ماجرای قتل جوان سبزواری؛ جامعه پیچیده است و آیا واقعا مزاحمت رخ داده؟
علی ملاقلیپور، کارگردان سینما و تلویزیون در واکنش به قتل جوان سبزواری نوشت:
کار من فرهنگ است و در کتاب و فیلم و پژوهش حیات دارم و از دریچه فرهنگی نقدی به رفتار مرحوم حمید البداغی دارم ، نه بابت غیرتش بلکه به خاطر اینکه اینگونه که از آنطرف خیابان هنوز ماجرا را خوب نسنجیده با داد و فریاد و الفاظی جلو بیاید و لگد پرتاب کند را نه درست می دانم نه منطقی ، پس از ورود او هم دخترها فرار نمی کنند و گویا ماجرا به آن وخامت ذهنی ای که البداغی فکر می کرده نبوده...
اینکه یک پسر جوان سبزواری گیر داده بوده و کشمکشی بوده بین او و دوستانش که بیخیال شود در فیلم مشخص است اما دخترها هم نه در کشمکش داد می زنند نه فرار می کنند نه مردم وارد می شوند ، نمی توان گفت باقی مردم رهگذر بی غیرت هستند ، به این توجه کنید دیگران زمانی وارد میشوند که دعوا شده یعنی در نگاه ناظران آن کشمکش اولی نقطه بحرانی نبوده چرا که بسیاری از این کشمکش ها را بعد از تعطیلی دبیرستانهای دخترانه دیدیم و پسران بالغ و نوجوان که در تلاش ناپخته برای صیادی جنس دختر هستند و کم نیستند آنها که در جو بلوغ و عشق لاتی رفقا شرط بستند که امروز مخ می زنند و فلان دختر را راضی می کنند ، این دو جوان کم سن که سابقه دار هم بودند و حتی در فیلمی که دستگیر شدند می گویند « انگار مزاحم شده بودیم که این آقا آمد برای دفاع » قصدم دفاع از ضارب نیست ولی کسی که پر از نیاز است و جامعه و حکومت خواسته و ناخواسته او را به بن بست جنسی کشانده و روزانه بدنش شش میلیون سلول جنسی تولید می کند و هر بار ناتوان در جلب جنس مقابلش هست محتمل است که به مغز حرامش بزند بخصوص که اگر فرهنگ پایینی داشته باشد
آیا نمیشد آقای البداغی اول برسد در حد ده تا بیست ثانیه بررسی کند ؟ نمی شد تکنیکی به خرج دهد مثلا اگر فهمید که واقعا دخترها نیاز به رفع مزاحمت دارند وارد شود و یک دستی بزند که ا دخترعمو ، یا دختر آقای فلانی اینجا مزاحمتون شدند ؟
این را شاید دیده اید معمولا در این حالت پسرهایی که گیر داده باشند به احتمال زیاد عقب می کشند ، ولی اگر با داد و فریاد و لگد وارد ماجرا شوی معلوم است غرور جوان مغرور وخام مجالی جز درگیری به او نمی دهد و وای به حال جوان خامی که راهکارش چاقو باشد که خودش را بدبخت می کند .
من دختری را سراغ دارم که موهای بلندی داشت و از پشت مقنعه بیرون میزد و پسری در سر راهش موهای او را از پشت می کشید و دختر هم میگفت بیشعور عوضی برو گمشو ولی آنها مدتهاست که با هم ازدواج کرده و فرزند هم دارند . شاید اگر البداغی در این ماجرا هم بود با این پسر درگیر میشد «جامعه پیچیده تر از اینهاست»
دیدگاه تان را بنویسید