تراکتورها در صداوسیما!
ساعت ۲ بعد از ظهر بود که با صدای ساز و دهل، دهها نفر روستایی و عشایر با لباس محلی وارد مرکز همایشهای صداوسیما شدند. چشمان کارمندان صداوسیما و کارکنان کت و شلوار پوشیده مرکز همایشها، گرد شده بود.
روزی عجیبی بود. برای اولین بار در تاریخ شصت ساله صداوسیما، تراکتورها وارد سازمان شدند و در محوطه جامجم صداوسیما به حرکت درآمدند.
روابط عمومی صداوسیما با انتشار گزارشی با موضوع حاشیههای همایش روستا در رسانه، به اتفاقی عجیب در ساختمان جام جم اشاره کرده است.
در بخشی از متن این گزارش آمده است: همایش میتوانست مثل دهها همایش دیگر در قالب چند سخنرانی رسمی خوابآور برگزار و تمام شود اما آنچه در حاشیه و اصل ماجرا رخ داد نه تنها روزی خاص برای مرکز همایشهای بین المللی صداوسیما بلکه برای کل صداوسیما، کارمندان و حاضران در این همایش چهارساعته ساخت.
حضور تراکتورها و سیاه چادرها همه را به هیجان آورده بود. هم کارمندان که ذوق زده برای دیدن مهمانان آمده بودند و هم روستائیان و عشایر که از این استقبال به وجد آمده بودند.
از صبح زود در اتاقهای بخشهای مختلف سازمان صداوسیما، حرفهای جدیدی زده میشد که تازگی داشت: «تراکتور آوردن!»، «بیائید بریم نون محلی و چای زغالی بخوریم»، «چند تا سیاه چادر زدن جلوی مرکز همایش ها»، «تراکتورا دارن جلوی در ورودی ساختمون شیشه ای، می چرخن!» و ... گوشها تیز شدند و چشمها مشتاق برای دیدن از نزدیک ماجرا.
روزی که میتوانست، یکی از روزهای عادی آخر سال باشد ناگهان پرهیجان شد. خیلی از کارمندان از طبقات مختلف ساختمان شیشه ای و ساختمان اداری و ... خودشان را جلوی مرکز همایش ها رساندند تا سر و گوشی آب بدهند. واقعاً آنچه شنیده بودند، درست بود. دود آتش شاخههای خشک، بوی خوش نان تازه و سر و صدای ساز و دهل، محوطه را پر کرده بود. چند تراکتور با ابعاد مختلف، جلوی وحید جلیلی، قائم مقام فرهنگی رئیس رسانه ملی و دبیر ستاد تحول، حرکت میکردند و او به آنها فرمان می داد که با چه آرایشی بین ساختمان شیشهای و مرکز همایشها، پارک کنند. صدای گاز دادن تراکتورها، ساکنان ساختمان شیشه ای را پائین کشانده بود.
خبرنگاران معاونت سیاسی با دوربین و میکروفون از راه رسیده بودند تا این صحنهها را انعکاس بدهند. همه جلوی ورودی چهار سیاه چادری که روی چمن فضای سبز مرکز همایش ها نصب شده بود، جمع بودند تا هم نان پزی عشایری را ببینند و هم آن را با چاشنی پنیر تازه بچشند. آن سوتر در مشکی بزرگ، دوغی خوش طعم در حال ساخته و پرداخته شدن بود. صدای موسیقی روستایی از بلندگوها پخش بود و همه لبخند میزدند. بعضیها با کت و شلوار روی مخدههای رنگارنگ تکیه داده بودند. انگار نه انگار اینجا سازمان صداوسیما و مکانی اداری است.
ساعت ۲ بعد از ظهر بود که با صدای ساز و دهل، دهها نفر روستایی و عشایر با لباس محلی وارد مرکز همایش های صداوسیما شدند. چشمان کارمندان صداوسیما و کارکنان کت و شلوار پوشیده مرکز همایش ها، گرد شده بود. در لابی غوغایی است. مردانی با صورتهایی آفتاب سوخته و دست های کار کرده، گرد هم حلقه زده بودند. دستی بر پشت هم و دستی با دستمال، گرد تا گرد همراه با نواختن موسیقی، میرقصیدند. دیدن افرادی که با لباس محلی، موبایل به دست در حال عکاسی و فیلمبرداری بودند و با مهمانان ویژه مثل محمد فیلی و امرالله احمدجو عکس میگرفتند چشمگیر بود. هر کس هر جایی که پیدا کرده، نشسته بود. تُن صدای حاضران به واسطه حضور در دشت و کوه، بلند بود و حتی حرفهای آهستهشان را هم، همه در زیر سقف سالن میشنیدند. اقبال واحدی با لباسی از جاجیم، اجرای مراسم را برعهده داشت و از همان ابتدا بنا را بر سادگی و صمیمیبودن فضا گذاشت. رئیس سازمان صداوسیما هم درست از ابتدای مراسم در سالن حضور داشت و با لبخند و حتی دست زدن، حاضران را همراهی میکرد. بعد از خواندن قرآن و سرود ملی، مجلس حالتی رسمی می یابد.
نمایندگان عشایر و روستا با دعوت رضاپور دبیر همایش و مسئول قرارگاه روستا روی سن رفتند تا کنار هم روی صندلیهایی رو به حضار بنشینند. حتی این چیدمان هم متفاوت بود. همه منتظر بودند به ترتیب پشت تریبون بروند اما تربیون عملاً به کار نیامد. تک به تک هم از مشکلات گفتند و هم از کارهای موفقشان. لباس های رنگارنگ و گوناگون از ترکمن تا عشایر، سالن مرکز همایش ها را به رنگین کمانی زیبا بدل کرده بود. رنگین کمانی که تاکنون سابقه نداشت. کارمندان صداوسیما هم هیجان زده در سالن حضور داشتند. امروز روز دیگری برای آنها بود. روزی که با کلی خاطره به خانه برگشتند.
پیمان جبلی، رییس صداوسیما هم همین را به زبان دیگری گفت: «سلام بر شما، امروز شما صفا آوردید، هوا آوردید، امید آوردید، نشاط، شجاعت و خلاقیت آوردید. همه چیزهای خوب را با خودتان به صداوسیما آوردید. جایتان در این سالها خالی بود. به آغوش رسانه ملی خوش آمدید.» این حرفها سالن را روی هوا برد. مراسم حدود چهار ساعتی ادامه داشت اما کسی خسته نبود. رئیس صداوسیما تازه بعد از مراسم سراغ سیاه چادرها رفت، داخلشان نشست و گپ زد. بوی خوش نان و صورت های خندان، صداوسیما را پر کرد.
دیدگاه تان را بنویسید