روایت کارگردان نمایش «لئوناردو داوودنژاد» از 7 ماه تلاش و سختی؛ آدم هفت ماه قبل نیستم
حسین کشفی اصل، کارگردان نمایش «لئوناردو داوودنژاد» گفت: کسی که کار هنری انجام میدهد، سعی میکند با نگاه مردمی همراه باشد. به همین دلیل (در این هفت ماه) مشغول هیچ کاری نبودم. هفت ماه هیچ کار دیگری نتوانستم بکنم.
احمدرضا حجارزاده-درست هفت ماه پیش نمایش کمدی «لئوناردو داوودنژاد» در سالن انتظامی خانه هنرمندان روی صحنه رفت تا برای علاقهمندان به هنر تئاتر، لحظاتی شاد و مفرح رقم بزند اما آن نمایش فقط سه شب مجال اجرا یافت و پس از آن به دلیل وقوع بحرانهای اجتماعی و سیاسی کشور، خانه هنرمندان ایران اجراهای نمایشی خود را متوقف کرد.
به گزارش اعتماد، گرچه هنوز شرایط جامعه تغییر چندانی نکرده اما اکنون فعالیت سالنهای نمایشی آغاز شده و در این میان کمدی «لئوناردو داوودنژاد» به نویسندگی محسن میرزاخانی و کارگردانی حسین کشفی اصل، دوباره از روز یکشنبه 27 فروردین ماه میزبان تماشاگران تئاتر است؛ منتها اینبار با تغییراتی اساسی در ترکیب بازیگران، طراحی صحنه و نمایشنامه. کشفی سال گذشته تراژدی «تجربههای اخیر» نوشته امیررضا کوهستانی را در تئاتر شهر اجرا کرد و حالا با یک تئاتر کمدی به صحنه برگشته است. «لئوناردو داوودنژاد» در یک ساعت، مخاطبش را از احوال و اخبار ناخوش این روزهای جهان دور میکند. این نمایش که هر شب ساعت 20:30 در خانه هنرمندان اجرا میشود، براساس نمایشنامه «هنر» نوشته یاسمینا رضا تولید شده و تاکنون بازخوردهای خوبی از مخاطبانش گرفته است. با حسین کشفی اصل درباره تولید و اجرای نمایش «لئوناردو داوودنژاد» و تغییرات جدید آن گفتوگو کردیم.
شما نمایش «لئوناردو داوودنژاد» را شهریور سال گذشته در همین سالن روی صحنه بردید که پس از سه شب اجرا، متوقف شد. هفت ماه فاصله تا اجرای دوباره، شما را از ادامه کار ناامید نکرد؟
خیر، چون اصولا در زندگی آدم پرامیدی هستم. طبیعتا من هم آدم هستم، ربات نیستم. احساسات خودم را دارم و ممکن است خیلی جاها از یکسری چیزها ناراحت بشوم و انرژی منفی به سمتم بیاید اما سعی دارم آینده را همیشه خوب ببینم. فاصله هفتماهه برای ادامه اجراها من را ناامید نکرد؛ اتفاقا خیلی مصممترم شدم که این کار را بهتر از قبل به سرانجام برسانم.
در هفت ماه گذشته که خبری از اجرای «لئوناردو...» نبود، مشغول چه کاری بودید؟ نمایش دیگری در مقام بازیگر یا کارگردان روی صحنه داشتید؟
قرار بود من در نیمه دوم سال گذشته یک روز بیکاری بابت اجرا نداشته باشم. قرار بود به طور مداوم به عنوان کارگردان یا بازیگر روی صحنه باشم. به عنوان بازیگر قرار بود در نمایش «اقامتگاه» بازی کنم. نمایش «تجربههای اخیر» قرار بود برای دومینبار در سال گذشته روی صحنه بیاید و در مقام کارگردان حضور داشته باشم. نمایش «زوج ناجور» قرار بود در تئاتر شهر به صحنه برود و بازیگر، دراماتورژ و مشاور پروژهاش باشم. در جشنواره تئاتر فجر سال گذشته هم بازیگر نمایش «سراط» بودم که گروه اجرایی تصمیم گرفت در جشنواره اجرا نرود! بعد از جشنواره، نمایش «استنطاق همفری بوگارت» قرار بود در خانه هنرمندان روی صحنه بیاید. تمام این نمایشها کنسل شدند! کسی که کار هنری انجام میدهد، سعی میکند با نگاه مردمی همراه باشد. به همین دلیل مشغول هیچ کاری نبودم. فقط یکی، دو بار مشغول تمرین بودم؛ تمرینهایی که دست و پا شکسته اتفاق میافتاد و اجتنابناپذیر بود. هفت ماه هیچ کار دیگری نتوانستم بکنم. نه اینکه نخواهم، بلکه نتوانستم! بسیاری از همکاران من هم همین شرایط را داشتند. امیدوارم اتفاقهای بهتری بیفتد و این تلخیها را از بین ببرد.
سری جدید اجراهای نمایش، با تغییرات چشمگیری در ترکیب بازیگران، طراحی صحنه و بعضی لحظههای نمایشنامه روبهرو است. این تغییرات ناشی از کجاست؟ آیا هنگام توقف اجراها به آنها فکر کرده بودید؟
بخشی از تغییرات اجتنابناپذیر است. یک زمان میبینید بازیگر یک کار در مقطع زمانی خاصی برای کار شما برنامهریزی کرده. وقتی کار شما به تعویق میافتد، ممکن است آن بازیگر هم برنامهریزیهای دیگری داشته باشد. به عنوان کارگردان اصول حرفهای این است که به او احترام بگذارید و اجازه بدهید انتخاب کند. در مورد عوامل پشت صحنه هم این اتفاق وجود داشت و آنها هم مثل بازیگران برنامهریزی دیگری در ذهنشان داشتند. بنابراین باید به آنها احترام گذاشت چون به زور نمیشود کسی را آورد سرِ پروژهای تا همکاری بکند. درخصوص طراحی صحنه که مهمترین بخشِ دور جدید اجرای من است، باید بگویم هیچوقت عادت به تکرار کردن خودم ندارم. حتی در شرایطی که به ناچار در آن قرار گرفتم. مثل همین شرایط. هفت ماه پیش شرایطم به گونهای بود که مجبور شدم اجرا نروم. بهعلاوه اینکه مجموعه محل اجرا به مدت هفت ماه تعطیل شد و در آن شرایط، کاری نمیتوانستم بکنم. اگر همان چیزی را که هفت ماه پیش ارایه داده بودم الان انجام میدادم، در نگاه خودم این ذهنیت را داشتم که به نوعی دارم خودم را تکرار میکنم. انگار خودم را قرقره میکنم. همیشه سعی داشتم از این مساله فاصله بگیرم. طبیعتا در این هفت ماه همه ما تغییراتی کردهایم و قطعا این تغییرات باید در کارمان نمود پیدا بکند؛ ولی آن موقع که اولینبار اجرا میرفتیم به این تغییرات فکر نکردم، چون اصلا فکرش را نمیکردم این توقف هفت ماه طول بکشد اما دیدم اینطور نیست و بیش از نیمی از یک سال همهچیز متوقف شد؛ ولی به مرور این اتفاق افتاد. یعنی سه ماه پس از توقف اجرا، مدام به تغییرات اجرای نمایشم فکر میکردم.
اگر در مقام کارگردان بخواهید اجرای جدید نمایش را با اجرای قبلی مقایسه کنید، از کدام یک بیشتر راضی هستید؟
قطعا و بدون هیچ لحظهای مکث میگویم از اجرای جدید. چون کسی که کار هنری میکند، برای آن کاری که جدیدتر است، ایدههای بیشتری دارد و با فکر و ذهنیت بازتر و تجربه بیشتر سراغ آن آمده. بنابراین با اطمینان میگویم سطح این اجرا را از اجرای قبلی که سه شب بیشتر روی صحنه نبود، بالاتر میدانم؛ چراکه دچار تغییرات بسیار اساسی شده و من از این تغییرات اساسی بسیار زیاد راضیتر و خشنودترم. به نظرم باعث شد ما مسیر درستتری در پیش بگیریم و هنر هم چیزی غیر از این نیست. شما هر چه رو به جلو میروید، طبیعتا تصمیم میگیرید اتفاقهای بهتری را رقم بزنید. ما هم از این قاعده مستثنا نبودیم.
با توجه به اینکه فضای جامعه هنوز از شرایط بحرانی خارج نشده، به نظرتان اجرای نمایش کمدی این شانس را دارد که با استقبال تماشاگران مواجه شود؟ نگران نبودید مخاطبان تئاتر حوصله تماشای کار کمدی نداشته باشند؟
من همیشه این را گفتهام که ما در سرزمینی زندگی میکنیم که به هیچ عنوان نمیتوانیم تخمین بزنیم وقتی شب میخوابیم و صبح بیدار میشویم، اوضاع و احوال چگونه است! چه از نظر اقتصادی، چه به لحاظ ابعاد هنری، چه از نظر دیگر شاخههای مختلف جامعه. این سرزمین اصولا سرزمینِ خیلی پیشبینینشدهای است. ما حتی نمیدانیم دو ساعت دیگر چه اتفاقی میافتد. در سرزمینی هستیم که ساعت 11 امروز دلار یک قیمت است و یک ساعت بعد، دلار یک قیمت دیگر! خیلی چیزها تغییر میکند و باعث تغییرهای عمدهتر و بزرگتری در فضاهای مختلف زندگی و کاری آدمها میشود. بله، جامعه ما هنوز از شرایط بحرانی خارج نشده، همه میدانیم. در چنین شرایطی ترجیح شخصی من این است که به کارم ادامه بدهم. من برای کارم سالها زحمت کشیدم. مثل بسیاری از همکاران دیگرم. سال گذشته نیز ما آدمهایی همراه با نگاه مردمی بودیم. خودمان هم جزو این مردم هستیم و جدا از این مردم نیستیم؛ اما نگاه من این است که باید اثرمان را تولید کنیم. فکر میکنم ما در این نمایش کمدی هر کاری نمیکنیم که مخاطب بخندد. اتفاقا یک موضوع نمایشی را مطرح میکنیم که در کمال ادب و احترام اتفاق میافتد. خیلی از نمایشهای کمدی، بیتعارف کمدیهای سخیفی هستند اما «لئوناردو داوودنژاد» اینطور نیست، بلکه نمایشی است که وقتی از سالن بیرون میآیید، طبیعتا به اتفاقهای آن فکر میکنید. شاید خودتان را جای آدمهای نمایش قرار بدهید. به نظرم اگر قرار است کسی کار بکند، نمایش کمدی میتواند حال جامعه و آدمهایش را عوض بکند. ما در جامعهای زندگی میکنیم که روح و روان آدمها شاید اوضاع خیلی خوبی نداشته باشد. حداقل کاری که میتوانید به عنوان هنرمند بکنید، این است که کاری انجام بدهید تا اگر آدمها یک ساعت وقت میگذارند برای دیدنِ نمایش شما و هزینه میکنند، دستکم خنده روی لبهایشان بیاورید، کمی شادشان بکنید و روحیهشان را تغییر بدهید. تمام تلاشم این است چنین اتفاقی بیفتد. اینکه من و گروهم چقدر بتوانیم موفق عمل بکنیم، نمیدانم. آن به نگاه تماشاگر برمیگردد که بیشک سرمایه اصلی هنر است. سال گذشته نمایشی کار کردم به نام «تجربههای اخیر» که رویکرد من به آن نمایش کاملا با این نمایش متفاوت بود. در «تجربههای اخیر» خیلی از تماشاگران شاید با چشم اشکآلود از سالن بیرون میآمدند. نمایش خیلی غمانگیزی بود. بعد از آن تصمیم گرفتم نمایشی را کارگردانی بکنم که وقتی آدمها از سالن بیرون میآیند، خنده روی لبشان باشد و کمی خوشحالشان کرده باشم. بازخوردهایی هم که تاکنون از مخاطبمان گرفتهایم این است که تماشاگر با حال خوب از سالن بیرون میرود. برای کسی که کار هنری میکند هیچچیز مهمتر از این نیست که حال تماشاگرش با اثری که تولید کرده، خوب باشد.
با توجه به اینکه متن براساس نمایشنامه «هنر» یاسمینا رضا نوشته شده، چرا متن اصلی را اجرا نکردید و سراغ این برداشت آزاد آمدید؟
نمایشنامه خانم یاسمینا رضا نمایشنامه بسیار جذاب و خوبی است اما دو نکته وجود دارد؛ اول اینکه آن نمایشنامه بارها در شهر و کشورمان اجرا شده. اولینبار اواخر دهه 70 این متن توسط زندهیاد داوود رشیدی در سالن چهارسوی تئاترشهر به صحنه رفت که خود آقای رشیدی بازی میکردند همراه با سعید پورصمیمی و فرهاد آییش. من آن اجرا را دیدم. در همان مقطع، پارسا پیروزفر هم این نمایشنامه را کار کرد که خودش بازی میکرد و امیر جعفری و سیاوش چراغیپور. آخرینبار هم از میان گروههای حرفهای، وحید رهبانی این متن را در تماشاخانه پالیز و با بازی داریوش فرهنگ، محسن حسینی و امید روحانی به صحنه برد. همیشه نگاهم این است که یکسری نمایشنامهها توسط آدمها و گروههای مختلف با نگاههای متفاوت، بارها کار شدهاند. به همین دلیل سعی میکنم فاصله بگیرم از اجرای نمایشنامهای که بارها تکرار شده! اینجور وقتها بیشتر فکر میکنم چه کار جدیدی میتوانم با متنی بکنم که چند بار اجرا شده و همه دیدهاند! یکی از چالشهای من و محسن میرزاخانی این بود که فضا را تغییر بدهیم. اگر بخواهیم همان فضای روشنفکری را که در متن خانم یاسمینا رضا وجود دارد اجرا بکنیم، خب بارها اجرا شده و همه از قصه باخبرند. جذابیت این متن، آن میشود که ما موقعیت و جغرافیا و جنس آدمها و ادبیاتشان را تغییر بدهیم. شرایط محیط زندگیشان را تغییر بدهیم. اینطور مواقع چی بهتر از اینکه به جغرافیای خودت بیایی؟! وقتی بیایی در کشور خودت، طبیعتا آدمها ملموستر میشوند، با آدمها میتوانید همذاتپنداری بیشتر و بهتری بکنید و جواب بهتری هم از مخاطبت بگیرید. احساس بدی هم از انجام این کار ندارم. اتفاقا خیلی حس خوبی دارم از اینکه فضای نمایش در زمان حالِ تهران میگذرد.
مخاطب «لئوناردو ...» میپرسد که هدف این نمایش آیا نقد فضاهای هنری و روشنفکری است یا اینکه فقط میخواستید یک داستان کمدی را به نمایش بگذارید و تماشاگر بیحوصله این روزها را بخندانید؟
یکی از مهمترین چیزهایی که تماشاگر میتواند به عنوان پیام از نمایشنامه این کار دریافت بکند، آن است که اگر شناخت کاملی از کسی نداریم، او را خیلی زود قضاوت نکنیم. شاید آدمی که قضاوتش میکنیم، اگر اسم و فامیلی یا تیپ و ظاهر عجیب و غریبی دارد، اگر دارای حرکات و سکنات عجیب و غریب است، قرار نیست آدم پسرفتهای باشد یا چیزی حالیاش نباشد. آدمها شاید همان چیزی باشند که دربارهشان گفته میشود و ما به خاطر قضاوت زودهنگام، ممکن است همه چیز را از بین ببریم. البته هدفم قطعا نقد فضای هنری و روشنفکری هم بوده. اگر صادقانه بگویم، در همه فضاهای هنری موجود، اعم از تئاتر، سینما، نقاشی، مجسمهسازی و... اغلب آدمها خیلی زود فکر میکنند با تولید یک اثر هنری صاحب جایگاهی هستند. در صورتی که اینطور نیست. هنر مبحثی است که با رنج و زحمت و تلاش اتفاق میافتد. هنر واقعا رهِ صدساله را یکشبه رفتن نیست، ولی خیلیها با تولید یک یا دو اثر هنری فکر میکنند جزو آدمهاییاند که میتوانند درباره مسائل هنری هم صحبت بکنند و ادعاهای روشنفکری هم داشته باشند. در جامعه خودمان و فضای تئاتری هم کم نیست. قطعا یکی از اتفاقها برایم این بوده که نقد بکنم. زود قضاوت کردن این سه آدم و در دیالوگها نقد آدمهای هنرمند و فضای روشنفکری هنری باعث میشود سرانجام آن فاجعه اتفاق بیفتد! همچنین قصد داشتم تماشاگر افسرده و بیحوصله را بخندانم.
نمایش «لئوناردو...» اثری ساده، کوتاه و مفرح با کارگردانی حرفهای و تمیز است. آیا نمایشنامه شما را به سمت کارگردانی رئالیستی هدایت کرد یا خودتان اصرار به این شیوه اجرایی داشتید؟
ببینید، شاید اگر متن «هنر» خانم یاسمینا رضا را اجرا میکردم، یکسری تغییر و تحول در نور کار اعمال میکردم، چون آن متن میطلبد، ولی وقتی به این نمایش نگاه میکنید، میبینید «لئوناردو داوودنژاد» یک نمایشنامه کاملا رئالیستی با میزانسنها، نوع گویش و فضای رئالیستی است، یعنی همان چیزی که امروز در خانه همه ما اتفاق میافتد؛ چهجوری روی مبل مینشینیم، چهجوری لم میدهیم یا راه میرویم، جر و بحثمان یا استایل ایستادنمان چگونه است؟! همان چیزی که به شکل عادی برای همه وجود دارد. اگر تغییر نور در این کار ایجاد میکردم، از فضای رئالیستی و زندگی که دنبالش بودم، دور میشدم. نمایشنامه «لئوناردو...» را باید خوب شنید تا تماشاگر چیزی را از دست ندهد. این اجرا با نوع میزانسنهای «تجربههای اخیر» متفاوت بود. در «تجربهها...» میزانسنهای ایستا زیاد داشتیم و نمایش بر پایه و اساس سکون و سکوت اتفاق میافتاد اما حرکتهای «لئوناردو...» تند و سریع و دیالوگهای آن خیلی پرتابی اتفاق میافتد. بنابراین کاملا اصرار داشتم به این شیوه اجرا بشود، چون ماجرا و متن است که باید تماشاگر را تا انتها با خود بکشاند. نیازی حس نکردم که با نور بازی بکنم، غیر از یک نور، یعنی زمانی که بوم نقاشی وارد صحنه میشود، یک نور اضافه میشود و تاکید میکند روی تابلو. در پایان هم تمام نورها گرفته میشود و فقط یک نور روی تابلو میماند.
اجرای نمایش به کوئنتین تارانتینو تقدیم شده! نشانههایی هم از طنز و خشونت رایج در آثار این کارگردان امریکایی در نمایش دیده میشود اما به نظرم کافی نیست و با توجه به تنش و درگیری میان شخصیتها، میشد از فرم کارهای تارانتینو بیشتر بهره برد. نمیخواستید فضای نمایش خشنتر یا اتفاقهای بین آن سه دوست، مضحکتر باشد تا ادای دِین کاملی به تارانتینو کرده باشید؟
من هر کدام از کارهایم را به یک عزیزی تقدیم یا از او یاد میکنم. این یک مساله دلی است. تارانتینو از فیلمسازان محبوب من است. فیلمساز عجیب و غریبی است که خشونت در کارهایش دیده میشود اما همراه با طنزی بسیار عجیب. این کار در وهله اول بیشتر یک ادای دین است از عشق و علاقهام به او. البته جاهایی از کار، رگههایی از نگاه این فیلمساز را میبینیم. اگر میخواستم از این پیشتر بروم، باید بیشتر در متن دست میبردم و شاید زیادهگویی میکردم. اگر میخواستم نگاهم معطوف به تارانتینو باشد، کمی از اصل و اساس متن و فضای رئالی که در تهران اتفاق میافتد، دور میشدم. همین اندازه برایم کافی بود. هر چند شاید بعضی مخاطبان مثل شما، از این نظر احساس کمبود کنند و بگویند میتواند بیشتر هم باشد.
دیدگاه تان را بنویسید