اعتماد گزارش داد:
خمره، تنها سهلانگاری موزه رشت نیست؛ از در دسترس بودن جمجمه مردمان هزاره اول تا خنجر باستانی که از دست گردشگر روس به زمین افتاد!
روزنامه اعتماد نوشت: فورا کلید میآورد، ویترین را باز میکند و خنجر را برمیدارد و به جهانگرد میدهد. در تبادل خنجر بین او، مترجم و روس، بناگاه خنجر ول میشود و بر زمین میافتد... ترق! خوشبختانه نمیشکند. صدا به صدا نمیرسد.
محمد باقرزاده- خمرهای تاریخی که محل جمعآوری آشغال در موزه رشت شد؛ این جمله خبرساز که با واکنشهای فراوانی روبهرو شد تنها یکی از نکات روایت منتشرشده در «اعتماد» بود و این درحالی است که گزارش، نقدهای دیگری هم داشت اما چندان موردتوجه قرار نگرفت.
به گزارش اعتماد، ماجرا اما دقیقا چه بود و واقعیت چیست؟ به آغاز پرونده و روزهای پیش از انتشار «تونل وحشت» برگردیم؛ هفته پیش فردی با روزنامه «اعتماد» تماس گرفت و شیوه انتشار مطالب مخاطبان در این روزنامه را جویا شد و پس از صحبتهای نخست، یادداشتی را به این روزنامه ارسال کرد؛ روندی که در هفته بارها تکرار میشود و در بسیاری از موارد حتی کار به انتشار مطالب هم کشیده نمیشود. در این مورد اما ماجرا متفاوت بود و خواندن خطوط نخست یادداشت ارسال شده نشان میداد که با متن و روایتی مستحکم روبهرو هستیم و در مرحله بعد محتوای آن یادداشت از شرایطی بهغایت اسفناک حکایت داشت.
بررسیهای بیشتر اما نشان میداد که هم نویسنده فردقابل اعتنایی است؛ چه به لحاظ دقت و قدرت متن و چه به لحاظ جایگاه علمی، هم براساس اسناد و دادههایی که در اختیار دارد، ادعاهای مطرحشده در آن روایت از روندی منطقی پیروی میکند و دستکم در نگاه نخست منطق روایت و اسناد ارایهشده واجد اهمیت است. برای یک رسانه اما همین موارد کفایت میکند که پا به پرونده بگذارد و در حد توان صحتسنجی را پیش بگیرد. گزارش پیشرو اشارهای تیتروار به روند طیشده درباره این پرونده و همچنین بررسی شرایط کنونی است که در پایان براساس دادههای در دسترس و همچنین موارد مطرحشده راهکارهایی را پیشنهاد میدهد؛ راهکارهایی که امکان بررسی بیشتر از سوی مخاطبان و فضا را برای قضاوت دقیقتر آنها فراهم میکند. نخست اما ببینیم ماجرا دقیقا چیست و چه مواردی در روایت نخست «آرش رادی» درباره موزه باستانشناسی و مردمشناسی رشت مطرح شده است.
«تونل وحشت»؛ ماجرا چیست و کلیت انتقادها به موزه رشت چه بود؟
یکبار دیگر به «تونل وحشت» یعنی روایت منتشرشده در تاریخ ۲۰ آبان امسال روزنامه «اعتماد» برگردیم؛ نوشتهای از «آرش رادی»، عضو هیاتمدیره بنیاد اکبر رادی و دانشجوی دکترای برنامهریزی و مدیریت فرهنگی که اگرچه با ماجرای «استفاده از یک خمره باستانی به عنوان سطل آشغال در موزه رشت!» مطرح و خبرساز شده اما نکات فراوان دیگری هم دارد. از موارد عجیب در چندین بیانیه و جوابیه منتشرشده از سوی مدیران میراث فرهنگی استان گیلان و ویدیویی که از یکی دیگر از مدیران موزه منتشر شده بیتوجهی مطلق به دیگر نقدهای مطرحشده در روایت «تونل وحشت» است اما این محورها چه بودند؟ به روایت منتشرشده در تاریخ ۲۰ آبان یعنی درست یک هفته پیش برگردیم؛ پس از نقد قیمت بلیت بازدید از این مکان مهم فرهنگی، محور نخستین نقد مهم شیوه نگهداری «جمجمه و اسکلت مردمان هزاره اول» است.
در این بخش از روایت آمده است: «چند جمجمه ناسالم و شکسته بدون هیچ حفاظی در ارتفاعی نسبتا پایین روی تلی از خاک قرار داده شدهاند. این ویترین، بدون شیشه محافظ است و دورنمای کورهپزی یا تنور یک نانوایی متروک را تداعی میکند. از مسوول مربوطه میپرسم که این چه وضعی است؟ اگر کودکی یا - بر فرض- فرد ناراحتی عمدا یا سهوا جمجمهها را بردارد و بشکند چه؟ چرا حریمی، حفاظی، بوق هشداری درنظر نگرفتهاید؟ او با خوشرویی پاسخ میدهد: «اتفاقا فردا قراره بچههای مدرسه... رو بیارن بازدید؛ حواسمون هست، مشکلی پیش بیاد، سریعا خودمونو میرسونیم.» به او میگویم: اتفاق بهطور ناگهانی میافتد؛ تا شما خودتان را برسانید که کار از کار گذشته است و اگر قرار باشد شیئی داغان شود که تا برسید داغان شده... با حالتی متقاعدکننده و یواش تکخالش را رو میکند:« نگران نباشین، از اینا تو انبار بازم هست. اگه لازم شد، جایگزین میکنیم.»
درباره این موضوع مهم هیچ توضیح یا واکنشی در آن جوابیه هم نیامده است. این اما همه ماجرا نیست و از پاراگراف چالشبرانگیز «خمره سفالین» که بگذریم، به ماجرای بیتوجهی به «خنجری کهن ولی تازه کشفشده» میرسیم که در این باره آمده است: «از همهمههای بلند، نظرم به دو جهانگرد روس به همراه مترجمشان جلب میشود که پشت ویترین جنگ افزارهای عهد باستان گرم گپ و گفت با مسوول مربوطه هستند. یکیشان ادعا میکند که شاید بتواند نوشته ریز روی خنجری تازه کشف شده را بخواند. مسوول به او میگوید که حتی اساتید دانشگاه تهران هم نتوانستهاند ترجمهاش کنند، اما فورا کلید میآورد، ویترین را باز میکند و خنجر را برمیدارد و به جهانگرد میدهد. در تبادل خنجر بین او، مترجم و روس، بناگاه خنجر ول میشود و بر زمین میافتد... ترق! خوشبختانه نمیشکند. صدا به صدا نمیرسد.» در جمعبندی این بخش باید تاکید کرد که تاکنون و در پاسخهای منتشرشده دستکم به این چند محور مهم پرداخته نشده یا توضیحی درباره آنها منتشر نشده است؛ نقدهایی که در یک جمعبندی ساده نوع برخورد با چنین آثار مهم و مدیریت موزه را به پرسش میگیرد. این پرسشها را البته با مدیرکل میراث فرهنگی استان یعنی فرد ناظر بر مدیریت این موزه درمیان گذاشتیم که پیش از رسیدن به آن، خوب است توضیحی درباره صحتسنجی یا دلیل انتشار روایت اول را با شما به اشتراک بگذاریم: چرا به روایت مخاطبی ناشناس که با روزنامه تماس گرفته اعتماد و آن را منتشر کردیم؟
صحتسنجی «اعتماد»؛ چرا روایت آرش رادی قابل اعتماد است؟
یکبار دیگر پرونده را با هم مرور کنیم؛ در روندی عادی فردی با «اعتماد» تماس میگیرد و میخواهد نوشتهاش را در روزنامه منتشر کند؛ پس از ارسال نوشته و بررسی از سوی دبیرگروه، با نویسنده تماس گرفته میشود و درباره جزییات این روایت و پیشینه و سابقه فرد نویسنده پرسشهایی مطرح میشود. در این بین تلاش برای گفتوگو با مدیران وزارت میراث فرهنگی و همچنین سازمان میراث فرهنگی در استان گیلان و شنیدن و انتشار پاسخ آنها به چنین نقدهایی هم آغاز میشود که با وجود تاخیر سه روزه در انتشار روایت، همه تلاشها برای گفتوگو با مسوولان بینتیجه میماند؛ اتفاقا از مسائل پرسشبرانگیز برای خبرنگار «اعتماد» آن هم کمتوجهی به تماسها پیش از انتشار روایت و پس از آن موج بیانیه و جوابیه هم هست.
این بحث را اما خلاصه کنیم؛ فردی که مشخص میشود تحصیلات دانشگاهی مرتبط با موضوع دارد (دانشجوی دکترای برنامهریزی و مدیریت فرهنگی)، پیشنه فرهنگی خانوادهاش مهم و مسوولیت او در حفظ این میراث فرهنگی هم برجسته است (فرزند و عضو هیاتمدیره بنیاد اکبر رادی یعنی یکی از مهمترین نمایشنامهنویسان تاریخ زبان فارسی) موضوعی را با دغدغه فرهنگی و تلاش برای اثرگذاری و اصلاح مطرح میکند و عادی است که این روایت برای رسانه و خبرنگار مهم و قابل بررسی باشد. این اما همه ماجرا نیست و در مرحله بعد اسنادی که ارایه میشود، صحت روایت را بیشتر میکند؛ تصاویری که تاکنون هم صحت آن به پرسش گرفته نشده اگرچه در چند مورد توجیهاتی درباره آنها مطرح شده است. در مرحله بعد اما ابزار موجود برای بررسی صحت موضوع از سوی خبرنگار، توضیح مسوولان مرتبط است که متاسفانه پیش از انتشار روایت محقق نشد. در این بین و در بررسی صحت روایت منتشر شده اما سندی بیش از همه موارد برجسته و اثرگذار است که در پایان همین گزارش بیشتر به آن پرداخته میشود اما خوب است اینجا اشاره شود که اختیار انتشار آن با نویسنده روایت «تونل وحشت» یا منتشرکننده این روایت در روزنامه «اعتماد» نیست و باید منتظر واکنش مسوولان استانی و وزارتخانه ماند و دید آیا بالاخره جزییات این سند روشنکننده منتشر خواهد شد یا نه؟
خللصه بیانیه و جوابیهها؛ خمره مورد بحث مربوط به دوره مادها نیست!
در یک جمله شاید بتوان دو جوابیه، سه مصاحبه رسمی و یک ویدیو از سوی مسوولان استانی و مدیران موزه را به این صورت خلاصه کرد که نخست مدعی شدند موزه در حال بازسازی و مرمت بود و به همین دلیل روی خمرهای که مربوط به دوره مادها نیست و معاصر است، یک پلاستیکی گذاشتند که گرد و خاک حاصل از مرمت وارد آن نشود. البته در بخشهای دیگری از جوابیهها جایی هم نویسنده روایت متهم شده که کمی این پلاستیک را فشار داده و داخل آن آشغال ریخته تا از این شرایط سوءاستفاده کند. در ادامه اما بخشهایی از این متنها را با هم مرور کنیم؛ گفتوگوی مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان گیلان با پایگاه خبری میراث همین استان از نخستین واکنشها بود که «ولی جهانی» در این باره گفت: «خمره موزه شهر رشت نه به دوره ماد تعلق دارد و نه به عنوان سطل زباله مورد استفاده قرار میگیرد. قدمت خمره موزه شهر رشت به «دوران معاصر» بازمیگردد که محلی برای تامین و ذخیره آذوقه بوده است و کیسه پلاستیکی روی آن، برای جلوگیری از نفوذ گرد و غبار و ریزش خس و خاشاک با توجه به مرمتهای در دست اقدام موزه به درون آن بوده است. انتشار این خبر توسط یک رسانه انجام شد، که از حساسیت خبری قدردانی میکنم.»
به نقل از خبرگزاری مهر و چندین خبرگزاری دیگر، در ادامه این پاسخ هم البته به نقل از آقای جهانی اتهامی نسبت به نویسنده روایت نخست مطرح میشود؛ خبرگزاریهای رسمی از جمله خبرگزاری مهر در این باره و به نقل از جهانی نوشتند: «قدمت خمره موزه شهر رشت به دوران معاصر بازمیگردد که محلی برای تامین و ذخیره آذوقه بوده و کیسه پلاستیکی روی آن برای جلوگیری از نفوذ گرد و غبار و ریزش خس و خاشاک با توجه به مرمتهای در دست اقدام موزه به درون آن بوده است؛ که متاسفانه به نظر میرسد با سوءنیت ابتدا فرورفتگی کوچکی در کیسه ایجاد شده و سپس با ریختن چند تکه آشغال به خیال خام قصد بر آن بوده تا در اذهان این گونه تداعی شود که خمره محل جمعآوری زباله است.» او درباره ماجرای جمجمهها هم گفته بود که «بازسازی یکی از انواع گورهای باستانی استان گیلان به دلیل تثبیت اسکلت و اشیای بدلی داخل آن با مواد نگهدارنده از نظر علمی و ایمنی قابل دفاع بوده و از ابتدا طراحی آن بر اساس الگوی فعلی انجام شده است.» این توضیحات اما همه ماجرا نبود و مسوول امور موزههای ادارهکل میراث فرهنگی و گردشگری استان، میثم نواییان هم در گفتوگو با ایسنا مواردی را مطرح کرد. مشابه دیگر جوابیهها او هم نخست به ماجرای خمره پرداخت و در این باره گفت: «قدمت خمره مذکور به دوران معاصر برمیگردد و اصلا به دوره مادها تعلق ندارد، با توجه به بازدیدهای علمی گروهی، از موزه برای پیشگیری از ریختن زباله، نفوذ گرد و غبار به داخل خمره و همچنین تثبیت مرمت از کیسه پلاستیکی استفاده شده است.» مسوول امور موزههای ادارهکل میراث فرهنگی و گردشگری استان گیلان درباره جمجمهها هم گفت: «تعدادی از جمجمهها هم در حال مرمت بوده و در حال حاضر با چسب پارالوئید مرمت شده و مرحله تثبیت را میگذرانند؛ همچنین به دلیل بازسازی یکی از گورستانهای باستانی استان، بخشی از اسکلتهای انسانی با مواد مولاژ شبیهسازی شده که موارد مذکور صرفا جنبه آموزشی و نمایشی دارند.»
برای کسانی که این پرونده را به جزییات دنبال میکنند اما به نظر میآید حتی این همه توضیح، جوابیه و مصاحبه هم نه تنها مساله را آشکار و شفاف نکرده که پرسشها و گرههای تازه هم ساخته و همین ضرورت گفتوگو با فرد مسوول و تصمیمگیر در استان را ضروری میکند.
«در حال بررسی انتشار فیلم هستیم»
با همراهی مدیر روابط عمومی وزارتخانه وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی امکان گفتوگو با «ولی جهانی»، مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی گیلان فراهم میشود و او در شرایط بیماری با سعه صدر پاسخگوی پرسشهای خبرنگار «اعتماد» میشود که در ادامه بخشی از این پرسش و پاسخ را با هم میخوانیم.
آقای جهانی! پیش از آغاز بحث، از اینکه در شرایط بیماری پاسخگو هستید، ممنونیم. احتمالا شما هم میدانید که جوابیه و پاسخهای شما و دیگر همکاران ماجرا را شفاف نکرده و حتی پرسشهای تازهای ساخته است. پیش از رسیدن به این پرسشها کمی از شرایط این موزه بگویید.
بله من هم از شما و دیگر همکاران رسانهای ممنونم. همچنانکه مردم استان و دغدغهمندان میراث فرهنگی کشور میدانند، موزه رشت کاملا یک مخروبه بود و ما در حدو دو سال ۲۷ هزار اثر را وارد سامانه جام کردیم؛ یعنی تمام آثار استان گیلان حالا وارد سامانه جام شده است. تمامی مخازن را الکترونیکی کردیم و تمامی اشیای موزه باستانشناسی حالا همه در سامانه ثبت شده و هم در مخزن جدیدی نگهداری میشود. در این مخزن دستگاههایی خاص و موردنیاز خریداری شده و به طور خلاصه در همین چند سال نزدیک به 12-10 میلیارد تومان هزینه شده که بخش عمده آن در همین یکی، دو سال بوده و نمایشگاههای متفاوتی را هم در این موزه برگزار کردیم. به عنوان مثال یکسری نقاشیهایی مربوط به هنرمندان بود که نزدیک به ۴۰ سال در موزه نگهداری میشد و ما توانستیم آنها را مرمت کنیم یا اینکه تفاهمنامهای با موزه ملی ایران باستان بستیم که تعدادی از اشیا منحصر به فرد موزه رشت برای نمایش در موزههای خارج از کشور تحویل این موزه شود که این ابزار در کشور چین هم نشان داده شد و در کنار آن برخی آثار مهم مرتبط با تاریخ استان را هم توانستیم در استان نمایش دهیم. اینها تنها گوشهای از فعالیتهای انجامشده در این دو سال است که البته میدانیم همچنان کارهای مهم دیگری هم زمین مانده که باید انجام شود.
به روایت و ماجرا برگردیم؛ شما روایت آقای رادی را خواندید؟
بله من حتی شب قبلش با ایشان صحبت کردم چون یکی از همکاران به ما خبر داده بود و میخواستم مسائل را بپرسم. درباره بحث اسکلت و جمجمهها به خاطر اینکه فضای راهپله را بپوشانیم و متناسب با فضای موزه باشد و همگونی ایجاد کنیم زیر راهپله فضایی مشابه گور ایجاد شد و آن اسکلت بدلی آنجا قرار گرفت که البته اصلاحاتی نیاز دارد. درباره خمره هم بحث مرمت است؛ قبول دارم اینکه روی خمره پلاستیک کشیده شود کار درستی نبود و گویا به تازگی انجام شده است. من چون خودم باستانشناسم و ۳۰ سال کار باستانشناسی کردم به شما میگویم ما آثاری تحت عنوان مادی در گیلان نداریم. آن خمره هم معاصر است.
خب در پاسخهای ارایه شده از سوی مسوولان عنوان شده اسکلتها و جمجمهها بدلی هستند که گویا چنین نیست، چراکه کنار آنها اتیکت اطلاعات ارایه شده و به قدمت آنها اشاره شده است. اما در جوابیه شما آمده که این اشیای بدلی دارای مواد نگهدارنده هستند و آسیب نمیبینند...
ما درباره جمجمه نگفتیم ولی اسکلت بدلی است. جمجمه مولاژ است، البته تا جایی که من اطلاع دارم اتیکتی نبوده. اسکلت کاملا جدا بوده و زیر راهپله بوده است. درباره راهپله هم که توضیح دادیم. ما همانجا ماکت قلعهرودخان را داریم که روی آن شیشه گذاشتیم. البته بحث مرمت را نباید فراموش کرد و کلا این موزه را چندماهی است که باز کردیم و هنوز هم در حال مرمت هستیم. پس اسکلتی که زیر راهپله بوده مولاژ است و بالای آن ما دو تا جمجمه داریم که آنها را باید سوال کنم که آیا اصلی است یا بدل.
اگر اصل یا بدل باشد باید ذکر شود؛ درست میگویم؟
بله باید ذکر شود. البته در این باره همه کارها انجام شده و گزارشها و مقالات هست و نمایشگاههایی هم برگزار شده از همین آثار. ما اولین موزه ایرانشناسی هستیم که با همکاری دانشگاه گیلان پژوهشکده گیلانشناسی ایجاد کردیم که برای آن هم هزینههای فراوانی انجام شده است. سایتهایی که ما در گیلان داریم و آزمایشهایی که انجام دادیم بیشترین دیانای مربوط به دوران پیش از اسلام را توانستیم کشف کنیم. میخواهم بگویم که در گیلان شرایط در این زمینه مساعد است.
آقای جهانی! به بحث خمره برگردیم؛ بهطور معمول فردی که وارد موزه میشود هر قدر هم متخصص باشد بعید است که با دیدن اثری حدس بزند آن اثر متعلق به چه دورهای است و آن را هم با قطعیت اعلام کند، میخواهم به این جمعبندی برسم که احتمالا اینکه در روایت آقای رادی آمده خمره مربوط به چه دورهای است از شناسنامه رسمی ذکر شده کنار اثر آمده است؛ اینطور نیست؟
ما در گیلان چیزی به دوره مادی نداریم مگر کشف آقای خلعتبری در تالش و یکی هم از کاوشهای قبل از انقلاب که در املش انجام شده و احتمالا یکی، دو مورد دیگر. ما میگوییم خمرهها مربوط به دوره معاصر است چون براساس بناهای استان که اکثرا متعلق به دوره قاجار و پهلوی اول است و تعداد کمی بنا به دوره صفوی است، پس بر این اساس این خمره متعلق دوره معاصر است و همه بچههای ما و همکاران میدانند این خمره باستانی نیست. ما گورخمره داشتیم (خمرهای که داخل آن اسکلت بچه بود) که در مناطق کوهستانی معمولا کشف میشود و به این شکل است که لبه خمره را میشکستند و بچه را داخل آن میگذاشتند و خاک میکردند اما ما این خمرههای پیش از اسلام را همینطور در دسترس عموم قرار نمیدهیم.
یک بحث دیگر هم شیوه نگهداری از یک اثر فرهنگی و میراث است و فرض کنیم همین خمره معاصر باشد؛ آیا این شیوه نگهداری از آن درست است؟
بله من خودم هم نقد دارم و باید بیشتر بررسی و دقت میکردند و رییس کوتاهی داشته که باید بررسی شود. البته همه همکاران ما تلاش میکنند و زحمت میکشند و همه این آثار را شناسنامهدار کردند و من متوجه این همه زحمت و تلاش همکاران هستم.
علاوه بر این در این جوابیهها شاهد دو توضیح مختلف درباره دلیل پلاستیک گذاشتن روی این خمره بودیم؛ یکی که میگفت موزه در حال مرمت است و با این روش تلاش شده از آن محافظت کند و یکی دیگر هم میگفت برای اینکه آشغالی وارد آن نشود این پلاستیک به عنوان روپوش آنجا قرار گرفته است؛ شما به عنوان یک کارشناس و دغدغهمند میراث باستانی ایران و همچنین به عنوان مسوول اصلی در استان، گمان نمیکنید در این مدیریت کوتاهی صورت گرفته است؟
بله من هم شنیدم که چون موزه داخل مرکز شهر است و افراد مختلف وارد میشوند ممکن است کسی شیطنت کند و چیزی داخل خمره بیندازد...
و حتی در مصاحبه شما حتی فرد روایتکننده یعنی آقای رادی متهم شده که این پلاستیک را فشار داده و آشغال ریخته تا مساله ایجاد کند؛ این قضاوت هم عجیب است به گمانم.
نه ما گفتیم خمره به عنوان سطل زباله به کار نرفته و آن فرورفتگی مشکوک است و ما داریم موضوع را بررسی میکنیم و دوربینها را میبینیم. این کار دور از شأن است.
بهتر نبود بعد از بررسی فیلم و قطعیت درباره ماجرا این بیانیه منتشر شود و چنین اتهامی متوجه یک فرد دغدغهمند نشود؟
ببینید ایشان ادعایی که کرده و گفته خمره متعلق به دوره مادی است نادرست است. دوم گفته سطل آشغال است؛ از کجا میدانسته و از کسی سوال کرده؟ از کجا به چنین جمعبندی رسیده است؟
با همه این شرایط اما بهتر نبود فیلم منتشر شود و امکان قضاوت برای مخاطب فراهم شود؟
البته منظور شخصی ما فرد خاصی نبود و بحث درباره شخصی بود که این کار را کرده و لزوما منظور نویسنده نبوده است.
عین جمله اما این است: «که متاسفانه به نظر میرسد با سوءنیت ابتدا فرو رفتگی کوچکی در کیسه ایجاد شده و سپس با ریختن چند تکه آشغال به خیال خام قصد بر آن بوده تا در اذهان اینگونه تداعی شود که خمره محل جمعآوری زباله میباشد.»
ما نگفتیم که حتما کار ایشان است ولی داریم بررسی میکنیم. من باید گزارش از همکاران بگیرم و میدانم از سوی همکاران ما و تیم حفاظت بررسی انجام شده است.
میدانیم که روایت نقدهای مهم دیگری هم دارد که چندان به آنها توجه نشده است. مثلا درباره دیگر موارد مانند شیوه برخورد با یک خنجر باستانی و قرار دادن آن در دست یک توریست توضیحی از شما نشنیدیم. شما بررسی کردید؟
درباره خنجر هم ما در حال بررسی هستیم اما چون آنجا امین اموال موزه رشت حضور داشت و این فرد امین اموال است روایت محل پرسش است. البته این موضوع درحال بررسی است و اینکه چنین اتفاقی رخ داده باشد باید بررسی شود.
با این اوصاف شاید درستترین کار انتشار فیلم دوربین مداربسته موزه در آن دقایق باشد؛ شما مدیر ارشد و تصمیمگیر اصلی استان هستید و خودتان هم باستانشناس و فردی دغدغهمند در این حوزه هستید؛ انتظار از شما این است که فیلم را منتشر کنید که امکان قضاوت برای مخاطب فراهم شود و اگر کسی خطایی کرده با او حتما برخورد شود. روش مناسبی نیست؟
شما اجازه دهید بررسی کنیم و اطلاع دهیم. البته همین روزها سالروز تاسیس موزه است و چندین نشست و برنامه داریم و تلاش میکنیم که یک بررسی آسیبشناسانه داشته باشیم.
دقیق متوجه پاسخ شما نشدم؛ فیلم دوربین مداربسته موزه در آن ساعات منتشر میشود؟
اجازه بدهید بررسی کنیم و اطلاع دهیم...
راهکار چیست و چگونه میتوان ابزار قضاوت مخاطبان را فراهم کرد؟
پاسخ این پرسش را میتوان در یک جمله خلاصه کرد و آنهم انتشار فیلم دوربین مداربسته در آن دقایق محل پرسش است؛ خواستهای منطقی که از قضا امکان قضاوت و بررسی دقیق را برای مخاطبان این پرونده و همچنین دغدغهمندان میراث فرهنگی ایران فراهم میکند. به عبارت ساده با انتشار فیلم میتوان به جمعبندی قطعی در این باره رسید که آیا در کنار این خمره شناسنامهای وجود داشت یا نه و اگر وجود داشت آیا این اثر را متعلق به دوران مادی معرفی کرده است؟ فیلم میتواند اتهامی را که متوجه نویسنده روایت یعنی آرش رادی شده صحتسنجی کند و فضا را برای مخاطبان شفاف کند. علاوه بر این دیگر محورهای مورد بحث یعنی پرسش درباره اسکلت و جمجمه، بحث شیوه نگهداری خنجر و افتادن آن روی زمین از دست گردشگر روس و دهها پرسش دیگر را هم برای مخاطب آشکار میکند.
امیدواریم در روزهای آتی و در اولین فرصت شاهد انتشار این فیلم آنهم به صورت کامل باشیم.
دیدگاه تان را بنویسید