یادداشتهایی در نقد ممیزی کتاب/۶
ندانستن دلیل نیست!
«لوح سفید» همان تعبیری است که در مواجهه با فهرست بلندبالای ممیزی وزارت ارشاد برای کتابی فلسفی به ذهن ناشر میرسد؛ چرا که به نظر میرسد ممیز حتی یک کلمه از آن را درنیافته و این امر را «دلیل» بر وجود مسائل و مشکلاتی در متن دانسته که تا آن جملات غامض حذف نشوند، برطرف نخواهد شد.
اعتمادآنلاین| رضا نساجی، نویسنده و فعال نشر- مارکس در بخش دوم رسالهی دکترایش «دربارهی تفاوت فلسفهی طبیعت دموکریتوسی و اپیکوری»، در باب فهم ناقص متفکران یونانیان و متأخران از بحث اپیکور در باب کیفیت اتم، اصطلاح لاتین «لوح سفید» (tabula rasa) را دربارهی اذهانی چنین به کار میبرد و به قضیهی 26م از بخش اول «اخلاق» اسپینوزا ارجاع میدهد که «نادانی دلیل نمیشود.»
این همان تعبیری است که در مواجهه با فهرست بلندبالای ممیزی وزارت ارشاد برای کتابی فلسفی به ذهن ناشر میرسد؛ چرا که به نظر میرسد ممیز حتی یک کلمه از آن را درنیافته و این امر را «دلیل» بر وجود مسائل و مشکلاتی در متن دانسته که تا آن جملات غامض حذف نشوند، برطرف نخواهد شد.
برای نمونه، کتاب «مالکیت چیست: پژوهشی دربارهی اصل حق و حکومت»[1] اثر پییر-ژوزف پرودون[2] - فیلسوف فرانسوی قرن نوزدهم - را در نظر بگیرید که در کنار «فلسفهی فقر: سیستم تضادهای اقتصادی»[3] دو کتاب برجستهی او در تاریخ اندیشهی سیاسی و اقتصادی هستند.
نام پرودون برای اهالی علوم انسانی آشناست، زیرا علاوه بر جایگاه او بهعنوان یکی از نظریهپردازان نخستین اندیشههای سوسیالیستی و بنیانگذاران اندیشهی آنارشیسم، میدانند که کارل مارکس در دوران تبعید پاریس، با او گفتوگوهای بسیاری داشت و تأثیرات عمیقی پذیرفت، هرچند در ادامه از وی جدا شد و در آثار متعددش به او تاخت؛ تا آنجا که نام پرودون در کنار چند اندیشمند سوسیالیست فرانسوی همچون آنری سنسیمون[4]، شارل فوریه[5] و اتین کابه[6] بهعنوان «سوسیالیستهای تخیلی» شهرت یافته؛ عنوانی که مارکس به ایشان اطلاق کرد و در مقابل، آراء خود را «سوسیالیسم علمی» نامید.
مقدمههای ممیزفرموده
اما پیداست که ممیز ارشاد چیزی از پرودون نمیداند، زیرا بهرغم گذشت دو سده از انتشار آثار مهم او، تاکنون هیچ کتابی از وی منتشر نشده و برای نخستین بار، در قالب مجموعهی «متون کلاسیک آنارشیسم» - که تاکنون پنج جلد آن شامل آثار پیتر کروپتکین و رودلف رُکر منتشر شده است - قرارست دو کتاب «فقر فلسفه»[7] و «مالکیت چیست» پرودون هم ترجمه شوند.
این است که ممیز در اولین دستور ممیزی خود به کتاب «مالکیت چیست»، به ناشر تکلیف میکند با نگارش مقدمهای از این نویسندهی ناشناس اعلام برائت کند: «مترجم در مقدمه تصریح کند: «تمامی اندیشههای نویسنده بهویژه رویکرد منفی او به دین و آموزههای دینی بیتردید نادرست است و با نقدهای جدی روبهروست. انتشار این اثر تنها به انگیزهی آشنایی با سیر تاریخ اندیشهها و نیز مهیا ساختن بستری برای نقد آموزههای نادرست نویسنده است».»
اما ممیز نمیداند که نقد آرای پرودون در ایران چند دهه پیش منتشر شده و باز هم با مجوز ارشاد منتشر میشود؛ پیش از آنکه حتی یک خط از آثار پرودون به فارسی ترجمه شده باشد. زیرا صدوهفتاد سال قبل، مارکس با نگارش «فقر فلسفه» در پاسخ به «فلسفهی فقر» به پرودون تاخت (همچنانکه در «گردوندریسه»، ایدههای پولی یکی از طرفداران پرودون به نام آلفرد داریمون[8] را به تفصیل رد کرد.[9]). کتابی که اخیراً کتاب ترجمهی جدیدی از آن به قلم وحید اسلامزاده در انتشارات اندیشهی احسان و ترجمهی دیگری از آرتین آراکل در انتشارات اهورا چاپ شده است.
اما از آنجا که ممیز وظیفهی مترجم و ناشر را به سیر تاریخ اندیشهها محدود میکند، باید به او یادآوری کرد که متفکران مارکسیست در ایران سالهاست که پاسخ مارکس به پرودون را ترجمه و بازگویا کردهاند؛ همچنانکه شادروان ایرج اسکندری در سه جای کتاب خاطراتش با اشارهی به خاطرهای از دوران دبیرستان و رویارویی با متن فرانسوی «فلسفهی فقر» مارکس در کتابفروشیای در خیابان ناصرخسرو از علاقهی خود به ترجمهی آن گفته بود (برای نمونه، نک: اسکندری، 1372، 520). اما اگر آن ترجمه تا سالهای انقلاب به تأخیر افتاد و ترجمهی اسکندری از سه جلدی «کاپیتال» مارکس هم مدتها در بروکراسی سیاسی و جناحی حزب توده معطل انتشار ماند (نک: همان، 592-591)، سرنوشت کتابهای پرودون تا به امروز که با همت مترجمان جوان در نشر افکار به انجام میرسد، تراژیکتر بوده است.
اما سویهی کمیک این تراژدی فکری در ایران آن است که مخاطبان فارسیزبان ترجمههای متعددی از نقد مارکس به کتاب فیلسوف دیگری را در اختیار داشته باشند که نمیدانند کیست و افکارش چیست.
آنهم در حالی دیالوگهای انتقادی پرودون و مارکس و پیروان ایشان با هم، بحث دامنهداری در میان متفکران سوسیالیست را دامن زدهاست؛ از یک سو آنارشیستها به مارکسیستها عنوان «سوسیالیستهای دولتگرا» دادهاند و از سوی دیگر، مارکسیستها آنان را «سوسیالیستهای تخیلی» و اندیشهی خود را «سوسیالیسم علمی» تلقی میکنند.
عجیبتر اینکه حتی منتقدان مارکس هم غافل از اندیشههای چپ آنارشیستی که در دفاع توأمان از آزادی و عدالت، با استیلای دولت همچون استیلای سرمایهداری - و نیز کلیسا - مبارزه میکنند، چپ را به مارکسیسم تقلیل میدهند. یا آنکه در دام ادبیات تخطئهآمیز او افتاده و همچون نولیبرال-محافظهکاران ایرانی بیخبر از تاریخ پیچیدهی اندیشهی سیاسی چپ، کلیت افکار سوسیالیستی را با همان تعبیر مارکسی «سوسیالیسم تخیلی» تخطئه میکنند.
این بیاطلاعی محض از تاریخ اندیشههای چپ را در آثار متفکران متقدم مسلمان و منتقد مارکسیسم در انقلاب هم میتوان دید که به تبع مارکسیستها، اندیشههای سوسیالیستی پیش از مارکس را با برچسب «خیالی» و «غیرعلمی» رانده و تنها به نقد (یا بهتر بگوییم، تخطئهی) مارکس پرداختهاند.
برای نمونه، مهندس بازرگان در کتاب «عشق و پرستش» (مجموعهی آثار 1، مباحث بنیادین) چنین مینویسد: «وقتی سیستم سوسیالیستهای خوشبین و خیالاندیش معنوی نقشبرآب شد، متفکرین خیرخواهی درصدد اجرای همان نقشه ولی براساس موازین بهقول خودشان علمی و بر پایههای فلسفهی مادی با حربههای ضداخلاقی یعنی مبارزات طبقاتی برآمدند. سرآمد آنها کارل مارکس، یهودی مسیحیشدهی از دین برگشتهی آلمانی میباشد. کارل مارکس (Karl Marx)، انگلس (F. Enqels) و لنین و پیشوایان اولیه کمونیسم برای پیشرفت در قلوب مردم، با وجود انکار و مخالفت با مذاهب، در طرز تعلیمات و تربیت پیروان خود همان رویهی مذاهب و حتی خرافات مذاهب را که تعصب کورکورانه است، اتخاذ نمودند.» (بازرگان، 1377، 466)
دفاع ندانسته در برابر نقد مذهب
همانطور که مرحوم مهندس بازرگان چند دهه قبل تصور میکرد طرح موضوع «اخلاف طبقاتی» توسط سوسیالیستها، باعث جنگ راه انداختن بین مردم و در نتیجه نوعی بیاخلاقی است و مشکل مارکس و انگلس را کافر بودن میدانست، ممیز ارشاد در سال 1399 هم نگران است مبادا اندیشههای فلسفی پرودون در نقد اخلاق مسیحی، تعمیم توهین یا نقد به مذهب اسلام شود. این در حالی است که دویست سال از طرح این افکار میگذرد و حتی مارکس که به پشتوانهی نقدهای سوسیالیستهای فرانسوی و هگلیان چپ آلمانی در آغاز مقالهی «نقد فلسفه حق هگل»، نوشته بود «نقد مذهب تا آنجا که به آلمان مربوط است، به پایان رسیده» و افزوده بود: «مذهب افیون تودههاست.»
چاپ این دست عبارات با مجوز ارشاد لابد از این رو بلااشکال است که ممیز ارشاد مقهور نامهایی چون هگل، مارکس و... است و باید بپذیرد که اندیشهها مشمول زمان شدهاند، اما به پرودون که میرسد، دستش در ممیزی باز است، نه اینکه دستودلش از بابت افکار این فیلسوف گمنام بلرزد که مبادا با این چند جمله شورشی در شهر به پا شود و قلاع ایمان مردمان سقوط کند. بر این اساس، اصرار دارد که هر چه جمله دربارهی دین هست، حذف و به نام «متألهین»، پسوند «مسیحی» افزوده شود.
اما حساسیتها گاهی فاجعه میآفریند. وقتی پرودون در پانوشتی از پیروان شارل فوریه - دیگر سوسیالیست فرانسوی - بابت بتسازی از او انتقاد میکند که «چرا این شیدایی برای خداسازی از مردی که حسن اصلی او عبارتست از چرندگویی درباره چیزهایی که حتی اسامی آن را نمیداند، با نیرومندترین زبانی که تاکنون شنیده شده است؟»
ممیز که متوجه مخاطب نقد نیست، با دیدن تعبیر «خداسازی» نگران شده و دستور حذف داده است. وگرنه بحث فلسفی بین آنارشیست/سوسیالیستهای فرانسه در نیمهی اول قرن 19 کجا و 19 مورد حذف ارشاد کجا؟ این ممیزی به بیان پرودون چیزی نیست جز «چرندگویی درباره چیزهایی که حتی اسامی آن را نمیداند»!
چگونه چیزهایی را که نمیفهمیم حذف کنیم
اما تنها مسألهی حساسیتبرانگیز برای ارشاد، مسائل دینی نیست. موارد جالبی از نقد پرودون به فیلسوفان دیگر هم هست که مشمول ممیزی شدهاند.
برای مثال، در این پاراگراف، پرودون تعریف فیلسوفان از یونان باستان تا فرانسهی عصر خود از مفهوم «عدالت» را چنین خلاصه و نقد میکند: «حقوق انسانها در نسبت با یکدیگر کدامند؛ عدالت چیست؟ گفتن این سخنان - از زبان فلاسفه مکاتب گوناگون - هیچ معنایی ندارد که «[عدالت] غریزهای الهیست، صدایی نامیرا و ملکوتی، راهنمایی که طبیعت به ما داده، نوری که بر هر انسان در هنگام پا نهادن به این دنیا میتابد، قانونی که بر قلوب ما حک شده؛ صدای وجدان، حکم عقل، الهام دل و تمایل احساس؛ حب نفس در دیگران؛ منفعتطلبیِ روشنبینانه؛ یا ایدهای فطری، امر مطلقِ عقل عملی که منبع آن در ایدههای عقل محض قرار دارد؛ جاذبهای سودایی»، و غیره و غیره. این سخنان ممکن است همانقدر حقیقت داشته باشند که زیبا به نظر میرسند؛ اما همگی بهغایت بیمعنا هستند. اگرچه میتوانیم این فهرست طولانی را ده صفحه کش بدهیم (هزار مجلد کتاب در اینجا خلاصه شده است)، اما بههیچوجه به پاسخ پرسش نزدیکتر نخواهیم بود.»
اما ممیز ارشاد که متوجه ماجرا نیست، لابد در دفاع از تاریخ فلسفه، دستور میدهد این جمله حذف شود: « این سخنان ممکن است همانقدر حقیقت داشته باشند که زیبا به نظر میرسند؛ اما همگی بهغایت بیمعنا هستند.»
و نیز در دفاع از ناموس فلسفه، این جمله باید حذف شود: «فلاسفه باید مطلعتر باشند؛ چراکه دربارهی عدالت و بیعدالتی به بحث بسیار پرداختهاند! متأسفانه بررسی ثابت میکند که دانش آنها به هیچ نمیارزد و مانند وحشیانی هستند که تمام دعاهایشان به درگاه خورشید صرفاً بانگ «اوه! اوه!» است؛ ندایی از سر ستایش، عشق و شور.»
همچنانکه وظیفهی دفاع از قاموس چیزی که نمیدانیم چیست، منجر به دستور حذف کامل این جمله میشود: «آنچه باید بگوییم، تنها این جمله است: «آدم خطا میکند، چون یاد میگیرد». حال، اگر انسان به تمام دانش موردنیاز خود دست یابد، معقول است که باور داشته باشیم که او دیگر به خطا نمیافتد و بنابراین دیگر رنج نمیکشد.»
فهرست دستاوردهای احساس وظیفهی اخلاقی ممیز ارشاد البته بیش از اینهاست؛ همچنانکه در یادداشتهای پیشین موارد جالب دیگری ذکر شده بود، از جمله ممیزی کتاب «آنارشیسم؛ فلسفه و آرمان» پیتر کروپتکین بابت عدم درک نقد نویسنده به ایدهی «روح جهانی» هگل و خلط آن با روح در الهیات اسلامی. با این همه، اگر این احساس وظیفه ناشی از «ندانستن» باشد، بدیهی است که دلیل کافی نخواهد بود. برای این قلم چارهای نمیماند جز اینکه از مقامات ارشاد که همواره در گفتوگوهای رودرروی مجازی و حقیقی شنوای این نقدها بودهاند، بخواهد که برای حفظ آبروی نهاد دستاندرکار فرهنگ و برای جلوگیری از دستاندازی افراد بیاطلاع به متون فلسفی و... چارهای بیندیشند.
چرا که اگر همین تجارب دردناک ادر جلسات رویاروی در ماههای پایانی مسئولیت مقامات کنونی بازگو شوند، نجات تنها چند کتاب باارزش کلاسیک از تطاول و تاراج، دستاورد کمی نخواهد بود.
منابع:
اسکندری، ایرج (1372). خاطرات ایرج اسکندری. تدوین و ویرایش عبدالله شهبازی. تهران: موسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
بازرگان، مهدی (1377). مباحث بنیادین: راه طی شده، عشق و پرستش، ذرهی بیانتها (مجموعه آثار، جلد 1). تهران: شرکت انتشارات قلم.
[1] Qu'est-ce que la propriété ? ou Recherche sur le principe du Droit et du Gouvernement (1840)
[2] Pierre-Joseph Proudhon
[3] Philosophie de la misère: ou Système des contradictions économiques (1846)
[4] Henri de Saint-Simon
[5] François Marie Charles Fourier
[6] Étienne Cabet
[7] The Poverty of Philosophy (1847)
[8] Alfred Darimon
[9] Grundrisse, pp. 115-238.
دیدگاه تان را بنویسید