کد خبر: 595799
|
۱۴۰۱/۱۱/۱۸ ۱۰:۵۱:۴۶
| |

دست از زیادی خوب بودن‌ بردارید

توصیه مدرسه زندگی آلن دوباتن به کسانی که می‌خواهند همه را راضی نگه دارند

خوب بودن واقعی مستلزم چیزی «خوب‌تر» از توافق دایمی با دیگران و نرمش و سازگاری مداوم است. خوب بودن واقعی یعنی بتوانیم سیستم ارزشی خود را به دیگران نشان دهیم و به آن پایبند بمانیم، حتی اگر گاه این پایداری به قیمت نشان دادن مخالفت‌مان با عموم مردم باشد.

دست از زیادی خوب بودن‌ بردارید
کد خبر: 595799
|
۱۴۰۱/۱۱/۱۸ ۱۰:۵۱:۴۶

روناک حسینی- میل ما به آدم خوبی بودن، طبیعی و زیباست. در دنیایی پر از ظلم و بی‌خردی، آدم‌های خوب به ارزش‌هایی چون سخاوت، همدلی و مهربانی متعهد هستند. آنها هرگز نمی‌خواهند باعث آزار کسی شوند، نمی‌خواهند کسی احساس باختن کند و خواب دیگری را آشفته کنند. آنها تمام تلاش خود را خواهند کرد که اشکی از چشم کسی جاری نشود. همه اینها حقیقتا دوست‌داشتنی به نظر می‌رسد.  با وجود این، به نظر غیرممکن می‌رسد که بتوانیم همه زندگی خود را با مهربانی مطلق بگذرانیم. دیر یا زود، باید تصمیماتی بگیریم که گرچه از چیزهایی که بهشان اهمیت زیادی می‌دهیم محافظت می‌کند، اما اوضاع را آشفته می‌کند، باعث ناراحتی‌هایی می‌شود و احتمالا حداقل برای مدتی برخی اطرافیان از ما بدشان خواهد آمد. 

مثلا ممکن است ناچار شویم به محبوب‌مان بگوییم با وجود علاقه‌ عمیقی که به او داریم، ممکن است نتوانیم برای همیشه با او بمانیم یا مجبور شویم به کودکی بگوییم که وقت خواب است و داستانی برای خواندن در کار نیست. ممکن است لازم باشد به همکارمان توضیح دهیم که حضورش در تیم دیگر مفید نیست و بهتر است شانسش را جای دیگری امتحان کند. چنین موقعیت‌هایی می‌تواند برای آدم‌هایی که به «خوب بودن» متعهدند، عذاب‌آور باشد. احتمالا گرفتار این وسوسه می‌شوند که این قبیل کارهای ضروری را تا آخرین فرصت ممکن به تاخیر بیندازند یا به‌طور کلی از آن اجتناب کنند. «خوب»ها هنوز عمیقا امیدوارند در حالی که همیشه لبخند می‌زنند و دیگران را تایید می‌کنند، با همه دوست بمانند. حساسیت آنها به هرگز نرنجاندن دیگران، اغلب در دوران کودکی در آنها شکل‌ گرفته؛ زمانی که عواقب صداقت و صریح بودن ممکن بود برای‌شان گران تمام شود. ممکن است آنها زیر دست پدر و مادری بزرگ شده باشند که هر وقت ایده‌ای به مذاق‌شان خوش نمی‌آمد، عصبانی می‌شدند یا اگر با آنها مخالفت می‌شد، ممکن بود تا مرز تهدید به ترک کردن‌شان یا خودکشی هم برسند. گذراندن چنین شرایطی در کودکی، کاملا پتانسیل این را دارد که فرد در بزرگسالی احساس کند که باید به دیگران چیزی را بگوید که دوست دارند، بشنوند و انتخاب دیگری وجود ندارد. 

با این حال، خوب بودن واقعی مستلزم چیزی «خوب‌تر» از توافق دایمی با دیگران و نرمش و سازگاری مداوم است. خوب بودن واقعی یعنی بتوانیم سیستم ارزشی خود را به دیگران نشان دهیم و به آن پایبند بمانیم، حتی اگر گاه این پایداری به قیمت نشان دادن مخالفت‌مان با عموم مردم باشد. خوب بودن واقعی یعنی بتوانیم مسوولیت این را بپذیریم که به دیگران بگوییم چه منظوری داریم و احتمالا یک بعدازظهر یا حتی ماه آنها را خراب کنیم، تا در عوض آینده بلندمدت آنها و خودمان را نجات دهیم. این موضوع بدین معناست که بپذیریم گاهی باید بین وفاداری، صداقت، اثرگذاری و دلپذیر و دوست‌داشتنی بودن انتخاب کرد. انسان‌های بالغ با این واقعیت تراژیک کنار آمده‌اند که به چیزی مهم‌تر از محبوبیت نیاز دارند: شخصیت مستقل و هویت. 

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها