کد خبر: 496382
|
۱۴۰۰/۰۳/۲۷ ۱۰:۲۸:۳۳
| |

نقدی بر فیلم «مردی که پوستش را فروخت»

منتقدان بسیاری «مردی که پوستش را فروخت» را با فیلم «مربع» روبن اوستلوند مقایسه کرده‌اند. این دو علاوه بر موقعیت‌های آشنا، در افتادن در دام خود اثر نیز مشترک هستند اما بن هنیه به پیش‌بینی‌شده‌ترین صورت ممکن فیلم را پیش می‌برد.

نقدی بر فیلم «مردی که پوستش را فروخت»
کد خبر: 496382
|
۱۴۰۰/۰۳/۲۷ ۱۰:۲۸:۳۳

اعتمادآنلاین| «مردی که پوستش را فروخت» ساخته فیلمساز تونسی کوثر بن هنیه نامزد بهترین فیلم خارجی اسکار، در جشنواره ونیز سال 2020 برای اولین‌بار به نمایش در آمد.

فیلم نمونه خوبی برای توضیح آن است که چگونه خود اثر ضد خودش عمل می‌کند، جهان خودش را می‌بلعد و دقیقا همانی می‌شود که ادعای نقدش را دارد.

«مردی که پوستش را فروخت» داستان مرد سوری به نام سام علی را روایت می‌کند که برای رسیدن به اروپا حاضر می‌شود تا به یک اثر هنری متحرک تبدیل شود.

او در یک معامله فاوستی با هنرمند بلژیکی پشت خود را به او می‌فروشد تا با تبدیل ‌شدن به کالای هنری - خالکوبی ویزای شینگن روی کمر سام - به اروپا برسد. بن هنیه با گرفتن ایده اثر هنری «تیم» از هنرمند بلژیکی به نام ویم دلووی، سعی می‌کند آن را به بستری برای نمایش رنج و فجایع انسانی این روزها تبدیل کند، اما در این راه نه‌تنها از نقد هنر معاصر عاجز است، بلکه حتی نمی‌تواند به مسائلی چون جنگ، مهاجران و حتی نگاه به انسان به عنوان کالا نزدیک شود.

همان‌طور که در تیتراژ پایانی آمده است ایده اصلی فیلم از اثر «تیم» گرفته شده است که در آن مردی به نام تیم استاینر در سال 2006 پشت خود را دراختیار ویم دلووی قرار می‌دهد. دلووی پشت استاینر را با محوریت تصویر مریم مقدس خالکوبی کرد و در سال 2008 به قیمت صد و پنجاه هزار یورو به مجموعه‌داری آلمانی فروخت. پوست استاینر پس از مرگ قاب گرفته می‌شود و احتمالا قرار است روی دیوار آویزان شود. تیم استاینر به قابی تبدیل شده که ارزشش به خالکوبی پشتش محدود است.

بن هنیه با تاثیر از این رویداد در هنر معاصر یک بیانیه شعاری که به ‌زحمت به فجایع سوریه برمی‌گردد را تحویل ما داده است. او شیفته ایده خودش شده است و در این راه با وراجی تیتروار از سوریه و پناهجویان سعی کرده است آن را به مسائل سیاسی، اجتماعی و اخلاقی معاصر گره بزند اما نتیجه یک اثر تزیینی پرتکرار و پرگو از کار درآمده است. اثری که به سوریه و فجایعی که مردمانش از آن رنج می‌برند ربط ندارد و فقط دستاویزی برای دیده‌ شدن هستند. به تعبیری بن هنیه سوریه را در پس‌زمینه فیلمش خالکوبی کرده است.

منتقدان بسیاری «مردی که پوستش را فروخت» را با فیلم «مربع» روبن اوستلوند مقایسه کرده‌اند. این دو علاوه بر موقعیت‌های آشنا، در افتادن در دام خود اثر نیز مشترک هستند اما بن هنیه به پیش‌بینی‌شده‌ترین صورت ممکن فیلم را پیش می‌برد و لحظه‌ها را هدر می‌دهد و از هرگونه پیچیدگی مربع تهی است. مراسم مهمانی مربع به مراسم حراج در این فیلم تبدیل می‌شود که سام هندزفری خود را مانند ضامن بمب در دست می‌گیرد تا افراد حاضر از ترس حمله انتحاری پا به فرار بگذارند. موقعیتی که حتی تلاش نمی‌کند برای مخاطب ژست پیچیدگی بگیرد و او را مجاب کند تا دست به تفاسیر اخلاقی سیاسی بزند.

پیش از هرگونه تولد تفسیر، فیلم خودش سینه‌اش را صاف می‌کند و بلندبلند بیانیه‌اش را می‌خواند. فیلم بیشتر تمایل دارد تا با سرعت شگفت‌انگیز ایده‌های خیره‌کننده، میزانسن و رویکرد سبکی خود را حفظ کند تا اینکه پیچیدگی‌های فوق‌العاده آن را بررسی کند. مفاهیم پشت‌سرهم و با سرعت زیادی ردیف می‌شوند تا فیلم چیزی را از دست ندهد و در این میان تک‌لحظه‌هایی که می‌توانستند فیلم را نجات دهند نادیده گرفته شده‌اند. جنگ، مهاجران، سوریه، نگاه دیگری و شاید مهم‌تر از همه عشق عبیر و سام در خود روایت و ایده‌های فرمی از فرط تکرار و استفاده نابجا همگی نابود می‌شوند.

فیلمساز به جای اینکه پوست را بشکافد تا به قلب برسد، از فرط ذوق‌زدگی به همان پوست تزیینی اکتفا می‌کند و باقی اعضا را دور می‌ریزد تا با اشاره هرچند کوتاه فجایع معاصر جهانش را تاکسیدرمی کند. فیلم چیزی نیست جز همان پوست پرورش‌یافته نازک خالکوبی شده با امضای بن هنیه!

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها