عارف زمانه ما بود
فرنوش صمدی در یادداشتی نوشت: متأسفانه من جزء شاگردان حضوری آقای کیارستمی نبودم؛ اما بدونشک یکی از هزاران سینماگر در جهانم که شاگرد غیرحضوری ایشانم و همیشه این حسرت با من است که چطور هیچوقت از نزدیک ایشان را ملاقات نکردهام و طبعا خاطرهای هم برای نوشتن ندارم. برای من آقای کیارستمی فقط یک فیلمساز نیست. به نظرم ایشان عارف زمانه ما بودند.
اعتمادآنلاین| فرنوش صمدی در یادداشتی نوشت: خیلی عجیب است که در جاده رودبار بودم که از خانم شیربانی پیام دریافت کردم که از من خواسته بودند متنی به مناسبت تولد آقای کیارستمی بنویسم.
به گزارش روزنامه شرق، بیشک که ایشان از علاقه و ارادت من نسبت به عباس کیارستمی باخبر بودند و باعث افتخار من است که چند خطی برایشان بنویسم.
متأسفانه من جزء شاگردان حضوری آقای کیارستمی نبودم؛ اما بدونشک یکی از هزاران سینماگر در جهانم که شاگرد غیرحضوری ایشانم و همیشه این حسرت با من است که چطور هیچوقت از نزدیک ایشان را ملاقات نکردهام و طبعا خاطرهای هم برای نوشتن ندارم. برای من آقای کیارستمی فقط یک فیلمساز نیست. به نظرم ایشان عارف زمانه ما بودند.
کسی که برای روشنکردن راهی برای سفر درون آمده و این کار را با زبان سینما، شعر، عکس و... انجام داد. بسیار برایم پیش آمده که به وقت نوشتن یا ساخت فیلم به یأس رسیدهام؛ ولی با دیدن یکی از مصاحبههای عباس کیارستمی یا خواندن چند هایکو از او، امیدوار به کارم برگشتهام، انگار در کلامشان کلیدواژههایی با نور وجود دارد که در جان دل مینشیند و در روح نفوذ میکند و راهی جدید در تو پیدا میشود.
فیلمهای او را چندین بار دیدهام؛ اما اگر یکی را انتخاب کنم، بدونشک فیلم کلوزآپ خواهد بود. به نظرم کلوزآپ تنها فیلم سینمای جهان است که پر از لایه و مفاهیم در باب زندگی است؛ در باب امید، رؤیا و عشق.
چه خوشبختم که در زمانه ایشان زندگی کردهام، زادروزتان مبارک آقای عباس کیارستمی عزیز و دوستداشتنی. دوست دارم متنم را با دکلمهای از ایشان به پایان برسانم.
«راه بیان رفتن آدمی است در پی توشه و زاد؛ و راه تحرک جان است که آرام ندارد و جسم مرکب جان است تا از منزلی به منزلی سفر کند و هرکه از مرکب خود غافل شود، سفر او به پایان نخواهد رسید و سفر آدمی را پایانی نیست و راههای ما، چون ماست: گاه سنگلاخ، گاه آباد، گاه پیچواپیچ، گاه راست و راههایی که بر زمین میکشیم، خراشی است بر زمین و ما راههایی دیگر در خود داریم؛ راهی از اندوه، راهی از شادمانی، راهی از دوستداشتن، راهی از اندیشیدن، راهی از رستن و گاهی راهی که انزجار ماست؛ راهی که شکست آدمی است؛ راهی که به هیچجا نمیرود. راه بیفرجام؛ چنان رودی به مرداب. راه، زندگی است. راه، خود آدمی است و آدمی راهی است هرچند کوچک، روان بر صفحه بیکران هستی؛ گاه بیفرجام، گاه نیکفرجام».
دیدگاه تان را بنویسید