کد خبر: 523349
|
۱۴۰۰/۰۸/۲۹ ۱۵:۴۶:۱۷
| |

از نی تا قرطاس

سعیده دهقانی، دانش‌آموخته مدیریت جهانگردی نوشت: یارمهربانم! پس از سال‌ها امروز برای تو می‌نویسم. لحظاتی که در کنارت هستم چقدر شیرین و دوست‌داشتنی است. حرف‌ها و کلمات و جملاتت دلبری می‌کنند و اینکه چگونه ذهنم را باز ‌‌‌می‌کنی و دیدگاه مرا تغییر می‌دهی.

از نی تا قرطاس
کد خبر: 523349
|
۱۴۰۰/۰۸/۲۹ ۱۵:۴۶:۱۷

اعتمادآنلاین| سعیده دهقانی، دانش‌آموخته مدیریت جهانگردی نوشت: عصرارتباطات و فعالیت درحوزه گردشگری ایجاب می‌کند تا در کنار مردم باشی و مثل یک همسفر، سعی کنی خاطراتی جاودانه و ماندنی برایشان رقم بزنی.

از دیگر محسنات این شغل این است که کتاب زندگی‌ات هم هر صفحه‌اش از داستان‌ها و تجربیات افرادی پر می‌شود که فقط برای مقطعی کوتاه، همسفرت بوده‌اند و آنجاست که می‌فهمی مطالعه و خواندن کتاب هم نوعی دیگر از سیر آفاق و انفس است و هر ورق از هر کتابی، به قدر صدها سفر و همسفر، تجربه و پختگی برایت به ارمغان می‌آورند!

یارمهربانم!


پس از سال‌ها امروز برای تو می‌نویسم. لحظاتی که در کنارت هستم چقدر شیرین و دوست‌داشتنی است. حرف‌ها و کلمات و جملاتت دلبری می‌کنند و اینکه چگونه ذهنم را باز ‌‌‌می‌کنی و دیدگاه مرا تغییر می‌دهی.

یار هنرمندم!


برایم از عشق‌ها گفته‌ای، داستان‌هایت برایم پند و نصیحت بوده‌اند بدون ذره‌ای منت. چقدر حس خوشایندی‌ست دردست‌گرفتن و خواندنت، با نوشیدن یک فنجان چای و یادگرفتن و یادگرفتن...

زمانه ورق خورده است و با اینکه فایل‌های صوتی‌ات را هم می‌شود داشت و به تو گوش سپرد، اما «گردجهان گردیده‌ام، بسیارخوبان دیده‌ام، اما توچیز دیگری...»

یار دوست‌داشتنی من!


هرچه از خوبی‌هایت بنویسم کم است و زبانم قاصر.


لحظاتی که در اوج تنهایی بودم و دنیا را تمام‌شده می‌دیدم، تو بودی که به من شهامت و قدرت ادامه دادی. تو بودی که بدون مزد و منت، تمام دانش و تجربه‌ات را در اختیارم گذاشتی. بعضی جملات صفحاتت، آنقدر عمیق و پرمعنا بوده که باید بارهای بار، در ذهن مرورت کرد تا به اصل و ریشه و عمق و ژرفای معنای آن رسید.

رفیق من!


سخنانت گهربار است و از عمق وجودت بر دلم می‌نشیند. تو معنای تام و تمامِ «سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند»ی!

با تمام وجودم تو را درک می‌کنم که چه مشقت‌ها رفته بر یک نویسنده و چه رنج‌ها بر درختی که کاغذ شود، تا تو، کتابی شوی در دستان من.

از زمانی که نیِ وجودت را تراشیدند و دست هنر از تو، قرطاسی ساخت و از جان و از دل، حرف‌ها و کلمات و جملات، در کنار هم قرار گرفتند و با تجربیاتی که داشتی در هر زمینه‌ای، من تو را در دست گرفتم و تو دستِ مرا گرفتی، به من راه نشان دادی و قوه خیالم را بالا و بالاتر بردی!

قدردانت هستم که لحظاتم را عمق بخشیدی و امیدوارم که با بودنت، به انگیزه‌های آگاهی‌بخشِ متعالی‌تری بیندیشم!

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها