از دشمنان بَرند شکایت به دوستان؛چون دوستْ دشمن است شکایت کجا بریم؟
خیانت بروتوس به ژولیوس سزار، یهودا اِسخریوطی به عیسی مسیح و شِبلّی به منصور حلّاج
اگر بخواهیم به ترتیب تاریخی به شخصیتهای یاد شده بپردازیم نخست باید از بروتوس یاد کنیم. پس از تبدیل شدن ژولیوس سزار به قدرتمندترین شخصیت در جمهوری روم، سناتورهای رومی از قدرت یافتن بیشتر او و برافتادن سنا نگران شده و در سال 44 قبل از میلاد با طرح توطئهای، منتظر ورود او به مجلس سنا میشوند.
اعتمادآنلاین| مهدی نمازیان- در فرهنگ دهخدا واژهی دوست به «مُحبِّ یکدل و یکرنگ» تعریف شده و واژهی نامهی انگلیسیِ مریام وبستر نیز با یک تعریفِ صفر و صدی، آن را به «متضادِ دشمن{هر آنکه دشمن نباشد}» تعبیر کرده است.
به گزارش اعتمادآنلاین، اما گاه پیش می آید که همین دوست، تبدیل به دشمن می شود.به عبارت دیگر، با رنگ باختن «یک دلی» و به خصوص «یک رنگی»، دوست سابق تبدیل به دشمنِ دوست نما می شود.
در این میان گاه، شخصی که دشمنِ دوست نمایش را هنوز دوست راستین اش می پندارد و همچنان به او اعتماد دارد از سمت وی آسیب می بیند و این همان لحظه ای ست که «خیانت»{ناراستی} آشکار شده، شخص آسیب دیده در برابر واقعیت قرار میگیرد و در پی عدم برابری سطح انتظارش با حقیقت، «مبهوت» میشود و شاید همچون سعدی عباراتی مانند:«از دشمنان برند شکایت به دوستان؛ چون دوستْ دشمن است شکایت کجا بریم؟» و یا همچون حافظ «من از بیگانگان هرگز ننالم؛ که با من هر چه کرد آن آشنا کرد» بر زبان آورد.
در طول تاریخ سه شخصیت مشهور با خیانت خود، بهت و حیرت دوستان شان را برانگیخته اند و لحظاتی شگفت انگیز را در تاریخ ادبیات جهان رقم زده اند:«شبلی، بروتوس و یهودا اسخریوطی.»
اگر بخواهیم به ترتیب تاریخی به شخصیت های یاد شده بپردازیم نخست باید از بروتوس یاد کنیم. پس از تبدیل شدن ژولیوس سزار به قدرتمندترین شخصیت در جمهوری روم، سناتورهای رومی از قدرت یافتن بیشتر او و برافتادن سنا نگران شده و در سال 44 قبل از میلاد با طرح توطئه ای،منتظر ورود او به مجلس سنا می شوند.
پس از ورود ژولیوس سزار به مجلس یکی از سناتورها با بهانه جویی خنجری بدست می گیرد و به ژولیوس سزار حمله ور می شود و درپی او سایر سناتورها نیز به سزار حمله ور می شوند. فرمانروای روم ابتدا در برابر حملهکنندگان مقاومت میکند اما بعد از دیدن دوست صمیمی اش بروتوس در میان حمله کنندگان مبهوت شده و مشهور است که آه از نهاد بر میآورد که: «تو هم، بروتوس؟» و آن جاست که خود را به دست سرنوشت میسپارد.
.ویلیام شکسپیر در نمایش نامه ی ژولیوس سزار جمله ای دیگر نیز به سخن ژولیوس سزار می افزاید و دیالوگ او را چنین می نگارد:«تو هم،بروتوس؟ پس بمیر{پس بر خاک بیفت} ای سزار!» بدین ترتیب یکی از قدرتمندترین فرمانروایان روم تسلیم شده و برخاک می افتد.
حوالی سال 33 پس از میلاد،رویداد دیگری چهره ی یکی از بدنام ترین خائنان تاریخ را آشکار می سازد.یهودا اسخریوطی که ابتدا از حواریون عیسی مسیح بود به دوست صمیمی اش خیانت می کند تا بدین صورت که دو هزار و بیست سال از میلاد مسیح می گذرد نام «یهودا»،سی سکه نقره پاداشی که یهودیان به او دادند و بوسهای که به عیسی زد تا او را به سربازان رومی بشناساند، به عنوان نمادهای خیانت در فرهنگ غرب مطرح باشد.
نمک خوردن و نمکدان شکستن ضرب المثلی ست که در زبان فارسی به خیانت اشاره دارد و یکی از بارزترین نمود هایش در شام آخرِ مسیح است که در باغ جتسیمانی با این جمله از او جاودانه می شود:" کسی که با من نان خورده است، به من خیانت خواهد کرد.»
واقعه ی دیگر،نهصد و بیست سال پس از میلاد مسیح در 244 هجری قمری روی داد.پس از آنکه حلاج فریاد مشهور اناالحق را سرداد، ابوالفضل جعفر مقتدر،خلیفه عباسی به جرم کفر گویی و الحاد حکم اعدامش را صادر کرد.
در آن هنگام که منصور حلاج را که به دار می آویختند، جماعتی فریب خورده یا زرگرفته و حق به ناحق فروخته، پای چوبه دار گرد آمده و به او سنگ می زدند و حلاج لب فرو بسته بود.نه سخنی به اعتراض می گفت و نه از درد فریادی میکشید.
تذکره الاولیای عطار، این لحظات را چنین شرح می دهد:«پس هر کسی سنگی میانداختند شبلی موافقت را گِلی انداخت، حسین منصور آهی کرد،گفتند ازین همه سنگ هیچ آه نکردی از گلی آه کردن چه معنی است؟گفت:از آنکه آنها نمیدانند معذوراند ازو سختم میآید که او میداند که نمیباید انداخت.
«به عبارت دیگر شبلی دوستِ نزدیک حلاج،برای اینکه از تهمت هم فکری و به اصطلاح از تهمتِ نفی قوانین شریعت به دور باشد به او تکه کلوخی پرتاب کرد. در این لحظه بود که حلاج آه برآورد و گفت: از شبلی انتظار دلجویی و حمایت داشتم نه سنگ پرانی و ملامت و به روایتی از ژرفای دل آه سردی کشید و به فریاد از درد نالید.
اما دانستن عاقبت کار این سه شخصیت نیز خالی از لطف نیست. برونوس که در نبرد فیلیپی فرمانده ی لشکرش بود، پس از شکست خوردن از سپاه آگوستوس با چهار نفر از سربازانش به تپههای مجاور گریخت و پس از آنکه از شکست قطعی لشکرش مطمئن شد دست به خودکشی زد.
طبق روایت انجیل متی، یهودای خائن، وقتی دید که عیسی به مرگ محکومشده،از کار خود پشیمان شد و خود را با طناب خفه کرد. و اما شبلی که پس از مرگ حلاج،سخت پشیمان شد و طبق روایاتی به جنون دچار گشت.
دیدگاه تان را بنویسید