یادداشت محمد تقوی، نویسنده و منتقد در سالنامه «اعتماد»:
جامعه پیوسته به مرجعیت نوین نیاز دارد/ آثار ادبی نوین با مرجعیت اتوریته قابل فهم نیستند
پیوسته به مرجعیت نوین نیاز پیدا میکنیم چون هیچ معیاری ابدی و همیشگی نیست و انسان پیوسته به تحول نیاز دارد. شاید جنگ مراجع [اجتماعی] پیشین و پسین اشارتی هم داشته باشد به دو خصیصه متضاد انسان: میرایی و میل به جاودانگی. شاید مرجعیت حاکم میل به جاودانگی داشته باشد و در برابر حقیقت مطلق و انکارناپذیر مرگ مقاومت بکند.
به نظر محمد تقوی، داستاننویس و منتقد ادبیات داستانی، جامعه پیوسته به مرجعیت نوین نیاز دارد؛ چون هیج معیاری ابدی و همیشگی نیست و انسان پیوسته به تحول نیاز دارد. او همچنین معتقد است که اگر یک سلبریتی در مقطعی موقتا نقش مرجع اجتماعی را بازی کند، فینفسه ایرادی ندارد؛ مشروط به اینکه آگاه و دانا و دلسوز باشد.
تقوی یادداشتی برای سالنامه «اعتماد» نوشته است که بخشهایی از آن را در ادامه میخوانید:
- آیا در ادبیات داستانی ما نوعی مرجعیت وجود دارد؟ بله وجود دارد و مخاطب، نویسنده و منتقد ادبیات داستانی برای درک دقایق ادبیات داستانی ناگزیر است به این مراجع مراجعه کند. نکته اصلی این است که ادبیات داستانی نوین در لحظه گریزان حال اتوریته مرجعیت حاکم را به چالش میگیرد. نویسندگان هر نسل داستانها و مقالاتی نو خلق میکنند، آثاری که با مراجعه به مرجعیت اتوریته قابل فهم و تحلیل نیستند یا مخاطب عام برای ارتباط با این آثار احتیاج به فرصت، راهنمایی و آموزش دارد.
- جامعه وقتی مرجعیت خودش را از دست میدهد که نهادهای اجتماعی یک کشور یا دولت فرضی با کارشناسان رسمی بسیار به سوالات نوین جوابهای کهنه بدهد. در اینصورت بهتدریج جامعه با یک جای خالی مواجه میشود، با یک سوال بیجواب، با یک سیاهچاله که عالم و آدم را درخود فرومیکشد و با یک وضعیت اضطراری مواجه میشویم. چه کسی میتواند نقش مرجع اضطراری را بازی کند؟ آیا یک فوتبالیست یا یک هنرپیشه یا نویسندهی محبوب میتواند در یک برهه کوتاه نقش مرجع را بازی کند؟ اگر آگاه و دانا و دلسوز باشد چرا که نه.
- کسانی در کلمبیا معتقد بودند که اگر گابریل گارسیا مارکز با رییس دولت کلمبیا درگیر نمیشد و به جای آن خودش را کاندید میکرد شاید رای میآورد و به جای این که به مکزیک فرار کند بر صندلی رییسجمهور کلمبیا مینشست. شاید به همین دلیل باشد که در پیشرفتهترین دموکراسیهای دنیا احزاب به دنبال جذب هنرپیشهها و سلبریتیها هستند.
- مراجع [اجتماعی] جایگزین بخشی از روند ناگزیر تحولخواهی هستند و اجتماعی که خودش را از نامزدهای احتمالی و طبیعی و قانونی محروم کند در عمل راه را برای حادثه باز کرده است. با زمان نمیشود جنگید. آحاد یک اجتماع باید فرصت کافی داشته باشند تا تشخیص بدهند چه کسی یا چه نهادی این شایستگی را دارد تا تبدیل بشود به شخصیت اصلی داستان. بدون یک شخصیت اصلی نمیتوان داستان نوشت.
- پیوسته به مرجعیت نوین نیاز پیدا میکنیم چون هیج معیاری ابدی و همیشگی نیست و انسان پیوسته به تحول نیاز دارد. شاید جنگ مراجع [اجتماعی] پیشین و پسین اشارتی هم داشته باشد به دو خصیصه متضاد انسان: میرایی و میل به جاودانگی. شاید مرجعیت حاکم میل به جاودانگی داشته باشد و در برابر حقیقت مطلق و انکارناپذیر مرگ مقاومت بکند. میگویند کاملترین تعریف انسان، این است که انسان موجودی است ناقص. شاید پذیرفتن این نقص سخت باشد شاید هم بتوانیم بهتدریج بر خودمان غلبه کنیم و بیاموزیم که به رسمیت شناختن همین نقصان و پذیرفتن همین جای خالی انگیزه جستوجوی جاودانه ما برای کمال باشد.
دیدگاه تان را بنویسید