کد خبر: 588814
|
۱۴۰۱/۱۰/۰۵ ۱۶:۰۳:۱۱
| |

احمد مسجدجامعی مطرح کرد:

پیوند از دست ‌رفته حکمت و فرهنگ

احمد مسجدجامعی از ایامی که فاطمیه هنرمندان و فقیهان گرد هم می‌آورد، یاد کرده و از پیوند از دست رفته حکمت و فرهنگ نوشته است.

پیوند از دست ‌رفته حکمت و فرهنگ
کد خبر: 588814
|
۱۴۰۱/۱۰/۰۵ ۱۶:۰۳:۱۱

احمد مسجدجامعی در یادداشتی با عنوان «پیوند از دست ‌رفته حکمت و فرهنگ» برای روزنامه اعتماد نوشت: در سال‌های پیش از کرونا در ایام فاطمیه با گروهی از شاعران و هنرمندان و خبرنگاران و اصحاب فکر و فرهنگ به قم می‌رفتیم و با برخی بزرگان آنجا مثل آقایان صافی، وحید خراسانی، شبیری‌زنجانی، فاضل لنکرانی، ‌علوی‌بروجردی، علوی‌گرگانی و سید جواد شهرستانی دیدار می‌کردیم. معمولا اهل ادب شعر می‌خواندند و آقایان سخن می‌گفتند.  شب شعر فاطمی را در تهران هر جا امکانش بود، در موزه ملی قرآن یا خانه هنرمندان یا خانه شاعران یا فرهنگسراها یا حتی خانه پدری برگزار می‌کردیم. عِده و عُده چندانی هم نبود، ولی به هر حال برگزار می‌شد و گروهی از اهل ادب و فرهنگ و رسانه را دور هم جمع می‌کرد.

امسال پس از فروکش کردن ویروس عالم‌گیر کرونا در فکر راه‌اندازی دوباره‌اش بودیم اما هیچ چیز جایش نبود. اهل فرهنگ و هنر دل و دماغی نداشتند که در جمع درآیند. اصحاب شعر هم که حتی خانه قدیمی خودشان، خانه شاعران را که سال‌ها برای راه‌اندازی آن خون دل خورده بودند، رها کردند. اهل آواز و موسیقی هم که ماه‌هاست با عسرت و تنگدستی ساخته‌اند و به هیچ اجرایی تن نداده‌اند. خبرنگاران که پشتوانه این و آن در دشوارترین شرایط بودند بیش از همیشه تک‌و‌تنها مانده‌اند. آقای صافی هم که فوت شده‌اند و برای همیشه رحل اقامت در کربلا  افکندند. 

یاد آن روز بخیر که به دفتر ایشان رفتیم؛ نبودند. روانه منزل شدیم چندان گمان نمی‌رفت که در بعدازظهر آن روز تعطیل پذیرای ما باشند به ویژه در جمع ما بانوان زیادی بودند. با گشاده‌رویی همه را پذیرفتند و یک‌به‌یک با همه احوالپرسی کردند. یکی از بانوان «شیک‌پوش» درست روبه‌روی ایشان با فاصله کمی نشست و چشم در چشم ایشان دوخت. در ذهنش چه بود نمی‌دانم، اما مرحوم آقای صافی پس از خواندن اشعاری از خودش در منقبت حضرت زهرا جمله‌ای پدرانه به آن بانو گفت که برایش غیرمنتظره بود و پیوسته تکرار می‌کند: شما حجت باشید برای زنان. که این رفتار برای دیگران هم احترام‌برانگیز بود.

به دیدار آقای وحید خراسانی رفتیم. ایشان گفت: هرچند رسول‌الله، پدر و امیرالمومنین علی، همسر زهرا مرتبت و مقامی والاتر از او دارند، اما کانون مرکزی عصمت و نقطه وصل نبوت و امامت همین بانوی یگانه است که پیامبر و امیر و امام مجتبی و سید‌الشهدا در نسبت با ایشان معرفی شدند. ایشان افزود: اگر فرهنگ و هنر با هم باشند کبریت احمر می‌شوند که بیشترین تاثیر را در مخاطب می‌گذارد. شما این فرهنگ و هنر را در خدمت به آستان حضرت قرار دهید.

  به دیدار آقای شبیری هم رفتیم. در این دیدار ایشان توجه به ادبیات شعری مربوط به ائمه با گفتن برخی مثال‌ها را ضروری دانست و از هنرمندان و شاعران خواست که به ویژگی این جایگاه در کار خود توجه کنند و از به‌کار بردن معانی و الفاظ نامناسب با این شأن بپرهیزند. ایشان با نقلی تاریخی به ویژه خطاب به شاعران با چشمانی اشک‌آلود گفت: مجیزگوی این و آن نباشید و سر بر آستان کسی جز اهل بیت نسایید. 

در دیدار آقا محمد فاضل رحمه‌الله علیه، ایشان گفتند که کار تحقیق و پژوهش در جای خود ارزشمند است، اما این جدای از کار ترویجی است که از عهده هنرمندان بهتر ساخته است. او افزود: من با آنکه بسیار درس و بحث داشته‌ام و فراوان نوشته‌ام، اما چشم امیدم به همین عزاداری‌های فاطمیه است که موفق به شرکت در آن هستم و از هنرمندان خواست که در این راه کوشش کنند. 

به دیدن آقای علوی‌بروجردی در بیت تاریخی آنها رفتیم. ایشان درباره حضرت زهرا بسیار سخن گفت و به جایگاه والای این بانوی اهل‌بیت اشاره کرد که او دختر پیامبر، همسر علی و مادر حسنین و حجت خدا بر آنهایی هست که بر عالمیان حجت هستند.  آقای شهرستانی از جایگاه وحدت‌بخش حضرت زهرا سخن گفت که همه گروه‌های مسلمانان درباره شأن و منزلت ایشان اتفاق نظر دارند. از این‌رو می‌توان آن بزرگوار را حلقه وصل همه مجامع و گرایش‌های اسلامی دانست.

در دیدار با آقای علوی‌گرگانی هم رفتیم. خدایش بیامرزد. گویی آن پیرمرد روشن‌ضمیر حقیقتی را در خشت خام دیده بود که به‌رغم این همه نوحه‌خوانی‌های رسمی حتی در میدان‌های شهرهای بزرگ گفت نگذارید حضرت فاطمه بیش از این خون دل بخورد شاید منظور ایشان رفتار‌هایی از ماست که مثلا موجب شد دختری کنار قبر برادر جوانش نام مبارک حضرت را بر زبان آورد و با تلخی تمام گریه کند. به هر حال این رویداد سالانه به هزار و یک دلیل گفته و ناگفته برگزار نشد، اما‌ ای کاش روزگار به گونه‌ای بود که باز هم اصحاب فکر و فرهنگ و هنر و رسانه گرد هم می‌آمدند و محفلی می‌آراستند و با هم سخن می‌گفتند.  یادداشت خود را با شعری از فاطمه سالاربند که در برگزاری مراسم همه آن سال‌ها همراه‌مان بود به پایان می‌برم.

 خوش به حال صبح وقتی از شما برای سر زدن اجازه می‌گرفت

وقتی از حضور روشن نمازتان جان تازه می‌گرفت

خوش به حال رنگ و بوی مانده در حریم خانه‌ات 

خوش به حال هر کسی چشید مهر مادرانه‌ات

ای بنفشه، یاس

ای گل عجیب ناشناس

خوش به حال من که نام کوچکم نام کوچک شماست.

السلام علیک مظلومه

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها