گفتوگو با داوود فتحعلی بیگی کارگردان نمایش «عمو هاشم»؛
اِی کاشهای آقای نمایش ایرانی
داوود فتحعلیبیگی با تأکید بر اینکه آنچه میگوید از منظری آرمانگرایانه و نه انتقادی است و «ای کاش»هایی است که از عمق سینه برمیآید، میپرسد چرا نباید در جشنواره تئاتر فجر به عنوان یک رویداد هنری ملی، الگوهایی از نمایش ایرانی در معرض تماشا گذاشته شود؟
اعتمادآنلاین| این روزها نام داوود فتحعلیبیگی؛ پیشکسوت نمایش ایرانی با عنوان «مسنترین کارگردان سی و نهمین جشنواره تئاتر فجر با 70 سال سن» همراه شده است.
او که با عناوینی چون «آقای نمایشهای ایرانی» شناخته میشود در جشنواره سی و نهم با نمایش «عمو هاشم» در بخش «صحنهای- غیررقابتی» شرکت میکند. نمایشی مستند که به بخشهایی از زندگی هاشم فیاض؛ تعزیهخوان پیشکسوت و آخرین بازمانده از نسل تعزیهخوانان تکیهدولت میپردازد که در سال 1383 در تهران درگذشت و به اجرا در قامت اشقیا و خصوصاً نقش شمر شهره بود.
«عمو هاشم» به قلم داوود فتحعلیبیگی پیش از این در شهریور و مهر سال جاری در تماشاخانه سنگلج روی صحنه رفت و این بار، روز شنبه 18 بهمنماه در قالب سی و نهمین جشنواره تئاتر فجر در سالن قشقایی مجموعه تئاترشهر اجرا میشود.
جشنوارهای که جریانساز نیست
فتحعلیبیگی در خصوص کارکرد جشنواره تئاتر فجر در تئاتر ایران، معتقد است: به هر حال در طول این سالیان، جشنواره تئاتر فجر جایگاهی پیدا کرده است که از جهاتی حائز اهمیت است اما متأسفانه در بیشتر مواقع جریانساز نبوده است.
او درخصوص مرادش از «جریانسازی» تصریح کرد: نهایت عمر جریاناتی که توسط جشنواره تئاتر فجر ساخته شده، دو یا سه سال بوده است و آن هم به علت جلبکردن توجه شرکتکنندگان و خصوصاً شرکتکنندگان جوانتر به آثار برگزیده. به گونهای که سایر شرکتکنندگان هنگام تولید اثر در سال بعد، در پی رعایت نکاتی برآمدهاند که به زعمشان موجب برصدر نشستن آثار برگزیده سال پیش شده است.
فتحعلیبیگی ادامه داد: این، نه جریانسازی که جوزدگی است. جوی شکلگرفته تحت تأثیر سمت و سوی داوران در اهدای جوایز. این پژوهشگر، مؤلف و مدرس نمایشهای ایرانی افزود: در کنار اهمیتی که جشنواره تئاتر فجر در تئاتر ایران دارد، چندان در مشخصکردن خط و مشی معین برای تئاتر، کارآمد نبوده است و این ناکارآمدی بویژه در قلمرو «نمایش ملی» به وضوح دیده میشود. ما شاهد روی صحنه رفتن آثاری به عنوان مصداقهای درست نمایش ملی در این رویداد نیستیم و آنچه دیده میشود غالباً برگرفته از الگوهای وارداتی است.
در سالهای اخیر که فضای مجازی امکان دسترسی به آثاری از سراسر جهان را فراهم کرده است، متأسفانه شاهدیم که حتی به جای الگوبرداری، تقلیدی نعل به نعل از این آثار صورت میگیرد که نمونه آن در جشنواره سال گذشته دیده شد.
تئاتر وارداتیای که هنوز هم خودی نشده است
نویسنده نمایشنامه «به دنبال بخت» با به کار بردن عبارت «پا جای پای دیگران گذاشتن» ادامه داد: طبیعتاً دیدن آثار دیگر فعالان عرصه هنر نمایش، هیچ ایرادی ندارد و ایراد آنجاست که میخواهیم پا جای پای آن ها بگذاریم و این کار را بدون بروز و ظهور هیچگونه خلاقیتی انجام میدهیم.
ایراد دیگر بیتوجهی به فرهنگ غنیمان از جهات مختلف است که پسندیده نیست. رویکرد عمومی به سمت تئاتر غرب است و کمتر پیش میآید که شاهد گردش به سمت تئاتر شرق باشیم و این، نه فقط در جشنواره تئاتر فجر که در شیوه آموزش ما نیز مشهود است. در نتیجه تئاتر وارداتی با وجود گذر یک قرن از عمر آن، همچنان خودی نشده است و قاطبه مردم به دنبال تماشایش نیستند.
مردمی که پیش از آموختن تئاتر از غرب، با مفهوم «نمایش» بیگانه نبودند
او با اشاره به این که «درست است که میگویند ما تئاتر را از غرب آموختهایم»، ادامه داد: ما تئاتر را به این معنی که تماشاخانهای با صحنه قاب عکسی بسازیم و سنی وجود داشته باشد که تماشاگران روبهروی آن بنشینند و متنی دراماتورژی شده و میزانسنبندی شده روی آن به صحنه برود را از غرب آموختهایم اما این، به آن معنا نیست که مردم ما با پدیدهای به نام نمایش در مفهوم عام کلمه بیگانه بودهاند.
فتحعلی بیگی با بیان این که «ما پیش از ورود تئاتر فرنگی به کشورمان با پدیدهای به نام نمایش و اجرا آشنا بودهایم» تصریح کرد: در طول تاریخ این سرزمین، گونههای مختلفی از نمایش به اجرا درآمده است. جالب است در عصری که این هنر بالنده شد و مراحل تکاملی خود را طی و پوستاندازی کرد، قصههای ملی و مذهبی را مورد توجه قرار داد و در آستانه شکل دادن به «نمایش ملی» که من تعزیه را منطق آن میدانم، قرار گرفت. نمایش ملی نمایشی راوی است که اقوام گوناگون یک کشور در شکلگیری آن موثر باشند و از نمونههایش میتوان به نمایشهای روحوضی اشاره کرد.
او با تمرکز بر واژه «نمایش روایی» ادامه داد: اگر دامنه نگاهمان را گسترش دهیم میبینیم که اغلب نمایشهای شرقی، از جنس نمایشهای رواییاند.
فتحعلیبیگی با اشاره به «تکیهدولت» و «تماشاخانه دارالفنون» افزود: ما بسیار پیش از به راه افتادن تماشاخانه دارالفنون به عنوان اولین نمونه براساس الگوی غربی، تکیهدولت را داشتیم و در آن، نمایش اجرا میشد و آنطور که در «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه» آماده است دسته اسماعیل بزاز نیز در تکیهدولت شبیهمضحک اجرا میکردند یا نخستین ترجمههای نمایشنامههای مولیر توسط همین دسته و تقلیدچیانی که بقالبازی میدانستند اجرا شد که خود سند آشناییشان با هنر نمایش است. پس پیش از ورود تئاتر به معنای غربی، نمایش در ایران وجود داشته است اما به دلایل مختلف مکرراً مورد بیمهری واقع شده است و حاصل این بیمهری، در پی دیگران رفتن ماست.
ریلی که وجود ندارد
فتحعلیبیگی که بخش اعظم سالهای فعالیت هنری خود را صرف پژوهش درمورد گونههای مختلف نمایش ایرانی و بالاخص تعزیه کرده است درخصوص لزوم پیگیری رویکردی مشخص از سوی برگزارکنندگان جشنواره تئاتر فجر، گفت: اگر سیاستگذاری جشنواره از ابتدا به این صورت بود که هر کسی عهدهدار امور آن شد، بر روی ریلی از پیش مشخصشده حرکت کند، مطمئناً امروزه با شرایطی متفاوت روبهرو بود اما به دلیل عدم پیشبینی این خط مشی از ابتدا، اتفاقی که میبایست رخ نداده است.
تلاش برای اثبات پایبندی به اصول زیر سایه سویه نظارتی
نویسنده نمایشنامه «سیاهبازی ممنوع» با مرور بخشی از تاریخ شکلگیری جشنواره تئاتر فجر، ادامه داد: نطفه شکلگیری جشنوارههای فجر، شادباش انقلاب رخداده بود و هنرمندانی که میخواستند در این شادباش حضور داشته باشند اما نمیتوان در ادامه رویکردی مشخص و دنبالهدار را درخصوص این رویداد مشاهده کرد.
فتحعلیبیگی تصریح کرد: خاطره مخالفتهایی که بعد از انقلاب با مقوله تئاتر میشد و نقش جشنواره در تلطیف آن فضا، در ذهن ما که شاهد آن دوران بودیم، زنده است. در آن دوران، در ستاد جشنواره نمایندگانی از نهادهای گوناگون حضور داشتند و حضورشان نه حمایتی که نظارتی بود.
بخشی از این مخالفتها به علت اتفاقاتی بود که پیش از آن در تئاتر و سینما رخ داده بود. به عنوان مثال تصویر فرانک میرقهاری بر سر در سینماها یا آنچه با عنوان آتراکسیون وارد تئاتر شده بود، ممکن بود این تصور را ایجاد کرده باشد که بعد از انقلابی با ویژگیهای دینی، باید از بیتوجهی به امور اخلاقی پیشگیری کرد یا استفاده حزب توده ایران از تئاتر به عنوان ابزاری برای همسو کردن تماشاگران با ایدئولوژیهای خود، موجب نگرانی از ادامه پیداکردن چنین روندی شده بود و جشنواره تئاتر فجر در متعادل کردن این وضعیت سهم داشت.
او ادامه داد: در کنار دو نمونه بالا، هنرمندانی چون بهرام بیضایی و غلامحسین ساعدی نیز حضور داشتند که نه تنها هنجارهای اخلاقی جامعه را میشناختند که نسبت به پارهای از رفتارها نیز موضعی انتقادی اتخاذ میکردند و مدافع تئاتر مردمی بودند اما کارنامه آن دو گروه، موجب زیر ذرهبین قرارگرفتن همه شده بود.
بهرام بیضایی؛ نشانگر ظرفیت شگفتآور نمایش ایرانی
این نویسنده، کارگردان و بازیگر پیشکسوت تئاتر با تأکید بر این نکته که زاویه نگاهش «آرمانگرایانه»است و نه «انتقادی»، گفت: آنچه گفته شد از منظری آرمانگرایانه و نه انتقادی است و «ای کاش»هایی است که از عمق سینه برمیآید تا شاید با خود بیندیشیم چرا نباید در جشنواره تئاتر فجر به عنوان یک رویداد هنری ملی، الگوهایی از نمایش ملی در معرض تماشا گذاشته شود؟
به عنوان مثال به آثار بهرام بیضایی و رویکرد او به تئاتر شرق و نمایش ایرانی توجه کنید و ببینید که اگر در همان مسیر حرکت میکردیم، علیرغم بودن در ریلی مشخص، چه تنوع عظیم و شگفتآوری در آثارمان پدید میآمد بی آنکه ناچار باشیم تنها به یک شکل و یک الگو از نمایش بسنده کنیم و تغییرات محدودمان در حد رنگآمیزی و کوتاه و بلند کردن مو بروز یابد. به قول بیضایی در کتاب «نمایش در ایران» هنگامی که تئاتر غرب در حال از میان برداشتن حصارهای تنگ خود بود و در پی آن به مطالعه و بهرهبرداری از تئاتر شرق پرداخت، ما بیتوجه به داشتههای خود، در پی نمایش غرب رفتیم.
فتحعلیبیگی در پایان تصریح کرد: بحثی نیست که مقصود جشنواره تئاتر، همواره حمایت از جریان تئاتر بوده است اما گاهی اوقات به سویی رفتهایم که برگزارکردن این رویداد صرفاً برای این بوده است که بگوییم برگزارش کردهایم. حرکت براساس خط مشی معین موجب میشود حاصل عملتان را در طول سالیان چه به صورت کمی و چه به صورت کیفی ببینید که بهعنوان مثال درخصوص جشنواره نمایشهای آیینی- سنتی رخ داده است و در مورد جشنواره تئاتر فجر، نه.
اگر جشنواره تئاتر فجر نیز نگاه و خط مشیای مبنی بر رسیدن به نمایش ملی به مفهوم عام کلمه و نه تنها نمایشی به زبان فارسی برای خود تعریف میکرد، قطعاً امروز میتوانستیم شاهد دستاوردهای آن باشیم.
منبع: روزنامه ایران
دیدگاه تان را بنویسید