عباس عبدی، پژوهشگر:
«شهرک» ماجرایی نوآورانه و حتی شجاعانه
«شهرک» سناریوی قابل قبولی داشت، ویژگیای که در فیلمهای ایرانی که دیدهام بیشتر در فیلمهای فرهادی واجد استحکام و انسجام بوده است.
عباس عبدی تحلیلگر سیاسی اجتماعی طی یادداشتی در ایرنا نوشت: به طور کلی در دیدن فیلم حرفهای نیستم و زیاد نمیبینم، سالها است که به ندرت به جشنواره میروم، امسال که کرونا هم بود و در آغاز موج اُمیکرون، طبعاً دور این کار را خط کشیده بودم لذا دعوت آقای حضرتی برای دیدن فیلم شهرک را هم با اکراه پذیرفتم البته بعدا متوجه شدم که فقط چند نفر هستیم و به همراه ابراهیم اصغرزاده و سعید لیلاز و پسرش و با حضور علی حضرتی در محیطی مناسب به تماشای فیلم شهرک نشستم.
حدود ۲۰ دقیقه اول آن خستهکننده بود، حداقل برای من چنین بود. داشتم فکر میکردم که پس از پایان فیلم چه بگویم که به آقای حضرتی برنخورد، دنبال پیدا کردن جملات مناسب بودم که در یک لحظه دیدم خانمی که در فیلم تست بازیگری داده و پذیرفته شده بود، از حضور در فیلم انصراف داد، زیرا قرار بود که چند ماه در محیطی به صورت واقعی زندگی کند، محیطی ساختگی که واقعی نبود ولی واقعی بود، و در این فاصله هیچ ارتباطی هم با خانواده نباید داشته باشد. آن خانم فوری گفت که من بچه دارم و انصراف داد و رفت.
با دیدن این صحنه تکانی خوردم احساس کردم که فیلم دارد جدی میشود. فوری یاد اتفاقی افتادم. افرادی که با گروههای چریکی همکاری میکردند اگر زن و بویژه بچه داشتند از کار چریکی کناره گیری میکردند لذا چریکها هم فقط از مجردها عضو میگرفتند به همین دلیل پیام این انصراف برای من این بود که اتفاق مهمی در پیش است. سپس نقش اول فیلم هم که در تست پذیرفته شده بود وقتی قرارداد را دید پرسید کسی زیر این را امضا کرده که یک دسته قرارداد امضا شده جلویش گذاشته شد، و از اینجا ماجرای اصلی فیلم آغاز شد. ماجرایی نوآورانه و حتی شجاعانه.
فراتر از زمان و مکان و اشخاص. این ماجرا که مدتی را نقش ایفا میکنیم، و کمکم همین نقش میشود زندگی ما. از این لحظه تا آخر فیلم به طور کامل محو در داستان فیلم بودم و کشش فیلم و تعلیقی که در رفتارهای افراد دیده میشد و مرز خیال و واقعیت، نقش یا شخصیت واقعی را به هم میریخت بسیار جذاب بود.
آنچه که در طول فیلم برای من جای سوال داشت، این بود که چقدر از زندگی واقعی ما، این نقشی است که ایفا میکنیم و به مرور نقش را به عنوان واقعیت تصور میکنیم. فرض کنید که بر فراز شهر قرار داریم و قادریم از بالا، رفتار و اذهان همه شهروندان را در طول روز رصد کنیم، در این صورت چه درکی از رفتار و ذهنیات آنان خواهیم داشت؟ آیا آنها را در حال ایفای نقشهای واگذار شده میبینیم، یا در مقام طی کردن راهی و حرکتی و فکری که آگاهانه انتخاب کردهاند؟ به نظر میرسد که تفکیک میان این دو وضعیت در زندگی عادی خیلی سخت است.
ما در طول زندگی خود نقشهای بسیاری را آگاهانه یا از روی اجبار بازی میکنیم، ولی کمکم به آن نقشها عادت میکنیم و رفتار و اندیشهای که ملازمه ایفای نقش است را یک امر درونی تلقی کرده و به آن اصالت میدهیم، و اگر کسی بتواند ما را از پوسته چنین توهمی خارج کند، شاید دچار بحران هم بشویم.
وجه مکمل این نکته مهم فیلم، حضور دستیار کارگردان است که هر لحظه بر کار هنرپیشهها نظارت میکند و طی متنهای روشن و کوتاهی دستورات لازم را برای ایفای نقش به آنان میدهد. او فردی است که لحظهلحظه رفتارهای بازیگران را مطابق سناریوی خود زیر نظر دارد. سعید لیلاز با دیدن این وجه فیلم به یاد کتاب ۱۹۸۴ اورول افتاد که این یادآوری قابل درک بود، زیرا در داستان اورول نیز یک ناظر کل وجود دارد که جزییات رفتاری را به نحوی که مناسب میداند برای شهروندان تعریف و بر اجرای آن نظارت میکند، و این وضعیت ترسناکی است که در فیلم به خوبی بازتاب یافته است.
فیلم در مجموع این پیام را دارد که اعتماد به نفس کاذب در انسان را که گویی همه رفتارها و کردارهایش ارادی و از روی آگاهی و انتخاب است به چالش میکشد و او را در ارزیابی از خود محتاطتر مینماید.
دیدگاه تان را بنویسید