| هادی منتظری؛ آهنگساز، نوازنده کمانچه و ویولن است. او یادگیری ویولن را زیر نظر «محمود مرآتی» آغاز کرد و تا قبل از ورود به دانشگاه، ویولننوازی را ادامه داد.
منتظری پس از دریافت دیپلم در سال 53 به دانشکده هنرهای زیبا راه یافت و از وجود استادانی چون «نورعلی خان برومند»، «جواد معروفی»، «احمد پژمان»، «علی تجویدی» و «داریوش صفوت» بهره برد.
او پس از آشنایی با «محمدرضا لطفی» در کنار نواختن ویولن، ساز کمانچه را فرا گرفت و پس از آن، این ساز را به صورت حرفهای با پریادگارترین نوازنده کمانچه یعنی «علیاصغر بهاری» ادامه داد؛ سازی که به گفته منتظری با آمدن ویولن به ایران در حال نابودی بود و مجددا با استاد بهاری به ارکسترها بازگشت.
هادی منتظری در خصوص ساز کمانچه و تغییرات شیوه نوازندگی آن در این مصاحبه گفت: «عدهای از کمانچه انتظار ویولن را دارند و این مسئله به سونوریته کمانچه لطمه زده است. کمانچه دارای شخصیتی صوتی است، همانگونه که تار و ویولن دارای این شخصیت هستند.»
منتظری با وجود اینکه به عنوان نوازنده و مدرس کمانچه شناخته شده، به تدریس دورههای عالی موسیقی ایرانی برای ساز ویولن در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی و آموزشگاههای موسیقی نیز مشغول است.
این نوازنده که دارای نشان درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد است با خوانندگانی همچون: «محمدرضا شجریان» در «گروه شیدا»، «شهرام ناظری»، «صدیق تعریف»، «هنگامه اخوان»، «سیما بینا»، «علیرضا افتخاری»، «حسین علیشاپور» و… همکاری داشته است.
در ادامه گفتوگوی ما را با «هادی منتظری» در خصوص تأثیر کرونا بر دنیای موسیقی، ساز کمانچه و تغییرات شیوه نوازندگی آن و خاطراتی از علی اصغر بهاری میخوانید.
***
* این روزها مهمترین گفتمان تمام دنیا در خصوص کروناست و این مسئله به اقتصاد دنیا بسیار آسیب زده است. شما از منظر اقتصادی چقدر تحت تأثیر شیوع این ویروس قرار گرفتید؟
سلامتی و معیشت، دو موضوع مهم بوده که کرونا روی آنها دست گذاشته است. من 65 سال سن دارم و جزو سنین پرخطر هستم، به همین دلیل باید خیلی مراقب خودم باشم.
واقعیت این است که در حرفه ما دزدی وجود ندارد و ما کار دیگری بهجز این بلد نیستیم. اگر تدریس و آموزشی نباشد به ما پولی نمیدهند، من و همکارانم هیچ رانتی نداریم تا برایمان بودجهای در نظر گرفته شود.
زندگی افرادی مثل ما از راه کنسرتها، ضبط آهنگ، سفرها و تدریس میگذرد. چند روز پیش با استاد «اردشیر کامکار» تماس گرفتم، ایشان گفتند که آموزشگاه کامکارها هم تعطیل است.
از وقتی آموزشگاهها تعطیل شدهاند؛ شاگردان من از 20 نفر به پنج نفر رسیدهاند که آنها هم یک خط در میان میآیند و متاسفانه دو تن از شاگردانم اخیرا کرونا گرفتهاند. باید گفت همه ما در حال «زندمانی» هستیم.
*بسیاری از اهالی هنر در این ایام به کلی فعالیت خودشان را متوقف کردهاند. آموزشگاهها تعطیل است، امکان برگزاری کنسرت با حضور مخاطبان از میان رفته و مدتی است کنسرتهای آنلاین هم برگزار نمیشود. به نظر شما هنرمندان به ویژه فعالان عرصه موسیقی، راهی برای خروج از این وضعیت حداقل از نظر اقتصادی دارند؟
«صندوق هنر» مبلغی به حساب کسانی که هنر کارت داشتند یا جزو انجمن پیشکسوتان بودند، واریز کرد. این اتفاق، اولین و آخرین محبتی بوده که ارشاد در حق من و امثال من کرده است.
30 بهمنماه کنسرتی با «مظفر شفیعی» و پس از آن کنسرت آنلاینی با «حسین علیشاپور» در تالار رودکی داشتم. از آن زمان به بعد دیگر هیچ پولی از راه کنسرتها دریافت نکردهام. تا به حال حداقل باید 10 کنسرت برگزار میکردم، اما با این شرایط عملا همه چیز خراب شده است.
از نگاه من چاره این است که مانند تمام کشورهای جهان اول، وقتی دولت به شهروندانش میگوید از خانه بیرون نیایید و سرکار نروید، ماهی هزار دلار یا دو هزار دلار برای کمکخرج به مردم پول بدهد، اما در ایران نه تنها این شرایط وجود ندارد، بلکه قیمت تمام اقلام خوراکی را هم چندین برابر کردهاند.
این بیماری و کمکاری جهانشمول شده است، اما تمهیداتی که کشورهای دیگر برای شهروندانشان قائل شدهاند با کشور ما بسیار متفاوت است.
*شما در این ایام چه میکنید؟ آیا مشغول ساخت کاری هستید؟
در حال حاضر مثل تمام مردم دیگر در خانه گاهی با همسرم میخندیم، گاهی دعوا میکنیم و گاهی هم ساز میزنم. البته اینها را برای مزاح گفتم. از بس ساز میزنم فکر کنم همسرم را خسته کردهام. راستش قرار بود با آقای حسین علیشاپور، کاری را برای حوزه ضبط کنیم که سر جریان پروتکلها لغو شد.
*تدریسهای آنلاین چطور؟ به هر حال بعد از شیوع کرونا، این نوع تدریس بسیار باب شد.
من اعتقادی به تدریس آنلاین و آفلاین ندارم. موسیقی ما، موسیقی روایتی، شفاهی یا سینه به سینه است. در تدریس، این حس باید بین شاگرد و استاد ایجاد شود. بدبختانه فرکانسها در موبایل، تغییر میکند و حالت نامطبوعی به خود میگیرد و آن ارتباطی که باید؛ پیش نمیآید.
اکثر شاگردان وقتی دو، سه جلسه اینگونه آموزش میبینند خودشان پیام میدهند و میگویند ما اینطور راحت نیستیم و اجازه بدهید آموزشگاهها باز شوند تا دوباره به کلاسهای حضوری بیاییم. متاسفانه فعلا دستمان بسته است. ببینیم چه پیش میآید. واکسن آنفولانزا در این مملکت آمد، اما به دست تنها کسی که نرسید گویا من و شما بودیم! حالا فکر میکنید اگر واکسن کرونا به ایران بیاید به دست ما میرسد؟ در هرحال یک بام و دو هوا هستیم. امیدوارم دولت تدبیری بیندیشد تا این واکسن به دست تمام مردم برسد.
*شما نوازندگی را ابتدا با ویولن آغاز کردید، سپس به کمانچه روی آوردید، دلیل این انتخاب چه بود؟
من، «پشنگ کامکار»، «پرویز مشکاتیان»، «محمدرضا درویشی» و مهندس «موسی گنجهای» ورودیهای سال 53 دانشگاه هنر تهران بودیم.
ترم اول مرحوم «جلال ذوالفنون» و ترم دوم «محمدرضا لطفی» استادان من بودند. آقای لطفی وقتی حس و حال من را با ساز ویولن دیدند به من پیشنهاد دادند که ساز کمانچه را با استاد «علیاصغر بهاری» شروع کنم.
روزی که استاد بهاری به دانشگاه آمدند، آقای لطفی من را سرکلاس بردند. زمانی که ایشان را دیدم آنقدر کاریزماتیک بودند و حس لطیفی داشتند که یک دل نه، صد دل عاشقشان شدم. سریع به مرحوم «مجتبی میرزاده» که همشهری و دوست من بود زنگ زدم و گفتم که میخواهم یک کمانچه بخرم، جایی را سراغ داری؟ گفت: بله من با استاد زنگنه آشنا هستم.
صبح آن روز در میدان بهارستان، کنار فروشگاه دلشاد قرار گذاشتیم. پشت چاپخانه مجلس، مغازه کوچکی بود، از آنجا کمانچهای را به استاد زنگنه که در واقع پدر خانم استاد ذوالفنون هم میشدند، سفارش دادیم.
پس از آن من نواختن کمانچه را آغاز کردم. در حقیقت باید بگویم که آقای لطفی استاد من بودند. کمانچه دست گرفتن و آرشه کشیدن را ایشان به من یاد دادند، بعد به کلاسهای آقای بهاری رفتم.
البته در دانشگاه هنرهای زیبا، دوستان و اغیار که اسمی از آنها نمیبرم استاد بهاری را میدزدیدند و میبردند در دپارتمان تئاتر. من اوایل فکر میکردم ایشان نمیآیند. بعد از مدتی شک کردم، دم در دانشگاه میایستادم تا ایشان بیایند. وقتی دیدم فایدهای ندارد، از ایشان اجازه گرفتم و پس از آن دیگر به منزلشان میرفتم.
*باتوجه به اینکه شما از شاگردان استاد «علی اصغر بهاری» بودید، اگر خاطرهای از ایشان دارید برایمان بگویید؟
در جشن هنر شیراز با وجود اینکه استادان دیگری هم بودند، اما خارجیها به محض دیدن استاد بهاری حتی بدون نواختن ساز جذب ایشان میشدند. آنقدر درون و بیرون استاد بهاری یکی بود که همیشه میگویم ایشان مثل شیشه شفاف بودند.
خاطرهای برایتان تعریف میکنم؛ از آنجایی که من در خوشصدایی و ساخت ساز بسیار حساس هستم، روزی به استاد بهاری گفتم هر وقت شما خواستید پوست کمانچهتان را عوض کنید، من دوست دارم داخل کاسه کمانچه شما را ببینم. ما مشغول ضبط بودیم که ایشان من را صدا کرد. از آنجایی که دسته کمانچه استاد بهاری جدا میشد، دیدم پوست ساز را برداشته و کاسه کمانچه را در دستم گذاشته است. همین حالا هم که این خاطره را تعریف میکنم حالم منقلب میشود. چند درصد از اساتید برای شاگردشان چنین کاری میکنند؟
جالب است که ایشان شاعر هم بودند و در جایی میگویند: «ای ساکنان کوی وفا دم غنیمت است/ شادی اگر نبود غم غنیمت است» خود این داستان غنیمت دانستن غم را میتوان برایش یک مثنوی هفتاد من نوشت.
من در چندین گفتوگویی که داشتم به مقوله غم اشاره کردم و خودم مبحثی درباره آن دارم. غم جدا از غصه است. غم معنوی است و بار فضیلت و عاطفه دارد، اما غصه مادی است.
وقتی این مرد بزرگ میگوید: «شادی اگر نبود غم غنیمت است» یاد فلسفهای میافتم که در عرفان ما وجود دارد. همه چیز، هیچ است. دیروز که گذشته، فردا هم نرسیده است، ما باید این دم را غنیمت بدانیم. غنیمت نه به معنای خوشگذرانی، بلکه به معنای قدر دانستن، ارزش گذاشتن و بها دادن.
*آمدن ساز ویولن به ایران و اجرای تکنیکهای آن در کمانچهنوازی چه تغییراتی در شیوه نوازندگی با کمانچه ایجاد کرده است؟ آیا تغییرات، اصالت ساز و شیوه نوازندگی آن را حفظ کرده است؟
از آنجایی که ویولن، ساز شیک و غربی بود جای کمانچه را گرفت. وقتی استاد «نورعلی خان برومند» و «روحالله خالقی» متوجه شدند چه خطری این ساز را تهدید میکند از استاد بهاری که تنها نوازنده کمانچه آن دوره بود، خواهش کردند که در رادیو، «برنامه گلها» و تلویزیون این ساز را بنوازند. سپس کمانچه آرام آرام جا افتاد.
آن زمان فقط من، محمد مقدسی، درویشرضا منظمی، علیاکبر شکارچی، کامران داروغه و داود گنجهای کمانچه میزدیم، اما بلایی که سر کمانچه آمده این است که عدهای از کمانچه انتظار ویولن را دارند. این مساله به سونوریته کمانچه لطمه زده است. کمانچه دارای شخصیتی صوتی است، همانگونه که تار و ویولن دارای این شخصیت هستند.
باید بدانیم این مسئله یک روزه به دست نیامده. کمانچه طی اعصار و قرون مورد پسند جامعه قرار گرفته و سنخیتی آشکار و پنهان از نظر صوتی با سازهای همگن خود مثل سهتار، سنتور و نی دارد.
طی سفرها و مطالعاتی که داشتم متوجه شدم کمانچه در چین، ژاپن، مصر، ترکیه، اطراف قفقاز، افغانستان، شوروی و... با مقداری تغییر شکل ظاهری وجود دارد. این ساز در بعضی کشورها دستهاش بلند است و دو سیم دارد، در بعضی کشورها دستهاش کوتاه است یا در جاهایی پوست ماهی به آن میاندازند. در کل نسبت به نیاز و خاستگاه صوتی آن جامعه، تغییر شکل داده است.
*نمیدانم آگاهانه است یا غیرآگاهانه، ولی به نظر میرسد صداوسیما سطح توقع مردم را نسبت به موسیقی پایین آورده است، به طوری که اکثر مردم با موسیقی ارزشمندی که تفکری پشت آن باشد، بیگانهاند. نگاه شما به این قضیه چیست؟
این مسئله خیلی واضح و مبرهن است. صداوسیما یک رسانه ملی است و طبیعتا با سیاستهایی که به آن داده میشود، جلو میرود. در اصل از رسانه، موسیقی رسانهای پخش میشود نه موسیقی کلاسیک ایرانی و غربی.
در مصاحبهای که دو سال پیش داشتم، گله کردم که چرا ساز را نشان نمیدهند، از آن به بعد دیگر من را دعوت نکردند.
من پیشنهاد دادم که برنامههایی درباره سفالگری، خوشنویسی، معماری، موسیقی و در کل هرچه که به هنر ارتباط دارد را بسازند و آموزش بدهند. خودم وقتی مصاحبهای میکنم میبینم که دوستی در خارج از ایران، من را پیدا میکند و پیام میدهد که مثلا: «از دیدنت خوشحال شدم». میخواهم بگویم برد رسانه بسیار بالاست.
در جلسهای که در شورای موسیقی با دکتر «شاهین فرهت»، «مجید انتظامی» و دوستان دیگر بودیم، با آمدن فردی که ظاهرا برادرزاده آقای علی معلم دامغانی بود، دیگر ما را دعوت نکردند. در حقیقت آنچه خودشان به آن علاقهمند هستند را پیش میبرند.
*با توجه به اینکه در کرمانشاه متولد شدهاید و از آنجا که سالها در عرصه موسیقی سنتی و موسیقی فولکلور فعالیت کردهاید، چقدر سعی در حفظ و اشاعه موسیقی خطه خودتان داشتهاید؟
اوایل دانشگاه کاری کُردی به نام «سفرنامه کردستان» به خوانندگی آقای اسماعیل صابور و جمشید عزیزخانی انجام دادم. البته با فرج علیپور و سینا سرلک هم همکاری داشتهام. میدانید که زاگرسنشینان از نظر ریشه، همکیش و همحس و حال هستند و اشتراکات زیادی دارند. متأسفانه شرایطی پیش نیامده که خیلی عمیق و به صورت مستند کاری کنم، اما در اکثر جشنوارههایی که بوده من را به عنوان داور دعوت کردهاند و در خصوص این موسیقی بیکار نبودهام.
*در انتها اگر مطلبی مانده بفرمایید.
در دنیا تمام کشورها را از هنرشان میشناسند. هنر معرف معرفت پنهان و آشکار و ذات آن جامعه است.
ریتم و مطبوعیت دو رکن اصلی تمام هنرهاست؛ ریتمی که در موسیقی ما، در خط ما و در معماری ما وجود دارد. برای مثال اگر به صنعت ساختاری منارجنبان پی ببرند، میتوانند ساختمانهایی که ضدزلزله هست بسازند.
ما تاریخ بسیار غمانگیزی داریم، امیدوارم به خاطر هنر و فرهنگ ایران، قدر هنر و هنرمندانمان را بیشتر بدانیم.
منبع: موسیقی کوک
دیدگاه تان را بنویسید